فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ
داستان زیبای توبه جعفر بی دین!
به غیر از قسم امام حسین ع چیزی رو قبول نداشت...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
💫هیچ وقت نگران آیندهی
⚡️ناشناخته ات نباش
💫وقتی خدای
⚡️شناخته شده ای داری
💫با تمام وجود بهترینها
⚡️را از خداوند
💫براتون طلب میکنم
⚡️لحظاتتون مملو از آرامش
💫شبتون پر از نگاه خــدا🙏
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 سلام بــــــر مهـدی امّتهـــــا...
السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ
سلام بر زنده كنندهٔ اهل ايمان و هلاك كنندهٔ كافران؛
سلام بر مهدى امّتها و جامع تمام كلمات وحى الهى؛
📗زیارت امام زمان علیهالسلام به نقل از سید بن طاووس
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚حکایت سلیمان و باد
از امیرالمؤمنین نقل شده است؛
«روزی حضرت سلیمان از بیت المقدس بیرون آمد و بر فرش خود نشست و سیصد هزار تخت در طرف راست او بود که آدمیان بر آن می نشستند و سیصد هزار تخت در طرف چپش بود که جنیان بر آن می نشستند. به پرندگان امر کرد بر سر همه سایه بیندازند و به باد امر کرد که آنها را بردارد و به مدائن بیاورد و از مدائن بردارد (و به اصطخر ببرد) شب را در اصطخر شیراز گذرانیدند. وقتی صبح شد به باد امر کرد که آنها را به جزیره (برکاون) ببرد. باد آنقدر آنها را پایین آورد که پاهایشان به آب رسید در آن موقع بعضی گفتند؛ «هرگز پادشاهی از این بزرگتر دیده اید؟» و همان وقت فرشته ای از آسمان ندا داد؛ «ثواب یک سبحان اللّه گفتن برای خدا بزرگتر از این پادشاهی است که می بینید.»
از امام رضا نقل شده است؛
«پیرزنی نزد سلیمان آمد و از باد شکایت کرد. سلیمان باد را به حضور خواست و گفت؛ «چرا این زن را اذیت و آزار می کنی که از تو (نزد من) شکایت کند؟» باد گفت؛ «خداوند با عزت مرا به سوی کشتی مردمی فرستاد که کشتی آنها را از غرق شدن نجات بدهم، در حالی که آنها نزدیک به غرق شدن بودند. من به سرعت برای نجات آن کشتی می رفتم. این زن در پشت بام خانه اش ایستاده بود و وقتی من به سرعت گذشتم بی اختیار من، او از بام افتاد و دستش شکست».
سلیمان مناجات کرد که «خدایا چه حکمی بر باد کنم؟» خدا وحی کرد؛ «بر اهل آن کشتی حکم کن که دیه شکستن دست این زن را بدهند. چون باد برای نجات کشتی آنها می رفته و نزد من به هیچ کس ظلم نمی شود.»
«و از دیوها و شیاطین جمعی بودند که برای او به دریا فرو می رفتند و گوهرهای نفیس آن را برای او بیرون می آوردند و غیر از این کارها، ساختن شهرها و قصرها، کندن کوهها و ساختن صنایع عجیب و غریب را نیز انجام می دادند و...»
چیزی نگذشت که مسجد قدس با مرمرهای سفید و زرد و سبز تزیین شد، ستونهایی از سنگ های بلورین و سقفی از لوحهایی از جواهرات قیمتی پوشیده شد، حیاط مسجد را با تکه هایی از فیروزه فرش نمود. سلیمان پس از ساخت مسجد، دستور داد همان روز را عید اعلام کنند.
پریان قلعه های بسیاری بنا کردند که هزار حجره داشت و درون هر حُجره یکی از همسران سلیمان زندگی می کرد. هفتصد تن از زنان سلیمان کنیزان قبطی بودند و بقیه زنان اشراف و آزاد. سلیمان صاحب هزار همسر بود.
محدوده حکومتی سلیمان از شامات تا اصطخر را در بر می گرفت.
سلیمان برای ساختن هر بنایی از پریان استفاده می کرد، پریان تخته سنگهایی را از نقطه ای به نقطه دیگر حمل می کردند. پریان تمام شبانه روز را به دستور سلیمان کار می کردند و لحظه ای برای استراحت نداشتند. هنگامی که سلیمان از جا بلند می شد، جن و انس و پرندگان به احترام او برمی خواستند. هنگامی که قصد حرکت به مکانی را می کرد، در سمت راست او سیصد هزار تخت روان قرار می گرفت که بر آن سیصد هزار نفر از سپاهیانش می نشستند و در سمت چپ او نیز سیصد هزار تخت دیگر قرار داشت که گروهی از جنیان بر آن تکیه می زدند و انبوهی از پرندگان بر بالای سر آنها سایه می انداختند. باد کجاوه های آن را تا مقصد حمل می کرد. در اردوگاه جنگی او اسبان تندرو، مردان کارآزموده و آلات جنگی بسیاری به چشم می خورد. بادی در اختیار سلیمان بود. مسیر بادی که در اختیار سلیمان بود از بامداد تا نیمه روز یک ماه راه بود و مسیر زوال تا غروب آن نیز یک ماه. بادی که در اختیار سلیمان قرار داشت از صبح گاه تا ظهر از دمشق رو به اصطخر راه را می پیمود.
«پس برای او باد را مسخر کردیم که به امر او نرم و هموار به هرجا که او می خواست جاری می شد.»
گفته اند در اول باد تند بود که بساط سلیمان را از جا می کند و در آخر که به راه می افتاد هموار می رفت (نرم و آهسته) و گروهی گفته اند گاهی چنان بود و گاهی چنین. گروهی گفته اند تند می رفت و هموار بود، همواری باد کنایه از آن است که فرمانبردار آن حضرت بود.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید:
بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی.
وزیر سر در گریبان به خانه رفت .
وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟
و او حکایت بازگو کرد.
غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد.
وزیر با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟
- غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟
- آفرین غلام دانا.
- خدا چه میپوشد؟
- رازها و گناه های بندگانش را
- مرحبا ای غلام
وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید.
غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی.
- چه کاری ؟
- ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.
وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند
پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟
و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.
پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴مرحوم کافی و ماجرای تعطیل کردن شرابفروشی جنب مهدیه تهران
«نزدیک مهدیه، سه، چهارتا دکان پایینتر، یک دکان عرق فروشی بود. من خیلی ناراحت بودم که جنب مهدیه، عرقفروشی است. یک روز هم از خانه بیرون آمدم، دیدم یک مشت از این جوانهایی که نباید جلوی دکانش باشند، هستند. پیرمردی ارمنی بود که عرقفروش بود. اسمش آرشاک بود. یک بچه مذهبی را فرستادم، گفتم برو ببین اینها چکار میکنند؟ آمد، گفت حاجآقا این (آرشاک) میفرستد دنبال جوانهای مردم، وقتی میآیند آنجا، یک آب جو همینطوری به اینها میدهد. یک ساندویچ همینطوری به آنها تعارف میکند. کباب برای اینها درست میکند، میخواهد اینها را مبتلا (به شرابخوری) کند. بعد از اینها کار بکشد.
یک روز این ارمنی را خواستمش آمد خانه ما. گفتم من را میشناسی؟ گفت: بله حاج آقا. شما سه چهار ساله اینجا تشریف دارید. گفتم: من سه تا پیشنهاد به تو میدهم؛ اول اینکه ۱۰ هزار تومان از پول آخوندیم که از کسی هم نمیگیرم، قربة الی الله به تو میدهم، تو در عوض، تغییر شغل بده یعنی خودت باش، دکانت هم باشد، فقط شغلت را عوض کن. دوم اینکه دکانت را بفروش؛ من از تو میخرم و سوم اینکه درب دکانت را میبندم. گفت تغییر شغل که نمیدهم؛ دکان را هم نمیفروشم. حالا چطور میخواهی ببندی؟ گفتم: تو با یک کسیداری حرف میزنی که یک خردهای قانونها را هم میداند. گفت: چطور؟ گفتم: چند ساله که قانون تصویب شده که پیالهفروشی ممنوعه! یعنی بطری بطری بفروشی طوری نیست ولی اگر در پیاله بریزی و بفروشی ممنوعه و تو اینجا پیالهفروشی داری. این جریمه دارد. به یکی از این بچههای مذهبی یک ماه ۲۰۰۰ تومان حقوق میدهم، میگویم اینجا بایستد تا شراب ریختی توی پیاله، میگویم یک تلفن بکند کلانتری، بیایند جریمهات کنند. اگر جریمهات نکردند به مقام بالاترش شکایت میکنم، اینقدر پیگیری میکنم تا درب دکانت را ببندم. من یک آخوند پاشنهگیر بالا کشیدهای هستم. در کارهای دینی عجیبم. به قیافهام نگاه نکن که شُل و وِل هستم، در این کارها (نهی ازمنکر) قرص هستم.
یک وقت (آرشاک) یک کلمهای گفت، من را آتش زد. گفت: من ۲۸ ساله در این محله هستم و مسلمانها به من نان میدهند. نگفت ارمنی از من عرق میخرد و نانم میدهد. گفت مسلمانها نانم میدهند. گفتم از لحاظ دین ما هم خرید عرق و هم فروش عرق و هم خوردن عرق و هم درستکردنش حرام است. هم کار کردن در کارخانه عرقفروشی و هم جنس به آن فروختن همه حرام است. خلاصه ما دکانش را ۵۰ هزار تومان خریدیم. الان آنجا را کتابفروشی اسلامی کردیم. جای شیشههای عرق و شراب، کتابهای دینی چیدهایم ...»
به نقل از ایسنا
→ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
✍مرحوم شیخ رجبعلی خیاط میفرمود:
بطری وقتی پر است و میخواهی خالی اش کنی، خمش میکنی. هر چه خم شود خالی تر میشود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی میشود. دل آدم هم همین طور است، گاهی وقتها پر میشود از غم، از غصه،از حرفها و طعنههای دیگران.
قرآن میگوید: "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت." این نسخهای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: "ما قطعا میدانیم و اطلاع داریم، دلت میگیرد، به خاطر حرفهایی که میزنند."سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن"
(سوره حجر آیه ۹۸)
→ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹#توسل_به_امام_زمان_عج
🎙با صداي شهيد حاج شيخ احمد كافے
ای که روشن شود از
نورِ تو هر صبح جهان...
روشنایِ دل من
حضرت خورشید سلام...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ
سلام بر تو ای پرچم برافراشته
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 تا حالا چیزی راجع به قانون جذب در مهدویت شنیدید؟
🔸 چگونه نگاه حضرت صاحب الزمان عج را به خودمان جذب کنیم!؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
📚#داستان_ازدواج_امام_حسن_عسکری (ع) با شاهزاده روم: 💎قسمت دوم: خواب عجیب نرجس«علیها السلام»: آن
📚#داستان_ازدواج_امام_حسن_عسکری (ع) با شاهزاده روم:
💎قسمت سوم:
✨جنگ مسلمانان با رومیان:
«ملیكه» همچنان آروز میكرد كه روزی بیاید و از میان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگی دنیا پرستی این خاندان نجات یابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن عسكری برسد.
در یكی از مسافرتها كه «ملیكه» با عدّهای از بانوان همراه امپراطور بود، به لشكر اسلام برخوردند، سپاه روم با سپاه اسلام درگیر جنگ شد، در این جنگ مسلمانان پیروز شدند، عدهای از زنان از جمله«ملیكه »اسیر مسلمانان شدند، اسیران را بوسیله كشتی از راه رودخانه دجله به بغداد برای فروش آوردند، یكی از فروشندگان، برده فروش معروفی بنام«عمرو یزید» بود.
تعیین نماینده امام هادی«علیهالسلام» برای خریداری:
روزی امام هادی(ع) پدر بزرگوار امام حسن عسكری(ع) یكی از یارانش به نام «بشر بن سلیمان» را كه در خرید و فروش برده نیز سابقه داشت در شهر سامرا دید و نامهای كه به زبان رومی نوشته بود و زیر آن را امضا كرده بود به او داد و همیانی پول نیز جداگانه به او داد و فرمود: «میخواهم بروی بغداد و با این همیانِ پول، كنیزی را خریداری كنی و به اینجا بیاوری».
در یكی از مسافرتها كه «ملیكه» با عدّهای از بانوان همراه امپراطور بود، به لشكر اسلام برخوردند، سپاه روم با سپاه اسلام درگیر جنگ شد، در این جنگ مسلمانان پیروز شدند، عدهای از زنان از جمله«ملیكه »اسیر مسلمانان شدند، اسیران را بوسیله كشتی از راه رودخانه دجله به بغداد برای فروش آوردند، یكی از فروشندگان، برده فروش معروفی بنام«عمرو یزید» بود.
تعیین نماینده امام هادی«علیهالسلام» برای خریداری:
روزی امام هادی(ع) پدر بزرگوار امام حسن عسكری(ع) یكی از یارانش به نام «بشر بن سلیمان» را كه در خرید و فروش برده نیز سابقه داشت در شهر سامرا دید و نامهای كه به زبان رومی نوشته بود و زیر آن را امضا كرده بود به او داد و همیانی پول نیز جداگانه به او داد و فرمود: «میخواهم بروی بغداد و با این همیانِ پول، كنیزی را خریداری كنی و به اینجا بیاوری».
بشر بن سلیمان گفت: بسیار خوب، هر امری بفرمایی اطاعت میكنم.
امام هادی(ع) فرمود: حال بشنو تا توضیح دهم كه چگونه كنیزی را خریداری میكنی؟
فلان روز از اینجا به طرف بغداد حركت میكنی، سعی كن اوّل صبح فلان روز در كنار پل رودخانة معروف بغداد باشی، وقتی به آنجا رسیدی میبینی چند كشتی كنار آب میآیند تا بار خود را خالی كنند، در این میان میبینی زنانی را كه اسیر كردهاند، از كشتیها پیاده میكنند و به عنوان كنیز در معرض فروش قرار میدهند.
مشتریها میآیند و كنیزها را میخرند و با خود میبرند، همچنان نگاه كن یك وقت میبینی در یكی از این كشتیها «عمرو بن یزید» دختری را در معرض فروش قرار میدهد، با اینكه پردهداران میخواهند كنیزان را به خریداران نشان دهند، آن دختر، خود را نشان نمیدهد، حجاب و عفّت خود را حفظ میكند، او دو لباس حریر پوشیده و یك لباس پوستی گرانبها بر دوش دارد.
خریداران متوجّه او میشوند، و اصرار میكنند كه او را خریداری كنند، او ناراحت می شود و به زبان رومی میگوید :«وای كه حجابم آسیب دید» یكی از خریداران میگوید: من این كنیز را به سیصد دینار خریدارم.
آن دختر به او میگوید: «اگر به اندازة ملك سلیمان دارایی داشته باشی، حاضر نیستم كنیز تو شوم.»
عمرو بن یزید به آن دختر میگوید: چارهای نیست، باید تو را فروخت.
او میگوید: شتاب نكن، آن خریداری كه من میخواهم پیدا میشود، مگر نه این است كه معامله باید از روی رضایت باشد.
در این موقع نزد «عمر بن یزید» برو؛ بگو نامهای برای این بانو دارم كه به زبان رومی نوشته شده است، این نامه را به آن بانو بده بخواند اگر راضی شد، او را برای صاحب نامه كه اوصاف و نشانههای صاحب نامه در آن نوشته شده، خریداری میكنم، وقتی كه نامه را به او دادی او راضی میشود آنگاه او را خریداری كن و به اینجا بیاور.
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴کارگردان دنیا خداست!
مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست،
سالم است یا بیمار! مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود، چرا که سخت بودن نقش، نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است.
امیدوارم خوش بدرخشیم !
غر نزن.
گله نکن
خدا حکمت همه کارها را میدونه
فقط مرتب بهش بگو: "ای که مراخوانده ای راه نشانم بده..."..،،
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️۱۰ راه افزایش روزی
قناعت و میانهروی
🌷امیرالمومنین:«قناعت ثروتی پایان نایافتنیست
كه بدنبال خود عزت میآورد
نومیدی از غیر خدا
🌷پیامبر(ص):«هرکس از غیرخدا ببرد،خداوند،هزینه زندگی او را تامین میکند و ازجایی که انتظار ندارد،روزیاش میدهد
خواندن سورهها
🌷سورههای بسیاری در روایات به عنوان رفع فقر،نجات دهنده ازسختی و فراوان شدن روزی معرفی شدند مثل سوره واقعه، لیل و ذاریات
نیکی به خانواده
🌷امام صادق(ع): کسی که به خانوادهاش خوب احسان کند روزیاش زیاد میشود
انفاق و صدقه
🌷امیرالمومنین: فرود آمدن روزی را با صدقه بخواهید
نماز اول وقت
🌷پیامبر(ص):بندهای نیست كه به وقتهای نماز اهمیت بدهد،مگر اینكه من سه چیز را برای او ضمانت میكنم: برطرف شدن گرفتاریها و ناراحتیها،آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش
شروع کار در آغاز روز
🌷امیرمومنان:صبح زود در پی روزی رفتن،روزی را افزون میکند
تخصص و پشتکار
🌷مهمتر از هرعاملی در افزایش روزی،داشتن تخصص، همت و پشتکاره نمیشه بدون اینکه
در یک کار متخصص باشیم و واسش زحمت بکشیم
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی