#مناجات_علوی
گنبد طلای شاه را از دور میبینم
گلدسته را با حالتی مغرور میبینم
دور و برم تاریکی مطلق ولی اینبار
دور و بر خود عالمی از نور میبینم
انقدر برق گنبدت چشمان من را زد
ایوان طلای صحن را با زور می بینم
سجده برای جز خدا هر چند جایز نیست
پیشانیم را پیش تو مجبور میبینم
از آن زمانی که ضریح تو به چشمم خورد
روی درخت سیب هم انگور میبینم
یعسوب دین وقتی تو باشی جای شکی نیست
کندو به کندو شهر را زنبور میبینم
پای ضریحت شعر میگفتم که یکباره
فریاد زد با گریه مردی کور میبینم
#سعید_دشتی #غزل
@sher_alavi | شعر علوی