همسفر دردها. 🔹 قسمت_ششم
😔این بار هم شیمی درمانی شدم ولی خیلی بدتر از بار قبل بود 35 کیلو وزنم کم شد 15 روز یک قطره آب هم نمیتونستم بخورم هیچکس انتظار نداشت زنده بمونم مردم دسته دسته میاومدن خونهمون که اواخر عمرم پیشم باشن موهام ریخته بود دور چشمام سیاه و کبود شده بود انگار 60 سال سن داشتم.... پدر و مادرم برای نهار و شام ده نوع غذا حاضر میکردن میگفتن فقط یک لقمه بخور ولی من هر لقمه که میخوردم بالا میآوردم ، دکترا گفتن این اصلا خوب نمیشه... خیلی وقتا تا صبح شهادتین میگفتم و با پروردگارم حرف میزدم انتظار نداشتم خوب بشم دیگه اکثر اوقات میگفتم تموم میمیرم دیگه... 😔هرکی میاومد بالای سرم اشک میریخت اما در آن سختیها و دردها میگفتم یاالله_دوستت_دارم ذکر میکردم و درمانم رو ادامه دادم... کم کم رو به بهبودی رفتم هیچکس نمیدونه چطور شد ولی من حالم بهتر شد اراده الله متعال بود تا 21 سالگی بیماریم کنترل شد اما رفتم برای پای مصنوعی متاسفانه انقدر از بالا قطع شده بود که گفتن پای مصنوعی نمیتونم بزارم و فعلا دو تا عصا جور من رو میکشن... 🔹یکبار استاد تجویدم من رو بعد از شیمی درمانی دید اولش منو نشناخت بعد گفت تو آسیه هستی؟ گفتم بله... گفت الان با عصا راه میری و سخت از الله میخام دوان دوان وارد بهشت شوی... 😭اشکم در اومد از شدت خوشحالی برای این دعای زیبا... در یکی از مساجد شروع به تدریس کردم بچهها و بزرگا قرآن میخواندن و من لذت میبردم سبحان الله چقدر لذت داشت گوش دادن به صدای بندگان خدا وقتی کلامش را میخوانند و روزای خوبی داشتم با شاگردان و دوستان عزیزم... اما خادم مسجد در طول یک سال و نیم سر وقت مشخص در رو برام باز نمیکرد و من مجبور بودم با دردهای طاقت فرسا جلوی در مسجد بایستم و درد بکشم باز میگفتم اشکالی نداره.... رسیدم به سن 22 سالگی دیگه خبر بهبودی و کنترل بیماریم به همه رسید از طرفی خودمم کلاس گذاشته بودم مشخص بود حالم بهتره دیگه خواستگار ها زیاد شدند مسئله دین و بعد از اون پام خیلی مهم بود.. با همه خواستگارا در مورد پام حرف میزدم این سوالات رو میکردن پای مصنوعی میتونید بزارید یا نه؟با پای مصنوعی و عصا هم دارید ؟ با یک عصا میتونید راه برید یا نه؟ میدیدم که مسئله پام براشون بی نهایت مهمه در حقیقت هم خیلی مهمه ولی همه چیز نبود... ✍🏼بعد از مدتی یکی از علما یک پسری به اسم عبدالله معرفی کرد گفت باهم حرف بزنید عبدالله در کشوری دیگر بود اما فارسی زبان و هم مذهب بودیم با پیام حرف زدیم شرح کامل زندگیم رو دادم و نظرش در مورد پام خیلی برام مهم بود... فقط گفت حیفه آدمی مثل شما با سختی زندگی کنه اگر قسمت هم بشیم ان شاالله تلاش میکنم بهترین پای مصنوعی برات تهیه کنم فقط و فقط برای راحتی خودت... سبحان الله با این حرفش فهمیدم عبدالله تنها کسی است که به ظاهر اهمیت نمیده ؛ گفتم با کسی ازدواج میکنم به فرائض پایبند باشه و اخلاقش خوب باشه رزق_حلال سر سفره ش باشه اونم گفت باید خانم من هم باید به فرائض پایبند باشه مطیعم باشه بهم احترام بزاره و... ❤️میدونستم عبدالله با همه فرق داره ولی زیاد اهمیت نمیدادم تا اینکه به خواهرش پیام دادم گفتم خبری از عبدالله دارید گفت عبدالله تصادف کرده و توی کما است اون روز فهمیدم چقدر دوستش دارم اشکم بند نمیاومد جلوی همه حتی پدر و مادر و برادرام بلند بلند گریه میکردم...
😔خیلی دوستش داشتم و همش دعا میکردم و نماز استخاره هم میخوندم برای ازدواج با عبدالله که یک شب خواب دیدم استاد تفسیرم گفت این پسر جدا از اینکه خیلی دوستت داره ایمانت رو قوی میکنه... با خواهرش حرف میزدم حالشو میپرسیدم ؛ بعد از 15 روز خواهرش پیام داد عبدالله به هوش اومده و همش میگه آسیه و هیچی یادش نمونده گفت کمکم حالش بهتر شده گفته آسیه چطوره بهش گفته بودن که آسیه تو این مدت ازدواج کرده گفته بود باور نمیکنم دیگه خودش شماره م رو گرفت گفت بگو که ازدواج نکردی؟ وقتی صداش رو شنیدم فقط گریه میکردم گفتم نه ازدواج نکردم... الحمدلله کم کم بهتر شد تقدیر الله بر این شد که بعد از سه ماه اومد شهرمون... 🔹بهش گفتم قبل از خواستگاری من رو از نزدیک با یک پا ببین که تو رو در بایسی گیر نکنی رک بگو اگر منو نخواستی... گفت کجا بیام؟ گفتم بیا مسجد جلو در مسجد دیدمش رفتیم تو مسجد هردومون نماز_سنت خوندیم به استاد تفسیر هم گفتیم بیاد نصیحتمون کنه... استاد تفسیر اومد گفتم آقا عبدالله این از ظاهرم و اینکه هر کاری میتونم انجام بدم الا پذیرایی که به عهده مرد خونه خواهد بود.. گفت کی بیام خواستگاری؟ و استادم هردومون رو نصیحت کرد.... 💐فرداشبش عبدالله با استاد به خواستگاری اومد...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
همسفر دردها. 🔹قسمت_هفتم
همیشه کانال گلستان_حجاب را همراهی میکردم داستان زیبای روژین جان رو خوندم و کنجکاو شدم بیماری روژین چیه! به پی وی ام_نیلا رفتم و بهش گفتم بیماری روژین رو بهم بگه و گفت سرطان داره.. 😔همون لحظه گریه م گرفت گفتم من سالها سرطان داشتم و دوست دارم هرچی بلدم به روژین بگم مطمئنا خوب میفهممش ام نیلا لطف کرد و پی وی روژین جانم رو بهم داد... 🌹قبل از هر چیز براش یک گل فرستادم گفتم دوستی من رو بخاطر_الله بپذیر ، اون هم با ملایمت و مهر و محبت پاسخگوی من بود کمکم بهش گفتم چه سالهایی گذروندم و چه بیماری داشتم باهم حرف میزدیم از درداش برام گفت... میگفت تو خوب منو میفهمی با وجود اینکه یک برادرمو از دست دادم خودم بارها تا مرز شهادتین رفتم ولی بازم برای روژین انتظار نداشتم ترکم کنه... اکثر روزها به هم زنگ میزدیم بهش روحیه میدادم که تو خوب میشی و سلامتیت را به دست میاری... خودش میگفت تو خیلی با اراده و قوی هستی من با توحرف میزنم پر انرژی میشم... ماه رمضان فرا رسید همیشه رمضان ها برای من فرق داشت خیلی سخته ببینی بندگان الله روزه میگیرن و تو نمیتونی همیشه در رمضان میگفتم یا الله تو منو لایق عبادتت نمیدونی که نمی.تونم روزه بگیرم ؛ همیشه عذاب میکشیدم... پدرم یهم میگفت تو اجرت بیشتر از ماست صبر میکنی بر این بیماری سخت... ولی دیگه به حرف دکتر گوش نکردم چهار پنج سال اخیر رو روزه میگرفتم چقدر لذت داشت فقط الله میدونه کلا توی مسجد بودم صبح تا یک ربع به افطار تدریس میکردم و اون یک ربع خودمو به خونه میرسوندم تا عشا دیگه از یتراویح تا ساعت 12 بازم توی مسجد بودم... 🔹لذتی غیر قابل وصف داشت بعضی وقتها با خودم میگویم اگر این عبادت و ذکر و دعا نبود ما آدمها چقد غمگین و دلتنگ بودیم اما الحمدلله که الله ما رو به قرآن و نماز و دعا رهنمون ساخت تا باری از گناه و غبار دلهایمان را پاک کنیم... پدرم میگفت دخترم ماشاالله خداوند چه توانی به تو داده که همش در مسجدی و استراحتی نداری به پدرم میگفتم الحمدلله که الله منو لایق میدونه روزه بگیرم و به تراویح برم به راستی که استراحت و آرامش و آسایش من در عبادت_الله است این رمضان با رمضان های دیگه فرق داشت چون سحری باید دوست عزیزم روژین رو بیدار میکردم سبحان الله هر وقت با روژین حرف میزدم احساس میکردم ایمان صحابه رو داره اکثر دوستانمون روژین رو منع میکردن از روزه گرفتن اما من خوب میفهمیدم و هیچوقت نگفتم روزه نگیر روژین با اون جسم بیمار و پر از دردش تنها برای خودش افطار درست میکرد برامون عکسای غذاهاش رو میفرستاد همیشه برای غربتش گریه میکردم رفیق عزیزتر از جانم دوستی که بخاطر الله باهم رفاقت کردیم....
😔 خانواده عبدالله مخالف ازدواج ما بودن و نیومدن برای خاستگاری اما برای عبدالله اطمینان داشتم چون به الله سپرده بودم که برام شریک زندگیم رو انتخاب کنه و جواب استخاره هم منو 100 درصد مطمئنم کرد.... 💍شب خاستگاری باز هم هر دو در حضور جمع از خواسته هامون حرف زدیم دو روز بعدش نامزد شدیم و عقد کردیم و مرداد تابستون 96 عروسی کردیم... ✍🏼یکی دو هفته از عروسی مون گذشت عبدالله گفت نظرت چیه بریم مسافرت گفتم باشه رفتیم مسافرت گفت میریم پیش خانوادهم گفتم باشه تو دلم آشوب بود میگفتم یعنی چی میشه؟ بعدش به خودم گفتم نترس و اندوهگین نباش اگر از دوستان خدایی.... آگاه باش اولیای خدا اندوهگین نمیشوند و نمیترسند چرا که الله را دارند با این حرف خودم رو آروم میکردم ولی بعد از ده دیقه بازم استرسم میاومد... به عبدالله میگفتم روسریم خوبه چادرم خوبه میخندید من خیلی اضطراب داشتم وقتی رفتیم تو دیگه من کلا گیج شده بودم اصلا در خودم نمیدیدم حرف بزنم... ولی خواهرای عبدالله سنگ تموم گذاشتن برام خیلی خوب بودن...😔پدر شوهرم میدونست پام رو قطع کردن ولی گفت پاش بریده زخمه یا شکسته؟ همه زدن زیر خنده ولی من بغض کردم اومدم بگم مریض بودم ولی هر کاری کردم صدام بالا نمیاومد سبحان_الله حتی نمیتوانستم حرف بزنم حتی عبدالله هم هیچی نتوانست بگه...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام
💗صبح زیبـاتون بخیر
🌸ان شاءالله که
💗جسم و جانتون سالم ..
🌸لبتون خندون..
💗خوبیهاتون پایدار...
🌸 لحظاتتون پر از برکت
💗و زندگی تون پر از
🌸 شادی و آرامــش باشه
🌸شنبه تون
زیبا و پراز خیر و برکت🌷😊
🍀علامهای که در قبر زنده شد
علامه طبرسی همان کسی است که یکبار در قبر زنده میشود.
ماجرا از این قرار است👇
علامه طبرسی سکته میکند و خاندانش، وی را به خاک میسپارند. او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون قبر میبیند و هیچ راهی را برای خارج شدن نمییابد. در آن حال نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد.
در همان شب، قبرش به دست فردی کفن دزد نبش میشود و آن گورکن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهای او میکند. همین اقدام باعث میشود علامه بتواند از قبر بیرون بیاید. طبرسی نیز پس از آن به نذر خود وفا کرده، تفسیر مجمعالبیان را مینویسد
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔴هر مرگ راحتی نشانه خوبی شخص نیست
بعضیها جانکندن افراد را نشانه خوب بودن افراد میدانند درحالی که کافر هم میتواند مرگ راحتی داشته باشد، که امام رضا ع به این مطلب خوب اشاره کرده است:
از امام صادق(ع) پرسیدند:
چرا ما می بینیم كه جان دادن بعضی از كفار و مومنین آسان است، در حالی كه می خندند و سخن می گوید میمیرد؟
اما بعضی از مومنین و كافرین در هنگام جان دادن، دچار سختیها می شوند؟
حضرت اینگونه جواب دادند:
راحتی مومن در حال مرگ، ثواب و پاداش فوری مومن و آغاز راحتی اوست.
سختی هنگام مرگ برای مومن، باعث پاك شدن از گناه است تا با پاكی و تمیزی به آخرت وارد شود و بدون هیچ مانعی استحقاق ثواب ابدی را داشته باشد.
اما راحتی كافر در آن حال، بخاطر آن است كه اجر نیكیهای خود را به طور تمام و كمال در دنیا دریافت دارد و وقتی وارد آخرت می شود جز عذاب نبیند و اما سختی جان كندن كافر، آغاز عذاب اوست و این بخاطر آن است كه خداوند عادل است و ستم نمی كند.
🍀این تفاوت جان کندن مومنین و کافرین به خاطر تفاوت درجات ایمان و کفر آنهاست که بعضی با راحتی و بعضی با سختی جان میدهند
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
شب اول قبر به روایت شاهد زنده
علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» میگفت:
در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدیها (سنیهای دولت عثمانی) فوت كرد.
این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میكرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند.
هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تختهای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.
پرسیدند چرا این طور شدهای؟
در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب میداد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.
تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟
آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه میكشید.
من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه میبینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
مرحوم قاضی میفرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق میكرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بودهاند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔥کفاره ی غیبت🔥
✅آیا می توان بدون رضایت گرفتن از فرد غیبت شونده توبه کرد؟
✍با توجه به این که غیبت از حق الناس است، بنابر این در مرحله اول باید از غیبت شونده رضایت گرفت، آن گاه به درگاه الهی از این گناه توبه کرد. اما اگر رضایت گرفتن از غیبت شونده به هر دلیلی ممکن نباشد و یا این که گفتن به او موجب مفسده ای مهم تر می شود و ... که در این صورت با توجه به روایات معصومان (ع) باید برای او استغفار نمود و این کفاره غیبت او است.
💥در این باره به دو روایت اشاره می کنیم:
امام صادق (ع) می فرماید از پیامبر (ص) پرسیده شد: کفاره غیبت چیست؟ حضرت فرمود: هر وقت یادت آمد، برای او از خداوند طلب آمرزش کن.
امام صادق (ع) در روایت دیگر می فرماید: اگر غیبت کردى و خبرش به غیبت شده رسید، پس راهى نمی ماند جز حلالیت
خواستن از او، امّا اگر خبرش به او نرسیده، از خداوند برایش طلب آمرزش کن.
📚مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج72، ص241
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
#تلنگر
🔸ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻧﯿﮑﯽ ﻫﺎیمان ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺯﻧﺪگیمان ﻧﺨﻮﺍهیم ﺩﺍﺩ! ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ می شویم ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﮑﯽ ﻫﺎیمان ﺭﺍ ﺑﺪهیم ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﻮﺩیم ﻭ ﻏﯿﺒﺘﺶ ﺭﺍ ﮐﺮﺩیم!!!
گناه، خصوصا #حق_الناس، اوج حماقت است نه زرنگی! زرنگی، بندگی خداست. زرنگی های ما، همه نا زرنگی است. کسی که می گوید: سر فلانی کلاه گذاشتم! اشتباه می کند، بلکه فلانی سرش کلاه گذاشته است؛ چون حق بر گردن او پیدا کرده است.
📚آیت الله بهاءالدینی ره
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔴یاد مرگ چه فایدهای برای انسان دارد؟
📚حجتالاسلام عالی:
واقعا یاد مرگ، قبر و قیامت، انسان را تنظیم میکند. بیجهت نگفتهاند، این حرف حکیمانه است که هر موقع خیلی خوشحال بودید به قبرستان بروید، هر موقع که خیلی ناخوش بودید به قبرستان بروید، انسان تنظیم میشود. میدانید که نه رفتنها، اگر چیزی از دست شما برود، چون عالم دنیا یا آمدن است یا رفتن است، شما اگر نگاه کنید دنیا این است یا یک چیزی به دست میآورید یا از دست شما میرود، نعمتی به دست میآورید یا از دست شما میرود. عزیزی برای شما میآید یا از دنیا میرود، یا ثروتی برای شما میآید یا از دست شما گرفته میشود، بلایی برای شما میآید یا از شما گرفته میشود، مریضی برای شما میآید یا از شما گرفته میشود. عالم دنیا رفت و آمد است.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
✅عبادتهایی که برای آن عذاب می نویسند
✍رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که کسبش حرام است خداوند هیچ كار خیرى را از او نمی پذیرد، چه آن کارصدقه باشد چه آزاد كردن بنده؛ حج باشد یا عمره و خداوند متعال به عوض پاداش این كارها، گناه براى او ثبت میكند و آنچه پس از مرگش باقى میماند توشه دوزخ او خواهد بود.(1)
💠 امام صادق علیه السلام فرمود:
اگر کسی با مالی که از راه حرام بدست آورده است عازم حج شود هنگامی که لبیک می گوید جواب رد به او میدهند که لَا لَبَّیْكَ وَ لَا سَعْدَیْكَ که این نشان از مردودی عمل اوست اما اگر مال او از راه حلال کسب شده باشد پاسخ مثبت به او داده می شود که لَبَّیْكَ وَ سَعْدَیْكَ و این نشان از قبولی عمل او خواهد بود.(2)
💠 امام علی علیه السلام در وصیت خود به امام حسن علیه السلام فرمود: به خدا سوگند به خدا سوگند به خدا سوگند کسی که ذره ای مال حرام بخورد در قیامت از رسول خدا صلی الله علیه و آله دور می افتد و از حوض کوثر نمی نوشد و مشمول شفاعت آن حضرت نمی گردد(3)
📚(1) ثوابالأعمال، ص282
📚(2) الكافی، 5/124
📚(3)دعائمالإسلام، 2/35
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔴هنگام گرفتاری شدید، آرزوی مرگ بکنیم؟
📚آیتالله آقا مجتبی تهرانی(ره):
از خدا، برای خودت، درخواست مرگ نکن! این بالاترین ضرر است که بگویم: خدایا! مرگم را برسان! البته این دعا یک وقت جنبه تعارفی دارد، که به آن کاری نداریم. در این جنبه اراده جدیای نیست. اینها هیچوقت حاضر به مرگ نیستند. میگوید: خدایا! مرگم بده؛ اما اراده جدی ندارد، ما به اینها کاری نداریم. آنهایی که اراده جدی دارند را مطرح میکنم.
حضرت رسول(ص) فرمودند: هیچگاه احدی از شما برای ضرر، حادثه و گرفتاریای که به سوی او فرود آمده درخواست و تمنا و آرزوی مرگ نکند!
این روایت هم از پیغمبراکرم است که میگوید: وقتی گرفتار شدی و ضرری متوجه تو شد، عصبانی نشو تا اینکه بگویی: خدایا! مرگم را برسان! اصلا و ابدا چنین چیزی نگو! برو به خدا بگو: خدایا! گره را باز کن!
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk