eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
531 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
669 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موتوا قبلَ ان تموتوا بمیرید پیش از آنکه بمیرانندتان! (صدای شهید عبدالله ضابط ) "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند... شهید آوینی‌ره "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از دامن زن مرد به معراج رود بر دامن مادر شهیدان صلوات 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🍂سراپا وسعت دریا گرفتند.... همان مردان که در دل جا گرفتند 🍂تمام خاطرات سبزشان ماند به بام آسمان مأوا گرفتند.... با ذکر صلوات 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فطرت خویش .mp3
2.42M
این قلب حسین بن علی(ع) است که در پیکر ما می‌تپد... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش حتی اگر تمام جهان غرق تیرگی‌ست چون ماه در سراسر شب روسفید باش.. یک لحظه از امید دلت را تهی مکن اما ز هرچه غیر خدا ناامید باش چون سرو، سرفراز میان ستمگران در خلوت و نماز ولی مثل بید باش.. بر دست اهل صدق بزن بوسه چون نسیم بر قامت نفاق چو توفان، شدید باش.. در ماتم حسین علی گریه کن ولی در فکر محو این همه شمر و یزید باش 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
آنها که بخاطر وطن دل تبدار عزیزانشان را منتظر گذاشتند آنها که هزاران تماس بی پاسخ از بچه هایشان داشتند آنها که هر جور شده ،نشد که تمامشان را بریزند پای خانواده، امام زاده های عشقی اند که بغضشان را به غرور وطن فروختند تا التماس نکنیم به خولیان زمانه. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
از دامن زن مرد به معراج رود بر دامن مادر شهیدان صلوات 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
مادر نشست گوشه‌ی ایوان و خیره شد در بسته بود و خانه سکوت و جهان سکوت مادر کنار چای خودش استکان گذاشت قندان سکوت و خالیِ آن استکان سکوت... مادر نگاه کرد به درِ خانه، بسته بود لب زد به چای داغ و کمی تلخ مزه کرد مادر نگاه کرد به در خانه بسته بود قرصی گذاشت زیر زبان، تا که جای درد... آهسته رفت، وقت نمازش رسیده بود آنجا کنار حوض نشست و وضو گرفت مادر نگاه کرد به در خانه، بسته بود چادر به سر، از همه افلاک رو گرفت مادر نشست گوشه‌ی ایوان، به سمت نور یک تربت حسین برای سجود داشت مادر چقدر محو خدا بود در نماز مادر چقدر خدایش وجود داشت مادر نشست، خیره به در، گوش ها به زنگ صد لعن و صد سلام، برای رسیدنش... مادر نگاه کرد به در خانه بسته بود قلبش، رسیده بود به اوج تپیدنش مادر نگاه کرد به این گوشه از حیاط گنجشک روی شاخه‌ی بیدی هراسوار یک جوجه را دوباره به پرواز می‌کشاند گنجشک با اراده ولی سخت بی‌قرار... "یادش بخیر خاطره‌ی راه رفتنش یادش بخیر خاطره‌ی دانه چیدنش" مادر میان ذکر لبش ناگزیر گفت: "یادش بخیر خاطره‌ی پر کشیدنش" تسبیح را به ذکر تکان داد و اشک را بر گونه‌های غرق چروکش ستاره کرد مادر که خیره بر در این خانه مانده بود تسبیح را فشرد و به یک درد پاره کرد تسبیح می‌چکید از ایوان درون حوض مانند ابرهای غم نیمه‌ی بهار باران گرفته بود و به سجاده می‌چکید باران ِاشک های زنی حین انتظار مادر نگاه کرد به در خانه، بسته بود آهی کشید و سر به تن آجری گذاشت مادر که چای تازه دمش نیم خورده ماند مادر که چشم از در این خانه بر نداشت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
برسان سلام ما را.... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
😭😭😭😭 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ما گرم نماز با دلی آسوده او خفته به خاک جبهه خون‌آلوده ما منتظر امام غائب هستیم او منتظر امام قائم بوده 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
بسیجی باش تا آزاده باشی برای عاشقی آماده باشی پر از صدق و صفای حاج قاسم پر از اخلاص فخری‌زاده باشی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
♦️"خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند" من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، علی! میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف گدایی می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد. شب می گفت مامان! چرا پاهایت تاول زده؟ می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست مادر ! وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم. علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!" یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟! وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب میگذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوی نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم... مستاصل آمدم در خیابان گفتم خدایا امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟ برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه امد گفت مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده! خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ... علی که بزرگ شد جنگ شد می رفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد، به چشم حاج قاسم که فرمانده لشکر کرمان بود آمد و او را با خودش به جبهه برد و جزو فرماندهان محوری لشکر ثار الله شد و شهید شد... بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر ! یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت منم قاسم! دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد... حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد... و قاسم پسر دیگرش از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است... بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا مادر لشکری از شهیدان راه خداست... هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوباره پشت سرم پر از هوای تو بود،‌ کسی نبود ولی صدا صدای تو بود! 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast