eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
80.1هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
6.7هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 و ان یکاد الذین کفرو لیزلقونک بابصارهم لما سمعو الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر اللعالمین آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 . . آیدی تبلیغات👇 🇮🇷 @Tb_samen 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنا که عقل ندارن ... سخنران استاد دانشمند ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از 
🔴 ماجرای حضور فرزند رهبر انقلاب به همراه خانواده اش در یکی از رستوران های تهران چه بود؟ عکاس عجب صحنه ای رو مخفیانه شکار کرده حالا بازم بگید فرزندان رهبر انقلاب.... 😱😱 جزئیات خبر به همراه عکس مخفی 👇 https://eitaa.com/joinchat/691208313Ce043051afa 📌 سنجاق شده
📚امانت داری عبدالرحمن بن سیابه می گوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستان پدرم به منزل ما آمد و بعد از تسلیت گفت: آیا از پدرت ارثی باقی مانده است تا بتوانی به وسیله آن امرار معاش کنی؟ گفتم: نه. او کیسه ای که محتوی هزار درهم بود، به من تحویل داد و گفت: این پول را بگیر و از سود آن زندگی خود را اداره کن. بعدا اصل پول را به من برگردان! من با خوشحالی پیش مادرم دویدم و این خبر را به وی رساندم. هنگام شب پیش یکی دیگر از دوستان پدرم رفتم و او زمینه تجارت را برایم فراهم کرد. به این ترتیب که با یاری او مقداری پارچه تهیه کرده، در مغازه ای به تجارت پرداختم. به فضل الهی کار معامله رونق گرفت و من در اندک زمانی مستطیع شدم و آماده اعزام به سفر حج گردیدم. قبل از عزیمت پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. مادر به من سفارش کرد که پسرم! قرضهای فلانی را (دوست پدرم) اول بپرداز، بعد به سفر برو! من نیز چنین کردم. با پرداخت وجه، صاحب پول چنان خوشحال شد که گویا من آن پولها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد. عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام(علیه السلام) خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت، پاسخ پرسشهایشان را نیز دریافت می کردند. هنگامی که مجلس خلوت شد، امام به من اشاره کرد و من نزدیک رفتم. فرمود: آیا با من کاری داری؟ عرض کردم: قربانت گردم من عبدالرحمن بن سیابه هستم. به من فرمود: پدرت چه کار می کند؟ گفتم: او از دنیا رفت. حضرت ناراحت شد و به من تسلیت گفت و به پدرم رحمت فرستاد. آن گاه از من پرسید: آیا از مال دنیا برای تو چیزی به ارث گذاشت؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه به مکه مشرف شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم. هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسید: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟ گفتم: یابن رسول الله! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفت: احسنت! سپس فرمود: آیا سفارشی به تو بکنم؟ گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنماییم کنید! امام فرمود: عَلَیک بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَک النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ أَصَابِعِه؛ بر تو باد راستگویی و امانت داری، که در این صورت شریک مال مردم خواهی شد. سپس امام انگشتان دستانش را در هم فرو برد و فرمود: این چنین. عبدالرحمن بن سیابه می گوید: در اثر عمل به سفارش امام، آن چنان وضع مالی من خوب شد که در مدتی کوتاه سیصد هزار درهم زکات مالم را به اهلش پرداختم. 📚 کتاب بحارالانوار،ج 47، ص 384 @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خونت برکت نداره ...! 🎙 قالَ رسولُ اللّه ِ (ص) : أرْبَعٌ لا تَدخُلُ بَيتا واحدةٌ مِنهُنَّ إلاّ خَرِبَ و لَم يَعْمُرْ بالبَرَكةِ : الخِيانةُ ، و السَّرِقةُ ، و شُربُ الخمرِ ، و الزِّنا . پيامبر خدا (ص) : چهار چيز است كه اگر يكى از آنها به خانه اى درآيد آن را ويران مى كند و با بركتْ آبادان نمى شود: خيانت، دزدى، شرابخوارى و زنا 📙بحار الأنوار : 79 / 19 / 4 . ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش آسمان شب، سهم قلبتان باشد و نورستاره ها روشنى ِ بى خاموش ِ تمام لحظه هایتان... خدایا ستاره‌هاى آسمانت را سقف خانه دوستانم کن تا زندگیشان مانند ستاره بدرخشد .. شبتون در پناه خدا⭐️ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍃🌺امروز را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام منور و متبرک کنیم🌺 🌸بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ🌸 🌸اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ و رحمة الله و بركاته 🌺ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علي بن ابي طالب 🌸و رحمة الله و بركاته 🌺السلام علیکِ یا فاطمةَﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀو رحمة الله وبركاته 🌸ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦﺑﻦ ﻋﻠﯽايّها ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ و رحمة الله و بركاته 🌺اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ايّها الشهيد و رحمة الله وبركاته 🌸ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ 🌺و رحمة الله وبركاته 🌸السلا‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ایها ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ و رحمة الله وبركاته 🌺اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ایها ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ و رحمة الله وبركاته 🌸اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦﺟﻌﻔﺮ ایها ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ و رحمة الله وبركاته 🌺ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﻋﻠﯽﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ايها ﺍﻟﺮﺿﺎ و رحمة الله وبركاته 🌸اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ايّها ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ و رحمة الله وبركاته 🌺السلاﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ايّها ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ و رحمة الله وبركاته 🌸اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ و رحمة الله وبركاته 🌺السَّلام علیک یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🌹نبی مکرم اسلام (ص): از دانشمندان بپرسید، و با اهل عقل و خرد و ایمان سخن بگویید، و با فقراء همنشین شوید. 📖تحف العقول 🌱 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 داستان تیراندازی عجیب امام باقر علیه‌السلام در مجلس هشام بن عبدالملک.. 🌕 آقا امام صادق عليه‌السلام فرمودند: «پدرم بعد از اين اجبار (هشام بر تیراندازی پدرم) كمان او را گرفت و يك تير در چلّۀ كمان نهاد و وسط هدف را نشانه گرفت، پس چنان زد كه تير در نقطۀ وسط هدف جاى گرفت؛ آنگاه تير دوم را كه زد به وسط چوب تير اول قرار گرفته و آن را تا آهن نوک تير شكافت؛ سپس نُه تير پشت سر هم به هدف زد كه تير قبلى را شكافت و در يك ديگر داخل شد؛ هشام چنان به اضطراب افتاد كه خود را نميتوانست نگه دارد؛ گفت: خوب زدى! تو بهترين تيرانداز عرب و عجم هستى!.. آیا جعفر(علیه‌السلام) هم مانند شما تیراندازی میکند؟ پس پدرم فرمود: ما از اجدادمان كمال و تمام امتيازاتى كه در اين آيه خدا نازل نموده «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ..» را به ارث برده‏‌ايم» «زمین هرگز خالی از این افراد کامل نیست؛ این کارهای شگفت انگیز را دیگران نمیتوانند انجام دهند و این نوع اعمال فقط مخصوص ما می‌باشد.» 📗بحار الأنوار، ج ‏۴۶، ص ۳۰۷ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‍ ♨️ ماجرای شیخ انصاری و امام زمان 🔹 یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می‌گوید: «نیمه شبی در از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه‌ها گل آلود و تاریک بودند و من با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچه‌های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می‌روند؟! 🔸 از بیم آنکه مبادا کسی در ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می‌گفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم. 🔺 بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت اجازه پیدا می‌کنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) می‌روم و زیارت جامعه را می‌خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می‌شوم و مطالب لازم را از آن سرور می‌پرسم و یاری می‌خواهم و برمی گردم. ☑️ سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم. 📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣شیطان و شکارچی! 🎙استاد دانشمند ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 سخنان امام رضا در مورد امام زمان علیهماالسلام... 🌕 امام رضا صلوات‌الله علیه فرمودند: «ای دعبل! امام پس از من محمد پسر من است و پس از محمد پسرش علی است و بعد از علی پسرش حسن است و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر علیهم‌السلام، در غیبت خویش است که در وقت ظهورش مورد اطاعت است و اگر از دنیا حتی یک روز باقی باشد، خدا آن روز را طولانی می‌کند تا او خروج کند و دنیا را پر از عدل و داد نماید، همان طور که پر از ظلم و جور شده...» 📗بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۲۳۷ 📗عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۶۵ 📗إثبات الهداة، ج ۲، ص ۵۹ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴ماجرای شیخ انصاری و امام زمان یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می‌گوید: «نیمه شبی در از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه‌ها گل آلود و تاریک بودند و من با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچه‌های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می‌روند؟! از بیم آنکه مبادا کسی در ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می‌گفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم. بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت اجازه پیدا می‌کنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) می‌روم و زیارت جامعه را می‌خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می‌شوم و مطالب لازم را از آن سرور می‌پرسم و یاری می‌خواهم و برمی گردم. سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم. 📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‌ 📚 امام زمان با رقص و موسیقی نمیآید! مراقب امامان باشیم به بهانه ولادت اش، ظهور اش را به تاخیر نیندازیم... امام صادق(ع) درباره نقش دعا در تعجیل فرج و برای تشویق شیعیان به این امر حیاتی و مهم فرمودند: ... وقتی عذاب و سختی بر بنی اسرائیل طولانی شد. چهل روز به درگاه خدا گریه و ناله کردند. خداوند متعال به موسی و هارون(ع) وحی فرمود: که آنها را از دست فرعون نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال (عذاب)، صد و هفتاد سال باقی مانده بود و خداوند متعال به واسطة دعای بنی اسرائیل از آن صد و هفتاد سال صرف نظر نمود. آنگاه امام صادق(ع): همچنین شما (شیعیان) اگر این عمل (یعنی گریه و دعا کردن برای تعجیل فرج) را انجام دهید، خداوند قطعاً فرج و گشایش ما را می رساند و اگر انجام ندهید (و دست روی دست بگذارید و بی تفاوت بمایند) این امر به نهایت خود می رسد. ٢ص١٥٥@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 مُلک مهدی موعود عجل‌الله فرجه 🌕 خداوند در شب معراج به پیامبر در باب مهدی موعود فرمود: به عزت و جلالم سوگند هر آينه دينم را با آنها ظاهر ميكنم و كلمه خود را با آنها بلند مينمايم و زمين را با آخرين آنها از دشمنانم پاك ميكنم و مشارق و مغارب زمين را ملك او مينمايم و بادها را براى او مسخر ميكنم و گردن‌هاى سخت را براى او رام ميسازم و او را به وسائل مسلط‍‌ مينمايم و به لشگر يارى ميكنم و به فرشتگانم مدد ميرسانم تا دعوت مرا بلند كند و همه خلق را بر توحيد من جمع آورى نمايد سپس ملك او را ادامه دهم و حكومت را بدست اولياء خودم دست بدست بچرخانم تا روز قيامت. 📗کمال الدين ج ۱، ص۲۵۴ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان تلنگرانه استاددانشمند اینارامیگم بفهمید....@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔥چهـل گناه زبان 👆 بیشترین زنان جهنمی بخاطر 👈 زبان بیشترین گناهان فرزند آدم از 👈 زبان بهترین اعمال نزد خدا حفظ 👈 زبان کلید اصلی خوبی‌ها و بدی‌ها 👈 زبان ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ عالمے ڪرد بہ اعجاز نگاه تو خضوع🙏 ڪرد خورشید از آن گنبد زرد تو طلوع☀️ الســلام اے همہ ے دار و ندار دل من✋ باز شد صبحِ من و عشق تو ارباب شروع❤ ❤️ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‍ سلام☺️✋️ صبح زیباتون بخیر ☕ 😊 🌸 🍃 در این صبح زیبا☀️ آرزو دارم برایت؛🌸🍃 نور هدایت✨ چشمہ بیکران نعمت🌸 صفا وصمیمیت💓 سرسبزےو خرمےزندگیت🍃 نورانیت اندیشہ ‌ات😇 پاکےقلبت💓 و زیبایےصبحت را کہ مملو از نور وعشق خدا باشد🌸🍃 🌸 🍃 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
✨إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ✨وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا ✨وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿۲﴾ ✨مؤمنان همان كسانى‏ اند كه چون خدا ياد شود ✨دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود ✨بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مى كنند (۲) ✨الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۳﴾ ✨همانان كه نماز را به پا مى دارند و از آنچه به ايشان ✨روزى داده‏ ايم انفاق مى كنند (۳) ✨أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ ✨وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۴﴾ ✨آنان هستند كه حقا مؤمنند براى آنان نزد پروردگارشان ✨درجات و آمرزش و روزى نيكو خواهد بود (۴) 📚سوره مبارکه الأنفال ✍آیات ۲ تا ۴ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔯💀 حاکمیت ابلیس هدف از عادی‌سازی رابطه بین جن و انس در تولیدات رسانه‌ای چیست؟ ای منتظر به «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» اکتفا نکن ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 لباسی از نور بر تن امام زمان علیه‌السلام... 🌕 آقا امام رضا علیه‌السلام فرمودند:   «عَلَیهِ جُيُوبُ اَلنُّورِ يَتَوَقَّدُ مِنْ شُعَاعِ ضِيَاءِ اَلْقُدْسِ» و بر تن او (مهدی علیه‌السلام) لباس‌هایی از نور می‌باشد که از پرتو قدس روشنایی می گیرد. 📗الغيبة (للنعمانی)، ج ۱، ص ۱۸۰ 📗کمال الدين، ج ۲، ص ۳۷۰ 📗الإمامة و التبصرة ج ۱، ص ۱۱۴ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... مشهد... روبروی ایوان طلا... خیره به گنبد طلا... اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي.... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی والدین(بسیار زیبا و آموزنده) علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد: يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم.... فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان! انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟ ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید. گفت: سید! شرح مفصلی دارد. من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود. خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته ‏هاى او در حضورش بودم. او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ... بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه ‏اى روشن می‏شد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود. تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته ‏باشد. در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم، ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان! او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! كه ناگهان نفهميدم چه شد... إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد... 📒نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
بارها روی تو را دیدم ولی نشناختم لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم همچو گل کز دیدن خورشید می خندد به صبح بر گل روی تو خندیدم ولی نشناختم 🖌 حاج غلامرضا سازگار ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی