eitaa logo
علی مقدم
2.2هزار دنبال‌کننده
901 عکس
387 ویدیو
29 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16818822335153 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
از بس که شکستم و ببستم توبه فریاد همی کند ز دستم توبه دیروز به توبه ای شکستم ساغر امروز به ساغری شکستم توبه
صدها رباعی ناسروده ابوسعید ابوالخیر تنها سه بیت از خود سروده است و بس! ▪️در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوان‌های مشهورند ولی هرگز شعر نگفته‌اند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و بابا‌کوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است. برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه می‌توان کرد که مؤلفان زندگینامهٔ او که از خاندان او و نزدیک عصر او بوده‌اند، همه تصریح دارند براینکه وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامهٔ او پرداخته‌اند و همهٔ فضایل او را از علم و کرامت یادآور شده‌اند، اشاره‌ای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشاره‌ای در این باب نکرده‌اند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقاً از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کرده‌ایم. ▪️پس چه‌گونه است که وی شعر ناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوب‌ترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟ هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است. از همان سن پنج‌شش سالگی زندگی او با شعر آغاز می‌شود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمهٔ او می‌شود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است: آزادی و عشق چون به هم نامدراست بنده شدم و نهادم از هرسو خواست زین پس چونان که خواهدم دوست رواست گفتار و خصومت از میانه برخاست و پس از این چشم از جهان فرومی‌بندد و برای همیشه خاموش می‌شود. ▪️آن دو رباعی که بوسعید مسلماً آنها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعهٔ درویشی به نام حمزة‌التُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست» اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید: «روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعه‌ای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت: یک: چون خاک شدی خاک تراخاک شدم چون خاک تراخاک شدم پاک شدم ادامه از محمد بن منور: «جماعتی را گمان افتاد که بیت‌هایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما می‌رفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود، دو: جانا به زمین خابران خاری نیست کش با من و روزگار من کاری نیست با لطف و نوازش جمال تو مرا در دادن صد‌هزار جان عاری نیست بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.» و زندگی‌نامه‌نویس دیگر بوسعید که قبل از مؤلف اسرار‌التوحید زیسته و نزدیکتر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، می‌گوید: « پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفته‌ایم آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.» ▪️اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچکترین اشاره‌ای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ به‌خصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفادهٔ شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با اینکه متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعر‌ها ذارد تحت عنوان «آنچه بر زبان شیخ رفته» آورده است و نه «آنچه سروده». آنچه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابی‌الخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبک‌شناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است. محمدرضا شفیعی کدکنی برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به: اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمهٔ مصحّح، صفحات صد‌و‌پنج تا صدو‌پانزده @ASI_khorasani
زاهد به کَرَم تو را چو ما نشناسد بیگانه تو را چو آشنا نشناسد گفتی که گُنَه کنی به دوزخ بَرَمَت این را به کسی گو که تو را نشناسَد منسوب به
😔بعضی وقت ها به اعمالم نگاه میکنم می بینم خیلی وضع خرابه و لایق نیستم که از دوستان خدا باشم 🥰اما از قدیم گفتن آرزو عیب نیست، درسته اعمال خرابه اما حداقل آرزوی وصال داشتن که ممکنه چقدر این بیت لطیف و دلبره اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را همچنین این بیت منسوب به لب بستم و از پای نشستم اما این نتوانم که آرزویت نکنم