eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.6هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
19.8هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹درود بر شماعزیزان🌹 🌼خداوندا قلبمان را 🌺از عشق و محبت خودت متبرک گردان 🌼تا روزهایمان را در آغوش پراز 🌺خیر و برکتت سپری کنیم🙏🏻 🌼ﻋﺸﻖ، ﺣﻖِ الهی ﻣﻦ ﺍﺳﺖ؛ 🌺ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ میکنم. 🌼ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﻋﺸﻖ میدهم ﻭ ﺁﻥﺭﺍ 🌺از کائنات ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ میکنم
۲۶ دی ۱۴۰۱
نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام این‌پا و آن‌پا می‌ڪرد. نانوا به او گفت: چرا این قدر نگرانی؟ گفت: گوسفندانم را رها كرده‌ام و آمده‌ام نان بخرم، می‌ترسم گرگ‌ها شكمشان را پاره كنند نانوا گفت: چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟ گفت: سپرده‌ام، اما او خدای گرگها هم هست. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۲۶ دی ۱۴۰۱
آموزش‌ رایگان‌ خیاطے‌ حرفه‌اے همیشه به خیاطی علاقه داشتی و نمیدونستی از کجا باید شروع کنی؟😅 ✂️دوست داری بعضی لباساتو خودت بدوزی گلم ؟ از صفرِ صفر ، تا آخرررِ آخرش 🧣بهترین خیاط فامیل شو😚👇 https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f لذذذدت خیاطی رو اینجا تجربه کن 😇👆
۲۶ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
‌ دیگه پول کلاس خیاطی نده😁🙈 بیا اینجا دستتو میگیرم قدم به قدم میبرمت جلو😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3463970902Ca9ef11655f ✨تن شما لایق بهترین‌هاست✨
۲۶ دی ۱۴۰۱
حکایت روزی عربی نزد قاضی رفت و گله کرد که مردی پارس ، کفش او را در مسجد دزدیده است قاضی سخن او را شنید و گفت پرونده بسته شود! حاضران شگفت زده از قاضی پرسیدند چرا این گونه حکم کردی؟! قاضی گفت : نه عرب کفش می پوشد و نه مرد پارسی به مسجد رود! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۲۶ دی ۱۴۰۱
این مدلمون تا فردا شب اف خورده❌❌❌ ظرفیت محدودددد https://eitaa.com/joinchat/3814326527Cdc9d6eaf9b کانال کارای عیدمون عضو شوید لطفا👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3814326527Cdc9d6eaf9b
۲۶ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
کانال کارای عیدمون عضو شوید لطفا👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3814326527Cdc9d6eaf9b
۲۶ دی ۱۴۰۱
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد آورده اند که زاهدی گاوی بخرید و سوی خانه میرفت دزدی بدید. در عقب آمد تا گاو ببرد. دیوی در صورت آدمی با او همراه شد و از او پرسید که تو کیستی؟ گفت دیوم که بر اثر آن زاهد میروم تا به فرصت او را بکشم. آنگاه او را گفت تو حال خود با من بگوی جواب داد من مردی عیار پیشه.ام می روم که گاو این زاهد بدزدم پس هر دو به عقب زاهد رفتند. شبانگاه به کوچه زاهد رسيدند زاهد در خانه رفت و گاو ببست و تیمار علف بداشت و به استراحتی پرداخت. دزد اندیشید که اگر پیش از بردن گاو دیو به کشتن او دست دراز کند باشد که بیدار شود و بردن گاو ممکن نگردد. دیو اندیشید که اگر دزد گاو بیرون برد، درها باز شود و زاهد بیدار گردد. دزد را گفت مهلتی ده تا من او را بکشم آنگاه تو گاو .ببر دزد گفت توقف از جانب تو اولی تر تا من گاو بیرون برم آنگاه تو او را بکش اختلاف بین ایشان بالا گرفت و به دعوا رسید. دزد زاهد را آواز داد که این جا دیو است تو را بخواهد .کشت دیو آواز داد که دزد گاو می برد. زاهد بیدار شد و همسایگان را صدا زد و ایشان بگریختند و نفس و مال زاهد به سبب مخالفت دشمنان، مصون و مسلم ماند. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۲۶ دی ۱۴۰۱
۲۶ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
بهترین و معتبر ترین کانال 😍😍😍 قیمت ها کاملا مناسب 😌😌 چیز بیشتری نمیگم بقیه خوبی هاشونو خودت چک کن 🤩🤩 https://eitaa.com/joinchat/3188654175C90b1a9dada
۲۶ دی ۱۴۰۱
خدایا! آدم‌های خوب سر راهمان بگذار حس بسیار خوبیست هنگامی که در لحظه‌ هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود کلامش؛ نگاهش؛ حتی نوشته‌اش آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی ات. فقط از دستِ خودِ خدا برمی‌آمده که آن آدم را یا کلام و نگاه و نوشته‌اش را برای آن لحظه‌ خاص‌ سرِ راه زندگی ما بگذارد. شاید یکی از دعاهای روزانه ام این باشد که: خدایا من را نیز واسطه ی خوب شدن حال دیگران قرار بده . آمین 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۲۶ دی ۱۴۰۱
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
چند سالی بود از شوهرم جداشده بودم و خاستگار نداشتم! وقتی منو با اون آرایش و سرو وضع گوشه ی خیابون دید زد بغل گفت بیا بالا! به صورتش که نگاه کردم آدامسمو بادکردم ترکوندمو بلند زدم زیر خنده!!! +قیافت که موءمن تر از این حرفا میزنه از شما بعیده دوست دختر بازی! _ابروهاش توهم گره خورد و سرشو حتی بلند نکرد تو چشام نگاه کنه و گفت سوارمیشی یا برم...؟؟؟ +یجورایی کرمم گرفت ،،،اخم و نجابتشو انگار دوست داشتم ! سوار شدم _اول موهاتو بده تو ، بعد بگو خونتون کجاست +خندیدم گفتم آها میخوای ثواب کنی!؟ حرفم هنوز تموم نشده بود که سرشو گرفت بالا بگه پیاده شو... با دیدن صورتش یهو دلم ریخت..... ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a 💐
۲۶ دی ۱۴۰۱