دلم هفت آسمان انبوهی از غوغا، چراغانی
زمین تا به ثریا، جنت و طوبا چراغانی
بهارِ یامقلب ها شد و تحویل شد این دل
ز یُمن مقدمت اعماق قلب ما چراغانی
خیابانها ز طاق نصرت گل با صفا گشته
گذرها آب پاشیده نفس ها با چراغانی
نهال شوق می کارم به هرجایی که می آیی
دو دیده بوستان گشته در این زیبا چراغانی
زمان، لبریز از شادی، زمین می گردد آبادی
ببین عیسی که کرده آسمانها را چراغانی
گل نرجس! چنان که سرزدی در نیمه ی شعبان
گلستان گشت و دریا گشت هر صحرا چراغانی
نمی آید گلی زیباتر از مهدی به دوران ها
ز بویش مست عالم، مسنداعلا چراغانی
وزد انا هدینا از غزلهای ظهور او
اگر آید همه اذهان شوند احیا چراغانی
قدومت بس که رحمت آرد و پیوسته نعمت ها
ز گوشه چشمتان امروز و هم فردا چراغانی
اگر "اَینَ الحَسَن" هایم یکی مقبول گردد لیک
دعای ندبه ام هریک شود اما چراغانی
به دیدارت امیدی در دلم هر روز جان گیرد
دلم شهری ست از امید و یک دنیا چراغانی
کجایی بهترین دارایی من در مبادایم
مبارک باد روز دیدنت، بادا چراغانی
کجایی ای رفیق بهترین ها چون سلیمانی
پُراست ایران از این شیران و هست اینجاچراغانی
کجایی ای تحمل ها ز هجرت طاق گردیده
که در این کنج غم داریم ما تنها چراغانی
کجایی دوست ای دست نوازش های هر روزم
پدر می گویمت تاکه شوم بابا ! چراغانی
کجایی ما به گرمای وجودت سخت محتاجیم
نه رویی نه پیامی با چه گو آیا چراغانی
بیاخورشید! تا صبحم به نور عشق باشد صبح
بیاکه با گل رویت شود یکتاچراغانی
بیا علم الیقینت را درونم نشر کن آقا
بیا راهی بیاموزم شود اعلا چراغانی
بیا تا درس ها درس فداکاریِ دل باشد
شهیدان را به رجعت، عالمی بنما چراغانی
بیا یک انقلابِ دیگر از جانها بپا فرما
جهان را شرق تا غربش دگر فرما چراغانی
بیا توحید را توحید، امامت را امامت کن
گذر از عدل شد آیین و شد یغما چراغانی
بیا و یا لثاراتَ الحسینت را در اینجا گو
که آتش هست در جانها شود برپا چراغانی
بناکن کعبه ای دیگر ز دین و مذهب و آیین
چه احرامی و حجّی؟ با ریا سودا، چراغانی؟
اگر نان شد گران و باب رحمت روی ما بسته
برایت کم نخواهم کرد سرتا پا چراغانی
اگر در خارج و داخل، کند دشمن مرا تحریم
تواند گر بگیرد از دل شیدا چراغانی؟
همیشه زنده هستم من ز خون حاج قاسم ها
چراغش روشن ست و هست پابرجا چراغانی
همیشه جشن میلادت به جان و قلب می گیرم
دراین وسعت بگو (طاهر) که با مولا، چراغانی
#مجید_طاهری
خود را روضهخوان میدانم و به آن افتخار میکنم
حجتالاسلام کاظم راشد یزدی سخنران مذهبی در این همایش(همایش خانه مداحان در مشهد) اظهار داشت: من دفتری در جیب خود دارم که روی آن نامم را نوشتم تا اگر روزی در خیابان مُردم و من را نمیشناختند بدانند که هستم. در این دفتر شغل خود را روضهخوان ذکر کردم و به آن هم افتخار میکنم. ما روضهخوانها این شغل را با تمام مناصب دنیا هم عوض نمیکنیم.
وی با ذکر خاطرهای از مراسم عمامهگذاری آیتالله زنجانی برای طلاب جوان گفت: من به این مراسم برای روضهخوانی دعوت بودم که دیدم تمام آیات عظام، حجج اسلام و علما حاضر هستند. روی منبر که رفتم گفتم من برای روضهخوانی دعوت شدم و این جا برای من است. همه تعجب کردند و روایتی نقل کردم که روزی روضهخوانی نزد امام صادق(ع) رفت، امام از او پرسید شنیدم تو روضهخوان هستی او گفت بله. گفت برای من روضهخوان. او خواست شروع کند که امام فرمود صبر کن برای تو کرسی بیاورم. امام پای کرسی نشست و روضهخوان بالای آن رفت. امام حتی به او فرمود مانند روضههای خودتان برایم بخوان. به علما گفتم کجا سراغ دارید امام پای کرسی عالمی نشسته باشد اما پای کرسی یک روضهخوان نشست.
ای خضر رهنما نظری کن بما
راشد یزدی با اشاره به اینکه ما روضهخوانها جایگاه بالایی داریم و حیف است که قدر ندانیم، گفت:
گر میخری شکسته تو خود ما شکستهایم
ور خسته میپذیری ما سخت خستهایم
لطف تو میگشاید اگر کار بسته را
ما پای خود بدست خود ای دوست بستهایم
ای خضر رهنما نظری کن بما که ما
عمری بشد که بر سر راهت نشستهایم
ای رستگان ز خویشتن ای بستگان بحق
لطفی بما کنید که از خود نرستهایم
این سخنران مذهبی با بیان اینکه ما روضهخوان کارهای هستیم گفت: شعری از کمپانی برایتان بخوانم که مرجع تقلید بود. او در این شعر به استقبال شعری از حافظ رفته است:
سینه ی تنگم مجال آه ندارد
جان بهای لب است و راه ندارد
گوشه چشمی به سوی گوشهنشین کن
زآنکه جز این گوشه کس پناه ندارد
گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم
خواجه مگر بنده سیاه ندارد
هر که گدائی ز آستان تو آموخت
دولتی اندوختی که شاه ندارد
گنج تجلی ز کنج خلوت دل جو
نیک نظر کن که اشتباه ندارد
پیر خرد گر بخلوت تو برد پی
جز در آن خانه خانقاه ندارد
مهر تو در هر دلی که کرد تجلی
داد فروغی که مهر و ماه ندارد
مهر گیاه است حاصل دل عاشق
آب و گل ما جز این گیاه ندارد
مفتقر از سر عشق دم نتوان زد
سر برود زآنکه سرّ نگاه ندارد
هر کاری میکنید تلاش کنید به بهشت برسید
وی افزود: شما مداحان علاوه بر شور، شعور بالایی هم دارید. در هر قدم و کلام تلاش کنید که برای بهشت تلاش کنید. هر لحظه از زمان، هر گوشه از کار شما، هر قدم از راه شما میتواند بهشت را برای شما فراهم کند و این خاص مداح و روضهخوان است که باید به آن توجه کنید.
راشد یزدی با بیان اینکه مداحی و روضهخوانی ما باید مُهر استاندارد داشته باشد، گفت: مداحی ۱۰ دقیقهای اگر مُهر استاندارد داشته باشد به آسمان میرود و میتواند شما را هم بالا ببرد. این مُهر همان اخلاص است که گذشتگان بسیار داشتند.
اگر کار شما با اخلاص آبیاری شود، خزان نخواهد داشت
وی با اشاره به اینکه صداها و شعرهای بسیاری در این سالها آمده است اما آن را برمیدارند که اخلاص داشته باشد، گفت: نیت خود را خالص کنید زیرا او که بناست کار شما را بردارد حواسش بسیار جمع است. اگر کار شما با اخلاص آبیاری شود، خزان نخواهد داشت و از بین نمیرود.
در بخش دیگری از روز نخست این همایش با حضور پیرغلامان، مداحان جوان، شاعران و سخنرانان کارگروههایی برای بحث و تبادل نظر درباره مسائل مختلف مداحی شکل گرفت.
منبع:عقیق
جشن ظهور
هنگام شکوفا شدن یاسمن است
بنگر همه جا معطّر از یاسِ من است
بر صفحه ی آسمان نوشتند ز نور
این جشن ظهور حجة بن الحسن است
در دست چمن دسته گل یاسمن است
یعنی که نسیم عاشقی زآن چمن است
برپاست اگر جشن عظیمی یاران
این جشن ظهور حجة بن الحسن است
خورشید نگاه روشنش سوی من است
چون عصر طلوع رهبر بت شکن است
آماده شوید ای سواران ظفر
این جشن ظهور حجة بن الحسن است
ای عشق بیا که سینه غرقِ مِحَن است
این خواسته ی مردم ما از کُهن است
ای عشق بیا بگو تو با منتظران
این جشن ظهور حجة بن الحسن است
در آتش عاشقی همه جان و تن است
دل سوخته از فراق و ، غم در سخن است
بگذر ز شرار هجر و بنگر به وصال
این جشن ظهور حجة بن الحسن است
از خاک شهید لاله گون این وطن است
یعنی گلِ انتظار خونین بدن است
بر تربت خونین کفنان بنویسید
این جشن ظهور حجة بن الحسن است
آئينه ی عشق شمع هر انجمن است
نابود همیشه جبهه ی اهرِمَن است
با دست « وَلی » نوشته بر پرچم نور
این جشن ظهور حجة بن الحسن است
**
شاعر:محمود تاری «یاسر»
باحذف یک بند
امشب بهشت را به تماشا گذاشتند
امشب نمک به سفرۀ دنیا گذاشتند
امشب به روی دامن نرجس از آسمان
ماهی بنام مهدی زهرا گذاشتند
امشب به خانۀ حسن عسگری برو
چون راه را برای همه واگذاشتند
از بسکه آمدند پی دستبوسی اش
از بس زیاد دل روی دل جاگذاشتند!
یوسف ببین که آخر صف ایستاده است
او را برای نوبت فردا گذاشتند
لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند
از عشق،سر به دامن صحرا گذاشتند
امشب پدر به خال پسر بوسه می زند
کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند
از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است
از یک طرف شبیه علی با عطوفت است
از یک طرف چو مادر سادات غرق نور
از یک طرف شبیه حسن با صلابت است
با این همه صفات جمال و جلالی اش
درسی که از حسین گرفته شجاعت است
چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و
ابروی این پسر خود تیغ ولایت است
مثل علی اکبر ارباب قد رشید
مانند عمه زینب خود با ابهت است
دست توسل همه انبیا به اوست
از بسکه کار دست کریمش کرامت است
طاووس جنت آمده زیباتر از همه
آقای آسمانی آقاتر از همه
شاعر: مهدي نظري
دوبیت ها
یوسف ز تماشای تو دل باخته است
جبریل زحُسنت عَلَم افراخته است
نرگس چو نظر کرد به تو دید رخُت
از بوسۀ عسکری گُل انداخته است
(سیدهاشم وفایی)
شب رفته وهنگامِ سحر آمده است
بر کلِّ جهانیان خبر آمده است
ای منتظران و عاشقانِ مهدی
میلادِ امامِ منتَظَر آمده است
حمیدرضاگلرخی
عید است و صبا مشک فشان می آید
آرام دل و جان جهان می آید
ای دل به تماشای گل باغ حسن
برخیز که صاحب الزمان می آید
اصغرچرمی
برخیز که منجی جهان می آید
آن حجّت حق، امید جان می آید
شد دامن نرگس از گلستان حَسَن
گل ریز، که صاحب الزمان می آید
مشفق کاشانی
زمزمه
جشن نیمه ی شعبانه هر محله چراغانه
شادی از قدوم مهدی عیانه
بر زبان ها یا مهدی
آسمان ها یا مهدی
آشیان ها یا مهدی
بیکران ها یا مهدی
حجتَ الله یامهدی ۴
شادمانه نرجس خاتون عالمی به طفلش مجنون
خنده اومده بر لبها هم اکنون
گل به دنیا خوش آمد
جان زهرا خوش آمد
مرد مردا خوش آمد
منجی ما خوش آمد
حجت الله یا مهدی ۴
#مجیدطاهری
🌹#میلاد_امام_زمان
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
فرا رسیدن نوروز و موکب گل را
به نغمه جارچیانِ بهار جار زدند...
به هر کجای در آید نسیم، عطرافشان
مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند
به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند
هزار برگ به پیراهن چنار زدند
هزارها عَلَم سرخ و زرد و آبیِ گل
به این نوید به گلزار و کوهسار زدند...
شکوه موکب میلاد حضرت مهدیست
که بر زمین و زمان، این همه نگار زدند
رسید مهدی موعود کز ولادت او
به فرق عشق و وفا تاج افتخار زدند...
عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدیست
طلایهدار سحرگاه نور میآید
امير قافلۀ شوق و شور میآید...
گشوده پنجرۀ نور بر زمین و زمان
امام نور که در سال نور میآید
امام يازدهم را به شادی و تبريک
مَلَک ز هر طرفی در حضور میآید
به منزل دل ویران ما بُوَد نزدیک
طنین قافله کز راه دور میآید
ز شوق تابش این آفتاب آزادی
ز ذرّه ذرّه سرود سرور میآید
پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت
ز ميهمانیِ ربِّ غفور میآید***👇
ز غیب یافته اَلواح مهدویّت را
کَلیم عالَم رَجَعت ز طور میآید...
بود کريم و همين بس کرامتش که مدام
از او عنايت و از ما قصور میآید
عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدیست
نظامبخش جهان و جهانِ جان مهدیست
امام منتقم و صاحبالزمان مهدیست
کسی که عدل علی را به معنی اعلی
برای نوع بشر آرَد ارمغان مهدیست
کسی که با کلماتش به ظاهر و باطن
کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدیست
کسی که رجعت والای صالحان زمین
برای یاری او میشود عیان مهدیست
کسی که فیض نگاه ولایتش امروز
نگاهدار زمین است و آسمان مهدیست
وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف
کمال لطف خدا بر جهانیان مهدیست...
کسی که زمزمۀ عاشقانهاش آرد
نزول بارش رحمت به انس و جان مهدیست...
عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدیست...
#ولادت_امام_عصر_عج
#سیدرضا_مؤید
***طبق نقل حکیمه خاتون (علیها السلام): بعد از تولد حضرت صاحب الامر (علیه السلام)، امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: «فرزندم را نزد من بیاور.» پس من آن حضرت را برداشتم و نزد امام حسن عسکری بردم، چون در مقابل پدر بزرگوارش رسید در حالی که در دستان من قرار داشت بر پدر بزرگوارش سلام کرد. سپس امام حسن عسکری (علیه السلام) او را از دست من گرفت و در آن حال، پرندگانی، (ملائکه ای) بال های خود را بر سر آن حضرت گسترانیدند. امام حسن عسکری (علیه السلام) به یکی از آن پرندگان فرمود: او را بردار و محافظت کن و در هر چهل روز او را به سوی ما بازگردان. پس آن پرنده، حضرت را برداشت و به سوی آسمان پرواز کرد و پرندگان دیگر، به دنبال او پرواز کردند. امام حسن عسکری فرمود: «ترا سپردم به آن کسی که مادر موسی، فرزندش را به او سپرد.» در این هنگام نرجس خاتون شروع به گریه کردن نمود. امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: «گریه نکن! او از غیر تو شیر نخواهد خورد و به زودی به سویت باز خواهد گشت چنانچه موسی (علیه السلام) به سوی مادر خود برگشت، و این است قول خداوند که فرمود: «پس موسی را به مادرش برگرداندیم تا دیده مادرش به او روشن شود و اندوهگین نشود.»(1) من پرسیدم: «این پرنده، چه بود؟!» حضرت فرمود: «او روح القدس بود.»(2)
در خصوص چرایی این مطلب و این که هدف از این کار چه بوده، لازم به ذکر است: از محتوای خبری که نقل شد می توان فهمید با توجه به شرایط و جو خفقان و حساسیت فوق العاده ای که دستگاه خلافت وقت و برخی اطرافیان گمراه، نسبت به ولادت امام (عجل الله فرجه) داشتند و خطر به شهادت رساندن، وجود آخرین ذخیره الهی را تهدید می کرد، این اقدام به اراده حکیمانه خداوند برای حفظ جان آن حضرت صورت گرفت. چنان که در شرایط خاص و ویژه ولادت حضرت موسی (علیه السلام) در دوران خفقان فرعون، شبیه همین اتفاق به نحوی دیگر برای حفظ جان موسی (علیه السلام) اتفاق افتاد.
ناگفته نماند طبق آن چه از منابع روایی بدست می آید، ظاهرا به آسمان بردن امام زمان (علیه السلام) در کودکی توسط روح القدس، یکی از خصایص ویژه ی حضرت (عجل الله فرجه) بوده و در مورد ائمه ی دیگر چنین رخدادی در روایات ذکر نشده؛ البته طبق نقل آیات و روایات، حضرت ادریس (علیه السلام) نیز به اراده خداوند به آسمان چهارم بالا رفت در حالی که زنده بود.(3) هم چنین خداوند حضرت عیسی (علیه السلام) را بر خلاف تصور یهودیان که گمان کردند او را به صلیب کشیده و کشته اند، او را به سوی خویش بالا برد.(4)
در پایان، در پاسخ به این بخش سؤال که آیا این مطلب، از لحاظ علمی قابل درک و فهم هست یا خیر؟ باید گفت: اگر منظورتان درک و فهم این مطلب از زاویه و پنجره ی علم محدود بشری باشد که صرفاً با ابزار و لوازم مادی و محسوس، به دنبال درک و فهم امور است باید گفت: پاسخ منفی است!
ادامه👇