🌸🍃🌸🍃
ماجرای شعر معروف شهریار
درباره امیرالمومنین علی (علیه السلام)
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند :
شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجدکوفه نشستهام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند
فرمودند: شاعران فارسیزبان را نیز بیاورید.
آنگاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند.
فرمودند: شهریار ما کجاست
شهریار آمد.
حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان
شهریار این شعر را خواند:
«علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند.
گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیدهام
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساختهای....
شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد: که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام چون من نه این شعر را به کسی دادهام و نه درباره آن با کسی صحبت کردهام
گفتم: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند.و كل خواب را برايش تعريف كردم،
شهریار بعد از شنیدن این خواب، فوقالعاده منقلب شد و گفت: من فلان شب این شعر را ساختهام و همانطور که قبلا عرض کردم تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.
وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیدهام. یقیناً در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است
روحش شاد
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
تقوا چیست؟
شاگردی از عابدی پرسید: تقوا را برایم توصیف کن
عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی چه میکنی؟
شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم
عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن! تقوا همین است
از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
#سبزه_آکواریومی_درآب
فقط در 10 روز 😍👆
🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟🐟
آموزش انواع سبزه مختلف 😍
خودت بجا50 تومن با 5 تومن تراریوم آبی بساز😱
اموزش کشت #گیاه_آبزی در ده روز😍
سبزه تو اب
چون #زرد نمیشه و بو نمیگیره👍
لازمم نیس هر روز بهش آب بدی☺️
#ایده_جدیدیه که هیچکس ندیده😍
بیا اینجا آموزششو گذاشته 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1483538738C6165a07429
🌸🍃🌸🍃
مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
می گویند روزی جمعی از بازاریان تهران به محضر آیت الله العظمی بروجردی رسیدند .
ایشان فرمودند ؛ مراقب باشید این روستایی ها و شهرستانی ها کلاه سرتان نگذارند.
صدای خنده حضار بلند شد و خوشمزه ای فریاد زد آقا چه می فرمایید همین دیروز یکی شان آمده بود جنس ( مثلا) 50 تومنی را 200 تومن به او فروختم.
آقا فرمود؛ بله او با صفا و صداقت خود آمد اما دین تو را با خود برد کلاه سرت رفت ، حواست نیست.
راستی در میان فتنه های اجتماعی ، مکاره بازار شایعات ، داغی دعواهای سیاسی و صنفی و قومی ما کجای کاریم
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🕊 #فال_ازدواج شما بر اساس ماه تولدتون🌈
👫💍 ماه تولدت رو لمس کن 💍👫
فروردین 💍♥️ اردیبهشت 💍♥️
خرداد 💍♥️ تیر 💍♥️
مرداد 💍♥️ شهریور 💍♥️
مهر 💍♥️ آبان 💍♥️
آذر 💍♥️ دی 💍♥️
بهمن 💍♥️ اسفند 💍♥️
باورم نمیشه خیلی دقیق بود 😳☝️
🌸🍃🌸🍃
مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
.
‼قبرستان جن ها در ایران 😱
🔵چرا با گذشت 2300 سال کسی شب نمی تواند وارد این منطقه شود⁉️
❇️بعد از ورود حتما سرچ کنید قبرستان♨️👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675
🌸🍃🌸🍃
داستانی شنیدن
در خیابان سعدی رشت، منطقه ای بود متعلق به هموطنان ارمنی و مزاری متعلق به یک انسان آزاده به نام "آرسن میناسیان" معروف به “مسیو آرسن”
"آرسن" در شهر رشت زاده شد.
دوران ابتدایی را در همان شهر سپری نمود.
در ایامی که فقر در ایران همه گیر شده بود.
روزی مادرش برای "آرسن" پالتویی خریداری میکند و در هنگام عزیمت به مدرسه به وی می پوشاند اما در برگشت "آرسن" پالتو را به همراه نداشت...
وقتی با سؤال مادر روبرو می شود میگوید یکی از همکلاس های مسلمانش لباس مناسب نداشته پالتو را به وی بخشیده است.
بعدها "آرسن" به داروسازی تجربی رو آورد.
شهرت "آرسن" از همین جا شروع شد...
آن مرد بزرگ غالباً مشاهده می کرد که افرادی هستند که حتی هزینه داروهای خود را ندارند و یا به دلیل فقر اصولاً دسترسی به دارو ندارند. در آن زمان کشور ایران دچار فقر فراگیر شده بود...
"آرسن" با هزینه خودش نیمه شب ها به سمت تهران راه می افتاده و صبح هنگام در تهران داروهای موردنیاز نیازمندان را خریداری، تأمین و یا موادّ آنرا تهیّه می کرد و سپس ظهرهنگام خودش را به رشت می رساند و از بعد ازظهر داروهای مورد نیاز مردم فقیر را به یک سوّم قیمت واقعی بین ایشان توزیع می کرد.
در ابتدا عدّه ای کوته فکر علیه آن ابَرمرد دست به اتهام زنی و شایعه پراکنی کردند و با تأکید بر ارمنی بودن وی، داروها را حرام دانستند. چند بار "آرسن" بخاطر همین ناجوانمردیها و اتهامات به زندان افتاد امّا آن آزادمرد عزم داشت که مسیح رشت بشود...
زندگی خود را فروخت و داروخانه ای راه انداخت کم کم مردم رشت و نواحی اطراف آن به نیات آن آزادمرد اعتماد کردند.
داروخانه "آرسن" تبدیل شد به قبله و مأوای بی پناهان و مستضعفان رشت...
امّا "آرسن" خسته نشد...
آنقدر پیش رفت و بزرگ مردی به خرج داد تا علمای رشت به دیدار او رفتند. آن زمان امام جماعت مسجدجامع رشت در اختیار " آیت الله ضیابری" بود.
آیت الله، به آزادگی "آرسن" اعتقاد پیدا کرد و دست در دست آن ابرمرد گذاشت و "اولین داروخانه شبانه روزی ایران" را در شهر رشت بنا نهادند.
مردم فقیر خطه گیلان از هر دین و مذهب به "داروخانه آرسن" هجوم می آوردند. "تجار شهر" پول خود را به "آیت الله ضیابری" میدادند و آیه الله نیز پول را دو دستی تقدیم "آرسن" مینمود تا صرف هزینه دارو و درمان فقرا شود.
بعدها "آیت الله ضیابری" و "آرسن میناسیان" برای سر و سامان دادن سالمندان بی سرپرست "اولین سرای سالمندان ایران" را در "شهر رشت" و با هزینه شخصی و کمک بازاریان رشت تأسیس نمودند و بدون حتی یک ریال کمک از "دولت وقت" پذیرای سالمندان بیمار و بی کس و کار از سراسر ایران شدند.
در سال 1356 آن آزادمرد درحال خدمت در سرای سالمندان رشت و در هنگام کار درگذشت و مردم خطه گیلان را در عزای فراق خود تنها گذاشت...
روز بعد شهر رشت از هجوم جمعیت به صحرای محشر تبدیل شده بود. جا برای سوزن انداختن نبود.
مردم گیلان از هر فرقه و آیین آمدند.
و عظمتی خلق شد به نام "تشیع جنازه مسیح رشت..."
جنازه ساعت ها روی دست مردم بود و امکان دفن پیدا نمیکرد.
گفته شده است که بر روی تابوت یک مسیحی چندین عمّامه سادات بزرگ گیلان گذاشته شده بود.
مردم تکبیرگویان و ذکر صلوات جنازه یک ارمنی را تشییع می کردند. در ابتدا مردم اجازه دفن آن بزرگ مرد در قبرستان ارامنه را نمیدادند و میخواستند که او در قبرستان مسلمانان دفن شود. امّا با میانجی گری علما و صرف وقت زیاد جنازه به کلیسای رشت رسید.
ساعت ها مردم رشت کلیسا را مانند کعبه ای در برگرفتند و آن روز "مسلمان و ارمنی" یک کعبه داشتند و آن هم "کلیسای کوچک رشت" بود. و نهایتا جسد آن آزادمرد را درهمان مکان "کلیسا" دفن شد.
واعظی پرسیدازفرزندخویش
هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق وبی آزاری وخدمت به خلق
هم عبادت هم کلید زندگی ست
گفت: زین معیار اندر شهر ما.
یک مسلمان هست آن هم ارمنی ست.
"پروین اعتصامی"
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
❣#حراااج بزرگ عیدانه در ایتا❣
🌼حراااج انواع کت شلوار
🌼مانتو ، شومیز و...
🌼حراج به علت تغییرشغل
⁉️❌قیمتها زیر قیمت خرید ❌⁉️
✅ ارسال #رایگاااان به سراسر کشور😳
✅ پرداخت #درب_منزل 😳
همه اجناس حراجی در کانال زیر تعدااااد محدود👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4228120626C4592975fde
https://eitaa.com/joinchat/4228120626C4592975fde
🌸🍃🌸🍃
مردی مؤمن برادر خود را نزد عارفی آورد که او را امر به معروف کند. به عارف گفت: برادر من زنا میکند و شراب مینوشد او را نصیحتی کن. دوستانش فلانی هستند... که همه اهل این کار هستند.
عارف تا اسم آورد، برادر مؤمن را امر کرد تا دهان ببندد. از برادر فاسق خواست که اتاق را ترک کند.
روی به برادر مؤمن کرد و گفت: غیبت از زنا گناهش بیشتر است. برادرت از تو برندهتر است چون زنا کرد و شراب خورد و لذتی برد. اگر خدا مجازاتش کند، زیاد جای غصه نیست. بدبختی برای توست که با این غیبت لذتی نبردی و بدتر از او عذاب خواهی شد.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk