چرا ما اینطور نیستیم؟!
دیروز، یکی از آقایون با پسربچه ۴ یا ۵ ساله اش اومد سر کلاس کارشناسی ارشد. واقعاً طرواتی به کلاس داد. پدرش نشست سر کلاس ولی پسربچه، گاهی بلند می شد تا لب پنجره می رفت، گاهی از کلاس می رفت بیرون، گاهی می نشست و تابلو رو نگاه می کرد که من می نوشتم و پاک میکردم... اما توی این احوالاتش ندیدم که خنده از روی لب هاش بیفته...
یکی از بچه های کلاس پرسید: استاد چرا بچه ها اینقدر شادن ولی ما نیستیم؟!
گفتم به خاطر اینکه بچه ها «گذشته» ای ندارند! بخشی از شادی ما بزرگ ترها به خاطر گذشته مون نابود میشه. خیلی از ماها توی گذشته موندیم! ضمن اینکه این بچه ها، «اضطراب آینده» ندارند!
بخشی از شادی ما بزرگ ترها را اضطراب آینده گرفته.
گفت: چه کنیم که حسرت گذشته و اضطراب آینده ما رو از پا درنیاره؟
گفتم: توی روانشناسی یک رویکردی وجود داره به نام act (اکت)، دقیقا می خواد به آدم ها کمک کنه که در حال زندگی کنند، بشن مثل این بچه...