12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#محمدجواد_محبت
رحمه الله علیه🖤
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سلام علیکم
اگر برایتان مقدور بود نماز شب اول قبر برای مادربزرگم بخوانید
بدیع السادات فرزند سیدعبدالله
(دو رکعت، رکعت اول حمد و یک مرتبه آیت الکرسی، رکعت دوم حمد و ده مرتبه سوره قدر، بعد از نماز: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ بدیعالسادات بنت سیدعبدالله»
به قول عزیزی:" بخوانیم تا برایمان بخوانند"
سلام و سرور
نتوانستم چندروزی در خدمتتان باشم و شاید تا چند روز دیگر هم نتوانم
پیشاپیش بهار طبیعت و بهار قرآن را تبریک عرض میکنم و امیدوارم به بهاری شدن جانهای ما بینجامد
در این روزها به جای مطالبی که آماده نکردم دلنوشتههای دوستان را با موضوع نوروز و فصل بهار و ماه مبارک رمضان که در گروه بداهه گویی فرستادهاند یا خواهند فرستاد به نام خودشان اینجا به اشتراک میگذارم.
« آخرین روز ، آخرین نگاه ، آخرین ........»
.................................
هیچوقت از خاطرم محو نمی شود ،
آخرین هایی که امسال جانم را نوازش کرد ، روحم را به آتش کشاند ،
دلم را لرزاند ،
چشمانم را به اشک نشاند ،
لبهایم را به لبخند عادت داد ،
و دستهایم را منتشر کرد ......
روزهای کهنه می روند و جایشان را به سبزه های نو رُسته می دهند ،
شبهای بی مهتاب تمام می شوند ،
و بغض های خسته می میرند .
دوشنبه دود می شود
و ققنوس به خاکستر می نشیند .
دیدگانم خیره به فردا ........
زمستان تمام می شود و بهار می رسد ....
روزی نو به سلام می آید ....
و فصلی قیامت سا ، به استقبال .
آب و جارو کرده ام خاطرات زشت و زیبا را ،
تلخ و شیرین را ،
خفی و جلی را ....
چرا هر چه ورق می زنم دفتر پار را ،
تو نمی روی از یادم ، هان ؟
چرا همچنان خیمه زدی بر ویرانه هایم ؟
چرا ابری چشمانم هنوز بارانیست و............؟
باز هم در خلوت خودم به پشت سرم
نگاه می کنم .
به هزار هزار نیش و نوش .
ناشکریست اگر بگویم خارهایی که در روحم خلیده شد بسیارند ،
من به گلهای خوشیوی یاس و نرگس ،
بارها معطر کردم روحم را ، خیالم را ، دنیای بنفشم را .
من به انگیزه های خوش نوزده باره ها ،
هر دفعه متولد شدم ، بالیدم و به ناز ،
خوابهایم را طلایی کردم ،
تمام ِ رمزهای وارستگی را در صندوقچه ی دلم ، در پستوی چشمانم ذخیره کردم ،
تا تو را ثبت کنم تو را ای نهایت ِ اندیشه ام ،
زیستنم ،
به زعم ِ همه ی آنچه مرا در گیر تو کرد سخت محتاج بودم و مشتاق دلبر جانم .
سال جدید می آید ، فصلی نو
و عمارتی نو باید بنا کنیم ،
که عبور از روزنه هایش فقط با « نور »
امکان پذیر باشد و ریشه های محکم ،
چون انجیر معابد ، سخت ، مقاوم ، تنومند ...
آه !
با ورود سال جدید می شویم غُبارهای چرکین
و غمهای سیاه را ،
می زدایم دلواپسی های کور را ،
و می سازم خوشبختی و امید را ،
نور و سعادت را .
بهار جان بیا که دیریست منتظر یک شوک ِ شادی بخش در شوره زار ِ شیدایی هامان هستیم ، شور ِ هزار پنجره ی باز به سمت ِ آسمانی آبی با ابرهای باران زا .
تا بشوید دلتنگی هارا ،
و بباراند لبخند و اشتیاق را .
بهار جان خوش آمدی .
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
راضیه قبادی « رحا »
۲۹اسفند ۱۴۰۱
دوشنبه _ اهواز _ زیتون کارمندی
@delneveshtrgh
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
(به نام خالق بهار)
بهار می آید؛ التفاتی ندارد به من و تو
برایش توفیر نمی کند این ناهمگونی احوال ما
او می آید تا حال دوران را تبدیل کند.
اعتنایی به رنگ سال ندارد سر تا سر سبز در بر میکند.
آفاق را دیدنی می کند حتی اگر نگاهمان نباشد.
گاهی آنقدر آرام می آید که صدای پایش را هم نمی شنویم و گاهی انقدر با جنجال، که یادمان می رود، بهار است.
او می آید شبیه هر سال؛ چه گیتی سراسر محنت باشد و چه عشرت
زمستان را چنان زورمند، کنار می زند که تنها روسیاهی به زغال می ماند.
درست است مجالی ندارد اما غنیمت میداند این دو روز دنیا را
وقت شناس است و حق شناس
با تمام توان، هنرش را به نمایش میگذارد.
او بنده ایست گوش به فرمان
این همه آفرین، آفریننده ای دارد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿