عجیب و پر ابهام🥶
📙#داستان📙 ✍🏻 *دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق* 🔻قسمت_اول🔻 🌺✍🏻اين داستان را به شما تقديم مي كنم،
📚#داستان📚
✍🏻دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق
🔻قسمت_دوم🔻
🌺✍🏻من به همراه مادر و دو خواهرم در خيابان را ه مي رفتيم كه ناگهان اين زن به سرعت به طرف ما دويد و شروع به صحبت كردن با ما كرد، البته به زبان روسي ما به او فهمانديم كه روسي بلد نيستيم
🌺✍🏻گفت: انگليسي بلديد؟ گفتيم: بله خوشحال شد ولی خوشحالی پوشيده با غم و همراه با گريه گفت: من زنی روسی هستم و داستانم اينچنين است و فقط از شما ميخواهم كه مدتی به من جا و مكان بدهيد تا بتوانم با خانواده ام در روسيه تماس بگيرم و در مورد كارم تصميم بگيرم.
🌺✍🏻ما نيز در مورد اين زن شروع به مشورت كرديم كه آيا او را قبول كنيم يا نه شايد حقه باز باشد، يافراري و يا ... !! در آخر صلاح ديديم كه سخنش را باور كنيم و او را با خود به خانه ببريم.
🌺✍🏻هنگامی كه به خانه رسيديم او شروع به تماس گرفتن كرد اما خطوط كشورش قطع بودند. بسيار تلاش كرد اما فايده ای نداشت. خواهرانم با او همانند يك خواهر رفتار می كردند و او را به اسلام دعوت كردند، اما او قبول نميكرد، از اسلام متنفر بود، رد ميكرد، دوست نداشت.
🌺✍🏻زيرا او از خانواده متعصب ارتدوكس بود كه از اسلام و مسلمانان بدش مي آمد.گاه گاهي از او نا اميد ميشديم ولی اصرار فراوان جايی برای نا اميدی نميگذاشت.
🌺✍🏻خالد ميگويد: من هم گاهی در بحث به خواهرانم كمك ميكردم و گاهی هم خودم مستقيما وارد بحث ميشدم. در يكی از روزها به كتابخانه دعوت رفتم و از مسئول آنجا كتابی روسی در مورد اسلام طلب كردم و او برايم داستانی مشابه حكايت ما را تعريف كرد تا من را برای دعوت اين زن به اسلام تشويق كند.
🌺✍🏻مسئول كتابخانه درمورد خالد ميگويد: جوانی به اينجا آمد و به من گفت: آيا كتابهايی درباره اسلام به زبان روسی يا انگليسی داريد؟ گفتم: بله داريم اما كم هست هر چه دارم به تو ميدهم و تو ميتوانی بعد از يك هفته يا ده روز ديگر بيايی تا باز به تو كتاب بدهم او نيز تعداد كمی كتابچه برداشت و رفت.
🌺✍🏻بعد از مدتی برگشت در حالی كه چهار زن همراه او بودند سه تای آنها با حجاب بودند كه فقط صورت و دستهايشان معلوم بود اما چهارمی كه زن زيبايی بود بر سرش حجابی نبود و موهايش آشكار بود.
🌺✍🏻از خالد خواستم كه زنها را به اتاق انتظار زنان راهنمايی كند سپس او پيش من آمد و گفت:
ان شاء الله ادامه دارد.....
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
❗️لباس میخوای🧐
#شیک و خاص باشه😎
#قیمتش مناسب باشه 🤑
#هزینه_ارسالش هم پائین باشه❗️
مگه داریم؟ مگه میشه⁉️
آره میشه 😍😇
سودمون رو آوردیم پایین تا رضایت شما رو داشته باشیم😊🤩
#رافا(لباس بانوان )را دنبال کن تا باور کنی🤩
🌺 https://eitaa.com/joinchat/2920480980C7693242418🌺
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
📣📣📣📣
این مجموعه کار یه سری جوون متعهده👆
کانالشون مورد اعتماده، عضو بشید و با خیال راحت خرید کنید.✅
🌺 https://eitaa.com/joinchat/2920480980C7693242418 🌺
عجیب و پر ابهام🥶
📚#داستان📚 ✍🏻دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق 🔻قسمت_دوم🔻 🌺✍🏻من به همراه مادر و دو خواهرم در خيابان
📚#داستان📚
✍🏻 دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق
🔻قسمت_سوم🔻
🌺✍🏻اين زن روسی داستانش چنين و چنان است همان داستانی كه گفتم و من حدود يك هفته قبل اينجا آمده بودم و از شما كتاب گرفته بودم و الآن آمده تا كتابهای ديگری به همراه تعدادی نوار از شما بگيرم زيرا من اسلام را به او عرضه كردم و او كم كم دارد قبول ميكند و به او گفته ام كه اگر مسلمان شود با او ازدواج ميكنم.
🌺✍🏻مسئول كتابخانه ميگويد: كتابهای ديگری به او دادم كه آنها را با خودش برد و بعد از مدتی برگشت و خبر داد: آن زن مسلمان شده و می خواهد كه اسلامش را آشكار كند.
🌺✍🏻مسئول كتابخانه ميگويد: از او خواستم كه يك سری از كتابها را به همسرش بدهد تا آنها را خوب بخواند زيرا طبق قانون اينجا بايد آن زن امتحان بدهد. آن زن كتابها را خواند و سپس او را به پيش من آورد تا از او امتحان بگيرم من هم امتحان گرفتم و او قبول شد من هم وقت ديگری را مشخص كردم تا اينكه بيايد و اسلامش را اعلام كند.
🌺✍🏻وقتی كه اسلامش را اعلام كرد من به خالد گروهی از خواهران بافرهنگ و تحصيلات عالی كه كلاس آموزش قرآن كريم داشتند و ميتوانستند بهتر با آن زن ارتباط برقرار كنند را معرفی كردم.
🌺✍🏻گذشت تا اينكه بعد از مدتی خالد و همسرش آمدند تا سند ازدواج خود را بياورند خالد گفت: مژده بده كه من الحمدلله ازدواج كردم مسئول كتابخانه ميگويد: ولی چيزی كه من را شگفت زده كرد اين بود كه اين زن حجاب كاملی به تن كرده بود كه هيچ قسمتی از بدنش آشكار نبود.
🌺✍🏻به شوخی به خالد گفتم: چرا اين اينجوری شده؟ گفت: داستان مفصل و ظريفی دارد بعد از ازدواج من به همراه او برای خريد احتياجاتمان به بازار رفته بوديم كه همسرم زنان محجبه را ديد و اين اولين باری بود كه او زنی را با حجاب كامل مي ديد، برای همين برايش عجيب بود.
🌺✍🏻به من گفت: چرا اين زن اينگونه لباس ميپوشد؟ آيا عيبی در بدنش هست كه ميخواهد از ديگران پنهان كند؟ خالد ميگويد:
ان شاء الله ادامه دارد.....
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
شب قدر بود من و همسر و دخترم تصمیم گرفتیم برای انجام مراسم احیا بریم مصلی .همسرم مارو جلوی در ورودی خانمها پیاده کرد و گفت بعد از مراسم بیایید سر اون کوچه روبرویی.و خودشم رفت قسمت آقایون.بعد از مراسم که ساعت۲ تموم شد من و دخترم اومدیم سر قرار ونیم ساعتی منتظر ایستادیم. یواش یواش همه مردم رفتن و فقط یه ماشین پلیس موند که توی خلوتی اون خیابان دلگرمی من به حضور همونا بود.چندتا مرد جوان هم سر کوچه روبروی ما نشسته بودن که به شدت باعث ترس و دلهره من بودن.یک ساعت دیگه هم گذشت .پلیسها هم رفتن و همسر من نیومد.نمیدونستم چی شده بود که مارو نصف شب غریب و تنها رها کرده بود و نیومده دنبالمون .گریه م گرفته بود و تمام تنم میلرزید .توی این فکرا بودم که دیدم اون چند تا جوون سیگارشونو انداختن زمین و دارن میان سمتم...👇❌😓
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
وارد حیاط که شدم دیدم یک گوسفند سفید را برای قربانی فردا آوردند و به نرده بسته ند. شب شد.ناله ی این گوسفند تمام مجتمع رو برداشت .. آمدم پایین ببینم چه خبره چرا این حیوان ناله میکنه .چند نفر دیگر هم بودند ، هرچه آب گذاشتیم ، کاهو ریختیم ، بی توجه ناله میکرد ، بازدید بدنی هم کردیم چیزی نفهمیدیم ، تا صبح ناله کرد ، ناله کرد ، آفتاب نزده صاحبش رفت دنبال قصاب تا اهالی ساختمان کمتر ناراحتی بکشند ، قصاب رسید اول سعی کرد آبی به حیوان بده ،نخورد ،بیشتر ناله کرد ناچار گوسفند را زمین زد..ولی تا آمد کارد را روی گلوی گوسفند بگذاره ناگهان چاقو را روی زمین انداخت .با خشم الله و اکبر گفت و سرش رو به دیوار تکیه داد👇🏻😔❌
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
خدا لعنتشون کنه👆🏻😭
عجیب و پر ابهام🥶
📚#داستان📚 ✍🏻 دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق 🔻قسمت_سوم🔻 🌺✍🏻اين زن روسی داستانش چنين و چنان است ه
📚#داستان📚
✍🏻 دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق
🔻قسمت_چهارم🔻
🌺✍🏻من با غيرت اسلام جواب دادم نه اين زن حجابی را پوشيده كه خداوندسبحانه و تعالي برای بندگانش برگزيده و رسول الله صل الله و عليه و سلم به آن دستور داده.
🌺✍🏻او بعد از كمی فكر كردن به من گفت: بله يقينا اين همان حجاب اسلامی است گفتم: از كجا فهميدی؟ گفت: من الآن هر وقت وارد اماكن تجاری ميشوم چشمان مردمان آنجا صورتم را ميدرد! انگار صورتم می خواهد تكه تكه شود پس بايد صورتم را بپوشانم بايد صورتم فقط برای همسرم باشد و من از اين بازار بيرون نمی آيم مگر با حجاب.
🌺✍🏻خالد ميگويد: به خدا قسم مجبور شدم كه برايش حجابی بخرم تا او آن را بپوشد.مسئول كتابخانه می گويد: سپس حدود پنج يا شش ماه از خالد و همسر روسيش بی خبر ماندم.
🌺✍🏻بعد از اين مدت خالد پيشم آمد و من از او علت نيامدنش را جويا شدم گفت: من با تو قطع رابطه نكرده ام بلكه مصلحتی پيش آمد كه مجبور شدم از تو دور بمانم و الان ديگر آن مصلحت تمام شده و من اينجا هستم و آمده ام تا آنرا برايت تعريف كنم زيرا درسها و عبرتهای بزرگی در آن وجود دارد.
🌺✍🏻بعد از اينكه با اين زن ازدواج كردم و زندگيمان شروع شد، محبت او در دل من زياد شد تا جايی كه تمام وجودم را فراگرفت ولی مشكلی پيش آمدو آن هم اين بود كه مدت گذرنامه همسرم به پايان رسيد و بايد آنرا عوض ميكرديم و مشكل بعدی اين بودكه اين گذرنامه بايد در همان شهر خودش عوض ميشد.
🌺✍🏻 و من هم يك فلسطينی هستم و به جز جواز اقامت چيزديگری به همراه نداشتم، پس ناچارا بايدرخت سفر می بستيم و الا اقامت او در اينجا غير قانونی ميشد.
🌺✍🏻به خاطر مشكلات مادی مجبور شديم به دنبال ارزانترين خط پرواز بگرديم كه همان خطوط هوايی روسيه بود پس دو بليت گرفتيم و با همسرم سوار هواپيما شديم من به او گفتم: اي زن ما الان به خاطر حجاب تو دچار مشكل ميشويم
🌺✍🏻گفت: خالد، تو از من ميخواهی از اين كافران كه اگر با اين افكارشان بميرند هيزم جهنم ميشوند اطاعت كنم و از فرمان الله سبحانه و تعالی سر پيچی كنم؟ امكان ندارد كه من اينكار را انجام دهم ...
🌺✍🏻نگاه كنيد، اين سخن يك تازه مسلمان است كه هنوز يك ماه يا كمتر نيست كه مسلمان شده!
🌺✍🏻خالد ميگويد: سوار شديم و نگاه مردم به سوی ما سرازير شد. مهمانداران شروع به پخش غذا كردند و به همراه غذا مشروب هم سرو شد. كم كم مشروبات الكلی در سر مردم اثر كرد و الفاظ بی ضابطه، خنده و مسخره و اشاره و نگاههای مردم شروع شد و در كنار ما می ايستادند و مارا مسخره می كردند.
ان شاء الله ادامه دارد.....
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
هدایت شده از 🌼تبلیغات گسترده همت🌼
منبع همه لباس زیرهای جذاب و تو دلبرو رو پیدا کردم😍😍😍😍💄💄💄
یکی بخر 5 تا ببر، پولشم قسطی بده 💯
انواع لباس خواب جذاب ، لباس زیر فانتزی ، سوتین ورزشی ،
اینجا پخش کننده #همه_لباس_زیر هاست از اولین های ایتاست با کلی #رضایت_مشتری و #فروش قسطی
دنبال حراجی میگردی فقط اینجا👇🔥
https://eitaa.com/joinchat/4236640275C476678dee1
هر خانومی باید برای دل خودش و همسرش توی خونه خوشگل و تو دلبرو باشه😉🦋
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
همیشه لباس زیر هام رو از اینجا سفارش میدم✅
چون همه مدل های خاص رو دارن
ارسال به تمامی نقاط کشور
فروش تک به قیمت عمده
خرید کنید قسطی پول بدید
https://eitaa.com/joinchat/4236640275C476678dee1
عجیب و پر ابهام🥶
📚#داستان📚 ✍🏻 دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق 🔻قسمت_چهارم🔻 🌺✍🏻من با غيرت اسلام جواب دادم نه اين
📚📚#داستان📚📚
✍🏻 دخــــــتــــرعــــــاشـــــــق
🔻قسمت_پنجم🔻
🌺✍🏻من يك كلمه هم نمی فهميدم اما همسرم لبخند ميزد و می خنديد و حرفهای آنها را برايم ترجمه ميكرد.اين ميگويد: نگاهش كنيد انگار چنين و چنان است و اين متلك می اندازد و آن يكی مسخره ميكند.
🌺✍🏻او ميگفت:نه ناراحت نشو و خلقت را تنگ نكن زيرا اين در مقابل بلاها و امتحاناتی كه به اصحاب رسول الله صل الله و عليه و سلم می رسيد چيزی نيست.
🌺✍🏻احساس كردم گويی تيری وارد قلبم شد كه ديگر از آن خارج نمی شود ميگويد:به شهر مذكور كه رسيديم و وارد فرودگاه شديم با خود گفتم كه به نزد خانواده اش می رويم و آنجا می مانيم تا كارهايمان تمام شود و برگرديم ولي او گفت: نه خانواده ام نسبت به دينشان متعصب هستند و من نمی خواهم الان به آنجا برويم. اتاقي را اجاره ميكنيم و آنجا ميمانيم.
🌺✍🏻فردای آنروز به اداره گذرنامه رفتيم و برای انجام كار به نزد مسئول اول بعد دوم و سوم رفتيم و از آنها در خواست انجام مراحل قانونی جهت تعويض گذرنامه را كرديم و هر كدام از آنها هم از ما گذرنامه قديمی به همراه عكس همسرم را طلب نمودند.
🌺✍🏻همسرم نيز عكس خود را كه سياه و سفيد و با حجاب بود به صورتی كه فقط دايره صورت نمايان بود در می آورد و جلوی آنها می گذاشت و هركدام از مسئولان هم آنرا رد می كرد و می گفت: اين عكس قابل قبول نيست ما عكس رنگی ميخواهيم كه در آن صورت، مو و گردن كاملا واضح باشد و زن ميگفت: به هچ وجه امكان ندارد چنين عكسی بگيرم و هر مسئول ميگفت: امكان ندارد گذرنامه بگيری مگر با اين مواصفات و ما را به مسئول بعدی ارجاع ميداد.
🌺✍🏻در آخر به ما گفتند: مشكل شما را فقط رئيس گذرنامه ی مسكو ميتواند حل كند.به خالد نگاه كرد و گفت:خالد ميرويم مسكو خالد هم تلاش ميكرد كه او را قانع كند كه {لا يكلف الله نفسا إلا وسعها} و إتقوا الله ماستطعتم. و اينكه اين گذرنامه را فقط بعضی از افراد برای ضرورت خواهند ديد و بعد آنرا در خانه مخفی كن تا مدتش تمام شود.
🌺✍🏻گفت:نه، نه امكان ندارد كه من بعد از اينكه دين خدا را شناختم بی حجاب شوم خدا بزرگ است اگر تو نمی خواهی به مسكو بيايی من به خاطر ضرورت ميروم.
🌺✍🏻خالد ميگويد:قبول كردم و به مسكو رفتيم اتاق اجاره كرديم و مانديم.فردا صبح برای ديدن رئيس گذرنامه به راه افتاديم و طبيعتا به نزد مسئول اول، دوم و سوم رفتيم و در نهايت راه به اتاق رئيس رسيديم و داخل شديم.
🌺✍🏻انسان بسيار خبيثی بود هنگامی كه گذرنامه و عكسها را ديد گفت:
📬ان شاء الله ادامه دارد.....
✎Join∞🌹∞↷
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
.
هدایت شده از تبلیغات گسترده VIP
🔴 نازنین بنیادی کیست ؟ اپوزیسیون از مسیح علینژاد عبور کرد و یک مصی جدید ساخت..👇
http://eitaa.com/joinchat/1031798786C1a8f8517c9
🔞از همه هم میهنان بابت انتشار این تصاویر عذرمیخواهیم 😔 تصاویر شرم آور از نازنین بنیادی👇
http://eitaa.com/joinchat/1031798786C1a8f8517c9
🔴 تصاویر جدید و عجیب از دختر آ تقی در سریال خوش رکاب 😳😳 چشم اتقی و دور دیده ببینین بعد ۲۰ سال چه شکلی شده 😁👇
http://eitaa.com/joinchat/1031798786C1a8f8517c9
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🔴 اعتراف این عربستانی درمورد قدرت ایران آل سعود را خشمگین کرد 😳😳
🔴 بیا ببین چی میگه درمورد قدرت ایران 😍😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2362507348C88e679ffdb