📚بسته ی #عاشقانه_ها(۲)❣👇👇 ۲۴.خوبند خوبان دگر اما نه این #مقدارها https://t.me/shenakhte_rahbari/4033 ۲۵.از تو #کجا گریزم⁉️ https://t.me/shenakhte_rahbari/4059 ۲۶.گویند رفیقانم در #عشق چه سر داری❓ https://t.me/shenakhte_rahbari/4098 ۲۷.#خورشید.. نپندارم که همتای تو باشد😍 https://t.me/shenakhte_rahbari/4148 ۲۸.من #سخت نمیگیرم سخت است جهان بی #تو https://t.me/shenakhte_rahbari/4169 ۲۹.که جگر گوشه ی #مایی https://t.me/shenakhte_rahbari/4177 ۳۰.چه گناهی کرده ام در خوابم هستی در بیداری ام نه⁉️ https://t.me/shenakhte_rahbari/4225 ۳۱.رابطه ی بین من و ستون دین و #فاصله_ی_با_تو💔 https://t.me/shenakhte_rahbari/4240 ۳۲.جهان را زیر و رو کرده است #گیسوی پریشانت..😢 https://t.me/shenakhte_rahbari/4245 ۳۳. #آغوش_تو جان میدهد برای #جان_دادن❤️ https://t.me/shenakhte_rahbari/4249 ۳۴.گرد اندوه نشسته ست به #عمامه او قاصد آورد خودش را نه فقط نامه ی او https://t.me/shenakhte_rahbari/4257 ۳۵.آخر #نگهی به سوی ما کن ای دولت خاص و حسرت عام (تناسب شعر با تصویر زیبای آقا دیدنی ست😍) https://t.me/shenakhte_rahbari/4278 ۳۶.ای تکیه گاه زیباترین لحظه های تنهایی من..❣ https://t.me/shenakhte_rahbari/4301 ۳۷.مرا بی تو قراری نیست #جانم❣ https://t.me/shenakhte_rahbari/4361 ۳۸.بهانه ی #شانه_هایت https://t.me/shenakhte_rahbari/4382 ۳۹.دست #تکان دادی که خواهی رفت تنم سرد شد...😔 https://t.me/shenakhte_rahbari/4391 ۴۰.گر #طالب دیدار رخ محبوبی... https://t.me/shenakhte_rahbari/4406 ۴۱. که تو در دلم نشستی وسر #مقام داری😍 https://t.me/shenakhte_rahbari/4427 ۴۲.رود است #علی پاک و زلاست و روان #کوه است علی... https://t.me/shenakhte_rahbari/4434 ۴۳.کس نبیند ملالتان #آقا https://t.me/shenakhte_rahbari/4497 ۴۴.جان علی❣ https://t.me/shenakhte_rahbari/4503 ۴۵.با تو بودن #ز_همه دست کشیدن دارد https://t.me/shenakhte_rahbari/4553 ۴۶.از تماشای تو😍خلقی به تماشای من اند‼️ https://t.me/shenakhte_rahbari/4554 📚بسته ی #عاشقانه_ها(۲)❣👆👆 #خامنه_ای_جان_من_است @shenakhte_rahbari

🚨من خودم را برای #اعدام آماده کرده‌ام! 🔘 رهبر انقلاب: 💠 [بازجو پرسید:] شما این حرف‌ها را در #منبر زده‌اید؟ اشاره کرد به بعضی از حرفهایی که زده بودم؛ از جمله دعوت مردم به شورش و قیام. من #انکار کردم. -گفت: پس در منبر چه حرف‌هایی زده‌اید؟ -گفتم: درباره #مدرسه_فیضیه و فجایعی که در آنجا اتفاق افتاد صحبت کردم، چون من #طلبه‌ام، #مسلمانم، از فجایعی که در مدرسه فیضیه گذشت، سخت متاثرم، خواستم مردم نیز بدانند که بر سر طلبه‌ها چه آمده است. شروع کرد مرا نصیحت کردن و در پایان گفت: #قول بدهید که دیگر از این حرف‌ها نزنید و بروید. -گفتم: من چنین قولی نمی‌توانم بدهم‌. -گفت: اگر قول ندهید من مجبورم به شما #سخت بگیرم، زیرا که مأمورم. -گفتم: من هم #مأمورم، من هم مأمورم که این حرفها را بزنم. یکباره چشمش گرد شد که من چه ماموریتی دارم و از طرف چه کسی مأمورم‌. -پرسید: از طرف چه کسی مامورید؟ -گفتم: #از_جانب_خدا. -سخت تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: این کار خطر دارد، مشکلات دارد، شما #جوانید. -گفتم: من فکر نمی‌کنم بالاتر از #اعدام کاری باشد. شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کرده‌ام ، همه کارهای شما زیر اعدام است. -واقعاً #مبهوت شده بود و گفت: شما که خود را برای اعدام آماده کرده‌اید، من به شما چه بگویم. پس در اتاق تشریف داشته باشید.... 📗 شرح اسم ، ص ۱۳۶ 🌀 #شناخت_رهبری را به دوستان خود معرفی کنید ✅ @shenakhte_rahbari