eitaa logo
سلوک شیدای حسین(ع)
125 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
904 ویدیو
206 فایل
✨﷽‌. الهم الرزقناشفاعه الحسین.کوچکتراز آنم‌که خود را ذاکر کوی حسین بدانم‌اماچون اغلب کانالهای آموزش مداحی به #آسیبها نمی پردازندو #سلوک شیدایی است که مارادراین راه موفق میکند سعی دارم در این دو زمینه مطالبی را عرضه بدارم تا چه درنظر آید. @khkhhosein
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 امیرالمؤمنین علیه السلام: 🔻هر كه بدون عاقبت انديشى، در كارها فرو رود، خود را به بلاهاى سختِ رسواكننده دچار كند. و برنامه ريزى پيش از هر كار، از پشيمانى ايمنت خواهد ساخت 📚تحف العقول صفحه 93
✨﷽✨ ✅به‌جای دریافت رشوه، نیازت را از خدا بخواه ✍در زمان پادشاهی، دو برادر در دیوان خدمت می‌کردند که برای گرفتن مالیات و خراج به روستاهای اطراف شهر می‌رفتند. یکی از آن‌ها اهل رشوه بود و در برابر پیشنهاد رشوه، ضعیف. هر رشوه‌ای می‌دادند، می‌گرفت و از مالیاتشان کم می‌کرد. اما دیگری ایمانی قوی داشت و هرگز تسلیم رشوه نمی‌شد. روزی برادر رشوه‌گیر به برادر مؤمن گفت: من تعجب می‌کنم تو چرا به این حقوق کم دیوان می‌سازی و رشوه را رد می‌کنی؟! برادر مؤمن پاسخ داد: به دو علت؛ نخست اینکه وقتی چیزی به عنوان رشوه به من پیشنهاد می‌دهند، می‌اندیشم که چه نیازی به آن دارم و اگر آن‌ها را به خانه نبرم چه می‌شود؟ می‌بینم چیزی نیست که نیاز ضروری من به آن باشد و آن را نداشته باشم. دوم اینکه آنچه را که رشوه می‌گیرم به‌ این خاطر که نیازش دارم، می‌اندیشم که خدایم مرا می‌بیند و زمان گرفتن رشوه می‌گوید: «ای بنده من! آیا این چیزهایی (مرغ، خروس، گوسفند و...) که رشوه گرفتی و نیاز به آن داشتی، از من خواستی و من آن‌ها را به تو ندادم که از راه گناه و نافرمانی من آن را کسب کردی؟!» 🔺 پس هرگز رشوه مرا وسوسه نمی‌کند.
✨﷽✨ ✍ راز موفقیت ✍مرد جوانی از سقراط پرسید: رمز موفقیت چیست؟ سقراط به مرد جوان گفت: صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیا. وقتی هر دو به رودخانه رسیدند، سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. بعد از اینکه وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید، سقراط سر مرد جوان را زیر آب برد و او را شگفت‌زده کرد. مرد تلاش می‌کرد تا خود را رها کند اما سقراط قوی‌تر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد، محکم نگاه داشت. سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد، کشیدن یک نفس عمیق بود. سقراط از او پرسید: در آن وضعیت تنها چیزی که می‌خواستی چه بود؟ پسر جواب داد: هوا. سقراط گفت:این راز موفقیت است! اگر همان طور که هوا را می‌خواستی در جست‌وجوی موفقیت هم باشی، به دستش خواهی آورد. رمز دیگری وجود ندارد.
🔆 ✍ به پروردگارت اعتماد کن 🔹شیخ حسن بصری برای عبادت به صحرا رفت. برای استراحت نزد چوپانی نشست و از او قدری شیر خواست. 🔸اندکی بعد، گله چوپان خواست از کوه پایین رود که چوپان ندایی داد و بلافاصله گله به جای خود برگشت. 🔹شیخ چون این صحنه را دید، حالش دگرگون شد. رنگ رخسارش پرید، صیحه‌ای زد و غش کرد. 🔸چون به هوش آمد، چوپان علت را پرسید. 🔹شیخ گفت: گوسفندان تو عقل ندارند. اما می‌دانند که تو خیر آن‌ها را می‌خواهی. با شنیدن صدای تو، سریع اطاعت کردند و از بیراهه برگشتند. 🔸من انسانم و عاقل. ولی حرف و امر خالق خود را که به نفع من فرموده است، گوش نمی‌دهم. 🔹کاش به اندازه این گوسفندان، من از خدای خود می‌ترسیدم و امر و نهی او را گوش می‌دادم.
🔆 ✍ موهبت‌های الهی در بطن رنج‌ها نهفته‌اند 🔹شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. 🔸او هر روز مقدار زیادی از صدف‌های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع‌آوری می‌کرد و مدام به صدف‌ها لعنت می‌فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می‌کردند. 🔹او باید هر روز آن‌ها را روی هم انباشته می‌کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می‌داد. 🔸روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدف‌های بدبو درست کرده بود، خلاص کند. 🔹او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت. 🔸یک سال بعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. 🔹وقتی به آنجا رسیدند، مرد نظافتچی نمی‌توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید: چطور توانستی چنین ثروتی را به‌دست بیاوری؟ 🔸مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه‌ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می‌داد و تو قبول نمی‌کردی. در تمام صدف‌های نفرت‌انگیز تو، مرواریدی نهفته بود. 🔹بیشتر وقت‌ها هدیه‌ها و موهبت‌های الهی در بطن خستگی‌ها و رنج‌ها نهفته‌اند. این ما هستیم که موهبت‌هایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می‌دهد، ندانسته رد می‌کنیم.
🔅 ✍ فرق می‌کند آرزو را شیطان در دل بکارد یا رحمان 🔹عارف سخنوری، با یک قاری قرآن در مجلسی وارد شدند. 🔸قاری قرآن شروع به تعریف از اخلاق و علم دوست سخنورش کرد و همگان مشتاق شنیدن سخنان مرد سخنور بودند. 🔹وقتی وارد مسجد شدند، در جلسه، قرآن تلاوت می‌کردند. سخنور تا رسید قرآن دادند تا بخواند و یک کلمه را اشتباه خواند و مصحح بدون رودربایستی و بلند غلط او را گرفت. 🔸نوبت تلاوت به قاری رسید، قاری دو کلمه را سقط کرد و نخواند و بلند مورد ایراد واقع شد. 🔹سخنور سخنرانی کرد و مجلس تمام شد. 🔸وقتی با دوست قاری‌اش از مجلس بیرون آمدند، سؤال کرد: چرا دو کلمه را به عمد، سقط کردی و انداختی؟ طوری که کسی از تو ایراد گرفت که یک‌صدم تو قرآن وارد نبود؟ 🔹قاری گفت: تو استاد منی و استاد سخن، وقتی تو یک غلط خواندی، من باید دو غلط می‌خواندم تا مردم باور کنند این صفحه تلاوتش دشوار بود و وجهه ظاهری تو حفظ شود تا مردم به سخنانی که از تو می‌خواستند بشنوند، تردید بر علم تو نداشته باشند. از تو می‌خواستند مطلبی یاد بگیرند اما من جز صوت خوش چیزی نداشتم به آن‌ها بدهم. 🔸سخنور دست دوست قاری‌اش را بوسید و گفت: تو استاد اخلاق منی! چون وقتی که تو قرآن می‌خواندی شیطان در دل من نفوذ کرد و آرزو می‌کردم غلط بخوانی تا آبروی من به من برگردد. 🔹چیزی که شیطان در دل من گذاشته بود، رحمان در دل تو نهاد.
🦋🦋🦋🦋 اقبال عجم بود قدم رنجه نمودید یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد 🌺🌺🌺🌺 در شب میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز مراسم سخنرانی در مقام و منزلت حضرت فاطمه معصومه سلام الله مولودی خوانی اجرای برنامه ی شاد برای دختران حسینیه المهدی علیه السلام بعد از نماز مغرب وعشاء مورخه ی ۳۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۲ اجرا شد 🌹🌹🌹🌹
✨﷽✨ 🔴تاثیر غذا در جذب شدن به سوی گناه یا ثواب ✍آیت‌الله حائری شیرازی: اگر پنبه کنار آهنربا باشد، آهنربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهنربا کشیده می‌شود. در اینجا خود پنبه جذب نمی‌شود، بلکه براده‌های آهن به سمت آن کشیده می‌شوند. معصیت‌ها مثل آهنربا، نان حرام مانند آهن و انسان مثل پنبه است. وقتی که انسان گوشتش از نان حرام روئیده باشد، نمی‌تواند از کنار معصیت‌ها بگذرد. وقتی از کنار معصیت رد می‌شود، مجذوب آن می‌شود. این خاصیت درونی لقمه حرام است. اما اگر لقمه صددرصد حلال باشد، از کنار عبادات که می‌گذرد، عبادات او را جذب می‌کنند.
✨﷽✨ 🌻💛 . ♻️ تفاوت‌های پدر و مادر 🔘 شاید تا امروز دقت نکرده‌اید، ولی با کمی دقت می‌بینید: ▪️مادر تو را به جهان تقدیم می‌کند و پدر تلاش می‌کند تا جهان را به تو تقدیم کند. ▫️مادر به تو زندگی می‌دهد و پدر به تو می‌آموزد چگونه این زندگی را نگه‌داری و احیا کنی. ▪️مادر تو را ۹ ماه با خود حمل می‌کند و پدر باقی عمرت بدون اینکه متوجه شوی، تو را حمل می‌کند. ▫️مادر به وقت تولدت بر سرت فریاد می‌کشد و تو صدایش را نمی‌شنوی و پدر تا پخته شوی گاهی برای جلوگیری از سقوطت فریاد می‌کشد. ▪️مادر گریه می‌کند وقتی بیمار می‌شوی و پدر بیمار می‌شود وقتی گریه می‌کنی. ▫️مادر مطمئن می‌شود که گرسنه نیستی و پدر به تو یاد می‌دهد که گرسنه نمانی. ▪️مادر تو را روی سینه‌اش نگه می‌دارد و پدر تو را تا پایان عمر به دوش می‌کشد. ▫️مادر مسئولیت از دوش تو بر می‌دارد و پدر مسئولیت را در وجود تو می‌گارد. ▪️مادر دلسوزانه تو را از سقوط نگه می‌دارد و پدر می‌آموزد بعد از سقوط بلند شوی. ▫️مادر می‌آموزد چگونه روی پایت راه بروی و پدر یادت می‌دهد چگونه در راه‌های زندگی حرکت کنی. ▪️مادر زیبایی دنیا را منعکس می‌کند و پدر واقعیت‌های آن را به یادت می‌آورد. ▫️مهر مادری را هنگام ولادت حس می‌کنی و مهر پدری را وقتی پدر شدی حس خواهی کرد. ▪️مادر چشمه محبت است و پدر چاه حکمت. 🔲 برای همین، مادر با چیزی مقایسه نمی‌شود و پدر تکرار شدنی نیست. با آرزوی سلامتی برای تمام پدران و مادرانی که کنار فرزندانشان هستند و برای شادی روح تمام پدران و مادرانی که در قید حیات نیستند، فاتحه و صلوات
✨﷽✨ ✅ از رحمانیت خدا سوءاستفاده نکنیم ✍مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه می‌کرد، به او می‌گفتند: گناه نکن! در جواب می‌گفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد، نمی‌سوزاند. من باورم نمی‌شود، او از مادر مهربان‌تر است، چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است! روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار، پسر جوانی شد که در معصیت خدا، پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد، تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش می‌کرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش را داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت می‌کنم، نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است، حاضر به مرگ فرزندش باشد. گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده و به هیچ صراط مستقیمی سربه‌راه نمی‌شود. گفتند: پس بدان، بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه می‌آید و بر سوزاندن او هم راضی می‌شود‌. قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ؛ مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است. (عبس:۱۷)