eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
604 عکس
154 ویدیو
91 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
تو را در حالی می‌بینم که عزم سفر آخرت داری و لشکرهای مرگ تو را از هر سو در بر گرفته‌اند!آیا کلمه‌ای با فرزند مستمند خود سخن نمی‌گویی و آتش حسرت او را به زلال بیان خود تسکین نمی‌دهی؟وقتی حضرت صدای غمناک فرزند خود را شنید دیدۀ مبارک خود را گشود و گفت:ای دختر گرامی بزودی با تو وداع می‌نمایم و از تو جدا می‌شوم، پس سلام برتوباد!حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) وقتی این خبر وحشتناک را از آن سرور شنید، آه حسرت از دل برآورد و سئوالاتی از حضرت نمود تا آنکه آن جناب بی‌هوش شد و وقتی بلال ندای نماز داد و گفت:الصلوة رحمک الله! حضرت به هوش آمد و برخاست و به مسجد رفت و نماز را بصورت کوتاه ادا کرد؛ وقتی از نماز خارج شد علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) و اسامة‌بن‌زید را طلبید و فرمود: مرا به خانۀ فاطمه ببرید، وقتی به خانۀ نور دیدۀ خود آمد سرخود را در دامن آن بهترین زنان عالمیان گذاشت و تکیه فرمود؛ تا حسنین(علیهماسلام) جد بزرگوار خود را در آن حالت مشاهده کردند بی‌تاب شدند و اشک حسرت از دیده باریدند و فریاد برآوردند و می‌گفتند: جان‌های ما فدای جان تو باد و روهای ما فدای روی تو باد! حضرت پرسیدند که ایشان کیستند؟ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)پاسخ دادند یارسول‌الله فرزندان گرامی تو حسن و حسین(علیهماسلام) هستند، سپس حضرت، ایشان را به نزد خود طلبید و دست بر گردن آنها آورد و آن دو جگرگوشۀ خود را به سینۀ خود چسبانید، امام حسن(علیه‌السلام) بیشتر گریه می‌کرد، حضرت فرمود یاحسن گریه را کم کن که گریۀ تو بر من سخت است و موجب آزردگی‌ام می‌شود، سپس در آن حال، ملک موت نازل شد و گفت:«السلام علیک یارسول‌الله!» حضرت فرمود:«وعلیک‌السلام یا ملک‌الموت! کاری با من داری؟» ملک موت گفت:حاجت شما چیست ای پیغمبر خدا؟فرمود که حاجت من آن است که روح مرا نگیری تا جبرئیل نزد من آید و بر من سلام کند و من بر او سلام کنم و او را وداع نمایم، سپس ملک موت بیرون آمد و می‌گفت وامحمداه! پس جبرئیل از آسمان به ملک موت رسید و پرسید ای ملک موت، روح محمد را گرفتی؟گفت: ای جبرئیل آن حضرت از من خواست که روح او را نگیرم تا تو را ملاقات نماید و با تو وداع کند، جبرئیل گفت:ای ملک موت مگر نمی‌بینی که درهای آسمان برای روح محمدگشوده‌اند! سپس جبرئیل نازل شد و به نزد آن حضرت آمد و گفت:السلام علیک یااباالقاسم!حضرت فرمود وعلیک‌السلام یا جبرئیل! آیا در چنین حال مرا تنها می‌گذاری؟ جبرئیل گفت:یا محمد، تو باید بیایی! مرگ برای همه است و هر نفسی چشندۀ مرگ است. حضرت فرمود:به من نزدیک شو ای حبیب من! جبرئیل نزدیک آن حضرت رفت و ملک موت نازل شد و جبرئیل به او گفت:ای ملک موت، فرمایش حق تعالی را دربارۀ گرفتن روح محمد، در نظر داشته باش! جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ و ملک موت در پیش رو مشغول گرفتن روح اطهر آن حضرت گردید. (منتهی الامال ص182)
شهادت پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در چه سالی و بعد از چه جریان مهمی رخ داده است؟ در اوایل سال یازدهم هجری و بعد از سفر حجة الوداع.ص181
شهــر مدینـه صحنــۀ صحـرای محشراست بـــاور کنیـم عمـــر جهـــان رو بـه آخر است مـلـک خـــدای عــــزوجـل خیمـــۀ عـزاست کـی صـاحب عـزاست؟ خـداونـد اکبر است در بیــت وحــــی آمــده در مـی‌زنـــد اجـــل ایــن لحظــۀ یتیـمــی زهـــرای اطهــر است جــاری اسـت اشــک دیـدۀ شیــرخدا علی انگــار آب غســل نبـی اشـک حیــدر است عتـــرت غــــریـب گشتــه و قـرآن بـه زیــر پا دسـت امیـن وحــی خــداوند بـر سر است بـــاور کنیـد بــر جگـــر شیــــر حــــق علـی داغ نبـــی فقــط نــه کــه داغ بــــرادر است رکـن علـی شکسته و از بــس شده غریب از غصه گشته مثل همایی کـه بی‌پر است یـــارب بـــر او تـو فــاطمــه‌اش را نگـــــاه‌دار زهـــــرا بــــــرای شیــرخـدا رکن دیگر است مــــویی مبـــاد کـــم ز ســـر فـاطمه شــود کــو دست و تیغ و بازوی سردار خیبر است «میثــم» اگــــر رســول خــدا رفت از جهان نفس نبی به خلق، امام است و رهبر است
﷽ امام رضا(علیه السلام) توسل زیارت +زمینه🎙 دامن آلوده و بار گناه آورده ام گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده ام هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام هر فقیری هست دست خالی اش سرمایه اش من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام «میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام ✍حاج غلامرضا سازگار 🍃گوشواره : یا امام رضا مدد...  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ 🍃وداع با محرم و صفر🍃 انگار دیگه تمومه، می بارم اشک نم نم صفر خدانگهدار، خداحافظ محرم تازه عادت کرده بودم ، شبا برات گریه کنم اشکِ ناقابلم رو ، به روضه هات هدیه کنم الوداع، پیرهن مشکی الوداع، شبای ماتم کاشکی می شُد، می مُردم من این شبا ، زیر پرچم خواب حرمت آقا ، شبا میاد سراغم ببین پُر از خواهشم، بیا نکن جوابم روضه ی تو بهشتِ دشتِ شقایق و اقاقیِ اشکام مثلِ فراتِ ، که چشم به راهِ ساقیِ اسمِ تو لبریزِ از ، غیرت و شور و احساس حک شده روی قلبم ، الدخیل قلبی یا عباس الوداع، پیرهن مشکی الوداع، شبای ماتم کاشکی می شُد، می مُردم من این شبا ، زیر پرچم علی ، علی، علی..... یا زهرا 🎤  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ امام رضا(علیه السلام) روضه🎤 مرثیه🎙 باز دارم به سر هوای ضریح دلمان تنگ شد برای ضریح دوست دارم رها شوم از خود در میان سر و صدای ضریح چقدر دل شکستگی خوب است در حریم پر از دعای ضریح دست هایِ پر از تمنایی می خورد رویِ حلقه های ضریح می شود خوبتر خدا را دید در همان یا رضا رضای ضریح واجب واجب است به هر عاشق سجده ی شکر پیش پای ضریح حرم ثامن الحجج رفتم واقعاً واقعاً به حج رفتم اشک با من، سرودِ غم، با تو نوحه ی گریه دار و دَم با تو گفتن شعرِ روضه ها با من جلوه دادن به محتشم با تو ناله از دل زدن فقط با من کربلا کردنِ دلم با تو گُذری کن دمی به روضه ی ما چشم با این گدا، قدم با تو دست با من، به سر زدن با من شور این خیمه و علم با تو روضه خواندن برای تو با من اشک های دمادمم با تو روضه خواندی شبی امام غریب جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب ▪▪▪▪ جَدِّ ما را سوارها کشتند بین گودال بارها کشتند جَدِّ ما یک نفر ولی او را لشگری از هزارها کشتند اعتبار تمام عالم را جمع بی اعتبارها کشتند چکمه را روی عشق  می کوبند جد ما را شرارها کشتند خواهرش را پس از بریدن سر خنده ی نیزه دارها کشتند وای از عصر روز دهم وای از ضربه ی دوازدهم ▪▪▪▪▪ لب خنجر به روی حنجرش بود به سویش چشم های دخترش بود تمام لحظه های سر بریدن  سرش بر روی پای مادرش بود ▪▪▪▪▪  زنهای نوغان (یکی از مناطق قدیمی و تاریخی مشهد است) مهریه هاشون را حلال کردند، گفتند: مهریه مون حلال، ما هم می خواهیم بریم تشیع پیکر پسر فاطمه، زن ها همه اومدن اینقدر گریه کردن و صورت خراشیدن، اومدن گل ها رو کنار زدن بتونن جنازه رو پیدا کنن، اما... یه جای دیگه گفتن: سر پسر پیغمبر داره میاد زن ها رفتن روی پشت بام سنگ برداشتن، اینقدر سنگ زدن سر عزیز دل فاطمه روی زمین افتاد، پیشانی زینب شکست، ای وای حسین…..   حسین آرام جانم حسین روح روانم 🎤  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ ◾️شهادت امام رضا (علیه السلام) مرثیه🍃 امام رضا (علیه السلام) به اباصلت فرمود: فردا من بر این فاجر (فاسق یعنی مامون) وارد می شوم، اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو که جواب سخنت را می دهم و اگر با سر پوشیده بیرون آمدم با من سخن مگو. اباصلت می گوید: فردای آن روز شد، امام لباس بیرونی خود را پوشید و در محراب عبادتش نشست و در انتظار بود که ناگهان غلام مامون آمد و به امام گفت: «امیرمؤمنان شما را خواسته هم اکنون خواسته او را اجابت کن» امام عبا و کفش خود را پوشید و برخاست و به خانه مأمون روانه گردید و من پشت سرش رفتم، تا اینکه امام نزد مامون رسید، دیدم مقداری انگور و میوه های دیگر در جلو مامون است و در دست مامون خوشه انگوری بود که قسمتی از آن خورده بود و قسمتی از آن باقی مانده بود، وقتی که مأمون حضرت رضا (علیه السلام) را دید، برخاست و با احترام خاصی با حضرت معانقه کرد و بین دو چشم آن حضرت را بوسید و کنارش نشانید و سپس همان خوشه را که در دستش بود به آن حضرت داد و گفت: «ای پسر رسول خدا! انگوری بهتر از این انگور ندیده ام بفرمائید بخورید». امام: چه بسا انگوری که در بهشت است بهتر از این است. مأمون: از این انگور بخور. امام: مرا از خوردن آن معاف دار. مأمون: حتماً باید بخوری، مبادا از اینکه نمی خوری می خواهی ما را به چیزی متهم کنی، با آن همه اخلاصی که از من می بینی! مأمون آن خوشه را از حضرت گرفت، چند دانه آن (که می شناخت مسموم نشده) خورد و بار دیگر آن خوشه را به امام داد و مبالغه کرد که بخور. امام (علیه السلام) سه دانه از آن انگور را خورد، پس از چند لحظه حالش دگرگون گردید، و بقیه آن خوشه را به زمین افکنده و همان دم برخاست که برود، مأمون گفت: کجا می روی؟ امام فرمود: اِلی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی: «به همانجا که مرا فرستادی» امام در حالی که سرش را پوشانده بود (عبا بر سر افکنده بود) بیرون آمد، من طبق سفارش قبل امام، با او سخن نگفتم تا وارد خانه اش شد و فرمود: در را ببند، در بسته شد، سپس به بستر خود خوابید و من در حیاط خانه، غمگین و ناراحت ایستاده بودم، ناگهان جوان خوش سیما و پیچیده مویی را دیدم که بسیار به امام رضا (علیه السلام) شباهت داشت، به طرف او شتافتم و گفتم: در بسته بود از کجا وارد شدی؟ فرمود: همان خدایی که در این وقت از مدینه مرا به اینجا آورد، او مرا از در بسته وارد این خانه کرد. گفتم: تو کیستی؟ فرمود: اَنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْکَ یا اَباصَلْتٍ... «ای اباصلت من حجت خدا بر تو هستم، من محمدبن علی هستم» سپس به طرف پدرش رهسپار شد و داخل حجره گردید و به من فرمود: تو نیز وارد خانه شو. وقتی که امام رضا (علیه السلام) او را دید، از جای جست و دست بر گردن جوانش انداخت و او را در آغوش خود چسبانید و بین دو چشمش را بوسید و او را در بستر خود وارد کرد. امام جواد (علیه السلام) خود را به روی پدر افکند و پدر را می بوسید، در این حال امام رضا (علیه السلام) راز و اسراری با او گفت که من نفهمیدم... و در این حال امام هشتم (علیه السلام) در آغوش پسر از دنیا رفت. 📚منبع: عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۴  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ خداحافظی با دوماه شور🎙 بازم وقت جداییمون شد نمیتونم بازم میبینم همدیگه رو نمیدونم بازم یک سالِ دیگه باید تحمل کرد همش دوری باشه من زنده نمیمونم گذشت مثل برق مثل باد مثل آه گذشت فرصت نوکری این دو ماه گذشت مهلت این دل رو سیاه ای سیاهیا خداحافظ ای کتیبه ها خداحافظ ای پیرهن سیاه خداحافظ **** پی کار هیئت میرفتیم چه روزایی قرار روضه رفتن داشتیم چه شبهایی میگن هر جا که اسمش باشه حرم میشه توی آغوش ارباب بودیم چه رویایی گذشت شب به شب با حسین زندگی گذشت صبح به صبح نوکری خستگی گذشت صبح و شب روضه خونگی نذری دادنا خداحافظ چایی ریختنا خداحافظ جارو کردنا خداحافظ **** فدای اونکه نوکر ها رو صدا کرده یقینا دونه دونمون و سوا کرده عزاداری ها ان شاء الله قبول میشه به والله هر شب زهرا ما رو دعا کرده گذشت بهترین گعده ی شب نشین گذشت حرص و جوش، نزدیک اربعین گذشت شش دهه تو بهشت رو زمین ای میوندارا خداحافظ ای علم کشا خداحافظ اربعینیا خداحافظ 🎤  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈