بر همره و همنام محمد صلوات
بر آنکه چنان بهارآمد صلوات
امروز همه منتظِران میگویند
هدیه به امام منتظَر صد صلوات
مجیدطاهری
عالم همه محو نیمۀ شعبان است
از این همه شادی به خدا حیران است
چون صبحدم از نگار خود نور گرفت
خندان شده و یکسره جان افشان است
مجیدطاهری
شادیم به قلب و جان که جانان آمد
بر قلب پریشان شده سامان آمد
گل بر قدمش نه، که گلستان ریزید
با دست دعا برای درمان آمد
مجیدطاهری
تابیده ز عرش، نور خلاق ودود
در عبد ببین هر آنچه باشد معبود
یعنی که بدان بقیة الله آمد
آمد به جهان هرچه که بود و نبود
مجیدطاهری
او آیۀ فتح است حضورش خواهیم
بر شب زدگان دمی عبورش خواهیم
شب تا به سحر به سجدگاه امید
مانند ولادتش ظهورش خواهیم
مجیدطاهری
آن مُحیی اسلام و صیام آمده است
آن جلوۀ مشهود قیام آمده است
پیغمبر و یازده امام آمده اند
شادند که آخرین امام آمده است
مجیدطاهری
درخانۀ نرجس چه صفایی برپاست
نوزاد چه گرم با خدا در نجواست
حیرت زده چهرهاش ملک می بیند
او علت خلقت زمین است و سماست
مجیدطاهری
طاهاست به دست، آیۀ قرب خدا
زهراست که ایستاده با دست دعا
این الحسن و حسین بر لب دارند
با اشک، ولیک غرق شادی و صفا
مجیدطاهری
دلم هفت آسمان انبوهی از غوغا، چراغانی
زمین تا به ثریا، جنت و طوبا چراغانی
بهارِ یامقلب ها شد و تحویل شد این دل
ز یُمن مقدمت اعماق قلب ما چراغانی
خیابانها ز طاق نصرت گل با صفا گشته
گذرها آب پاشیده نفس ها با چراغانی
نهال شوق می کارم به هرجایی که می آیی
دو دیده بوستان گشته در این زیبا چراغانی
زمان، لبریز از شادی، زمین می گردد آبادی
ببین عیسی که کرده آسمانها را چراغانی
گل نرجس! چنان که سرزدی در نیمه ی شعبان
گلستان گشت و دریا گشت هر صحرا چراغانی
نمی آید گلی زیباتر از مهدی به دوران ها
ز بویش مست عالم، مسنداعلا چراغانی
وزد انا هدینا از غزلهای ظهور او
اگر آید همه اذهان شوند احیا چراغانی
قدومت بس که رحمت آرد و پیوسته نعمت ها
ز گوشه چشمتان امروز و هم فردا چراغانی
اگر "اَینَ الحَسَن" هایم یکی مقبول گردد لیک
دعای ندبه ام هریک شود اما چراغانی
به دیدارت امیدی در دلم هر روز جان گیرد
دلم شهری ست از امید و یک دنیا چراغانی
کجایی بهترین دارایی من در مبادایم
مبارک باد روز دیدنت، بادا چراغانی
کجایی ای رفیق بهترین ها چون سلیمانی
پُراست ایران از این شیران و هست اینجاچراغانی
کجایی ای تحمل ها ز هجرت طاق گردیده
که در این کنج غم داریم ما تنها چراغانی
کجایی دوست ای دست نوازش های هر روزم
پدر می گویمت تاکه شوم بابا ! چراغانی
کجایی ما به گرمای وجودت سخت محتاجیم
نه رویی نه پیامی با چه گو آیا چراغانی
بیاخورشید! تا صبحم به نور عشق باشد صبح
بیاکه با گل رویت شود یکتاچراغانی
بیا علم الیقینت را درونم نشر کن آقا
بیا راهی بیاموزم شود اعلا چراغانی
بیا تا درس ها درس فداکاریِ دل باشد
شهیدان را به رجعت، عالمی بنما چراغانی
بیا یک انقلابِ دیگر از جانها بپا فرما
جهان را شرق تا غربش دگر فرما چراغانی
بیا توحید را توحید، امامت را امامت کن
گذر از عدل شد آیین و شد یغما چراغانی
بیا و یا لثاراتَ الحسینت را در اینجا گو
که آتش هست در جانها شود برپا چراغانی
بناکن کعبه ای دیگر ز دین و مذهب و آیین
چه احرامی و حجّی؟ با ریا سودا، چراغانی؟
اگر نان شد گران و باب رحمت روی ما بسته
برایت کم نخواهم کرد سرتا پا چراغانی
اگر در خارج و داخل، کند دشمن مرا تحریم
تواند گر بگیرد از دل شیدا چراغانی؟
همیشه زنده هستم من ز خون حاج قاسم ها
چراغش روشن ست و هست پابرجا چراغانی
همیشه جشن میلادت به جان و قلب می گیرم
دراین وسعت بگو (طاهر) که با مولا، چراغانی
#مجید_طاهری
خود را روضهخوان میدانم و به آن افتخار میکنم
حجتالاسلام کاظم راشد یزدی سخنران مذهبی در این همایش(همایش خانه مداحان در مشهد) اظهار داشت: من دفتری در جیب خود دارم که روی آن نامم را نوشتم تا اگر روزی در خیابان مُردم و من را نمیشناختند بدانند که هستم. در این دفتر شغل خود را روضهخوان ذکر کردم و به آن هم افتخار میکنم. ما روضهخوانها این شغل را با تمام مناصب دنیا هم عوض نمیکنیم.
وی با ذکر خاطرهای از مراسم عمامهگذاری آیتالله زنجانی برای طلاب جوان گفت: من به این مراسم برای روضهخوانی دعوت بودم که دیدم تمام آیات عظام، حجج اسلام و علما حاضر هستند. روی منبر که رفتم گفتم من برای روضهخوانی دعوت شدم و این جا برای من است. همه تعجب کردند و روایتی نقل کردم که روزی روضهخوانی نزد امام صادق(ع) رفت، امام از او پرسید شنیدم تو روضهخوان هستی او گفت بله. گفت برای من روضهخوان. او خواست شروع کند که امام فرمود صبر کن برای تو کرسی بیاورم. امام پای کرسی نشست و روضهخوان بالای آن رفت. امام حتی به او فرمود مانند روضههای خودتان برایم بخوان. به علما گفتم کجا سراغ دارید امام پای کرسی عالمی نشسته باشد اما پای کرسی یک روضهخوان نشست.
ای خضر رهنما نظری کن بما
راشد یزدی با اشاره به اینکه ما روضهخوانها جایگاه بالایی داریم و حیف است که قدر ندانیم، گفت:
گر میخری شکسته تو خود ما شکستهایم
ور خسته میپذیری ما سخت خستهایم
لطف تو میگشاید اگر کار بسته را
ما پای خود بدست خود ای دوست بستهایم
ای خضر رهنما نظری کن بما که ما
عمری بشد که بر سر راهت نشستهایم
ای رستگان ز خویشتن ای بستگان بحق
لطفی بما کنید که از خود نرستهایم
این سخنران مذهبی با بیان اینکه ما روضهخوان کارهای هستیم گفت: شعری از کمپانی برایتان بخوانم که مرجع تقلید بود. او در این شعر به استقبال شعری از حافظ رفته است:
سینه ی تنگم مجال آه ندارد
جان بهای لب است و راه ندارد
گوشه چشمی به سوی گوشهنشین کن
زآنکه جز این گوشه کس پناه ندارد
گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم
خواجه مگر بنده سیاه ندارد
هر که گدائی ز آستان تو آموخت
دولتی اندوختی که شاه ندارد
گنج تجلی ز کنج خلوت دل جو
نیک نظر کن که اشتباه ندارد
پیر خرد گر بخلوت تو برد پی
جز در آن خانه خانقاه ندارد
مهر تو در هر دلی که کرد تجلی
داد فروغی که مهر و ماه ندارد
مهر گیاه است حاصل دل عاشق
آب و گل ما جز این گیاه ندارد
مفتقر از سر عشق دم نتوان زد
سر برود زآنکه سرّ نگاه ندارد
هر کاری میکنید تلاش کنید به بهشت برسید
وی افزود: شما مداحان علاوه بر شور، شعور بالایی هم دارید. در هر قدم و کلام تلاش کنید که برای بهشت تلاش کنید. هر لحظه از زمان، هر گوشه از کار شما، هر قدم از راه شما میتواند بهشت را برای شما فراهم کند و این خاص مداح و روضهخوان است که باید به آن توجه کنید.
راشد یزدی با بیان اینکه مداحی و روضهخوانی ما باید مُهر استاندارد داشته باشد، گفت: مداحی ۱۰ دقیقهای اگر مُهر استاندارد داشته باشد به آسمان میرود و میتواند شما را هم بالا ببرد. این مُهر همان اخلاص است که گذشتگان بسیار داشتند.
اگر کار شما با اخلاص آبیاری شود، خزان نخواهد داشت
وی با اشاره به اینکه صداها و شعرهای بسیاری در این سالها آمده است اما آن را برمیدارند که اخلاص داشته باشد، گفت: نیت خود را خالص کنید زیرا او که بناست کار شما را بردارد حواسش بسیار جمع است. اگر کار شما با اخلاص آبیاری شود، خزان نخواهد داشت و از بین نمیرود.
در بخش دیگری از روز نخست این همایش با حضور پیرغلامان، مداحان جوان، شاعران و سخنرانان کارگروههایی برای بحث و تبادل نظر درباره مسائل مختلف مداحی شکل گرفت.
منبع:عقیق