سرود ولادت
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
شهر یثرب را صفای دیگراست امشب
چشم زهرا روشن ازاین دختراست امشب
نور دوعین آمد....بنت الحسین آمد..........۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
روشن ازسیمای او ارض و سما باشد
رحمت حق نازل ازسوی خدا باشد
نوردو عین آمد ....بنت الحسین آمد.........۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ای رقیه همرهت عشق و صفا داری
ازبرای عاشقانت هدیه ها داری
نور دوعین آمد......بنت الحسین آمد.......۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
این تویی برشیعیان لطف و کرم داری
تاقیامت دردل وجانها حرم داری
نور دوعین آمد.....بنت الحسین آمد.........۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
شاعر:شیدانیشابوری
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
سرود ولادت حضرت رقیه علیهاسلام
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
روشن شده تمام آفاق
ازروی دخت ام اسحاق
مژده شب عطیه آمد....ولادت رقیه آمد......۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
مدینه عطر آگین زبویش
بوسه زند ملک به رویش
مژده شب عطیه آمد....ولادت رقیه آمد......۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
بیت ولایت پرزنوراست
هنگام شادی و سرور است
مژده شب عطیه آمد....ولادت رقیه آمد .....۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
شورو نشاط شیعیان است
ستاره باران آسمان است
مژده شب عطیه آمد ....ولادت رقیه آمد.....۲
♡♡♡♡♡♡♡◇♡♡♡
برده دل ازمادرو بابا
لبخند شادی روی لبها
مژده شب عطیه آمد.....ولادت رقیه آمد......۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
این قهرمان شهر شام است
کار عدو دیگر تمام است
مژده شب عطیه آمد....ولادت رقیه آمد......۲
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
#حضرت_رقیه_س_مدح
نان از کَرَمِ رقیهجان… مارا بس
جانی ز دَمِ رقیهجان… مارا بس
در بین تمام آرزوها... یا رب
یک شب حَرَمِ رقیهجان… مارا بس
✍ #سیدمجتبی_شجاع
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمین کارزار ما تلاویو است تهران نه
#محمدحسین_ملکیان
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
#جهادتبیین
#امام_رضاعلیه_السلام
#ایران
#جمهوری_اسلامی
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم
که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم "آری"
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه"
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاعِ از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
شاعر:محمدحسین ملکیان
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
کتاب منبرخوانی و ساختارهای شناختی حاصل کلاسی با این عنوان در خانۀ مداحان است، هنرجویان از الگوی منبر
﷽
باسلام به اطلاع دوستان می رساند جهت تهیه سه جلد کتاب مداحی تخصصی: آواز،منبرخوانی،تاریخ (که توضیح آنها در بالا آمده) از امروز می توانید به بنده در ایتا به همین شماره پیام دهید.
باتشکر
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
۷۵
پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود
مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود
یاد باد آن صحبتِ شبها که با نوشین لبان
بحثِ سِرِّ عشق و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود
پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند
مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود
از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد
دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
بر درِ شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود
شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد
دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود
#حافظ
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
بدرقه راه امام خامنه ای - در سفر به مشهدالرِّضا(ع)، از تهران تا خراسان
---------
می روی سمت خراسان از همه جان می بری
جان ما را تا خراسان غرق توفان می بری
دیده ایم اشک شما را ، این بود ما را یقین
کوله باری از ارادت در خراسان می بری
از نبودت بی گمان دلگیر گردد شهر ما
گرچه جانها را به دنبالت گل افشان می بری
می روی تا که بهار آغاز گردد در زمین
گوییا همراه خود صبح بهاران می بری
جان خود را کرده ایم اهدا به مولای رئوف
هدیه ی ما را شما در نزد سلطان می بری
از خراسانِ رضا باد صبا با ما بگفت
عاشقانِ خویش را گیسو پریشان می بری
می روی امّا نه تنها ، در قفا بنما نظر
یک جهان دل را به همراهت به میدان می بری
گفته ایم از ما شما دل برده اید آقا ولی
آنچه بردی دل نباشد ، شمع سوزان می بری
از گلاب ناب قمصر هم تو بهتر ای عزیز
یک بغل با خویشتن عطر شهیدان می بری
زعفرانِ قائنات افتد ز رونق ، چون شما
یک سبد گل زیر چترِ سبزِ باران می بری
غیر جانِ عاشقانت نیست ای سالار عشق
آنچه همراهِ خودت از شهر تهران می بری
بارها دیدم شما را در رکوع و در سجود
نزد مولایت رضا چشمان گریان می بری
با تضرُّع می گذاری صورت خود را به خاک
از خدای بی نیاز اینگونه فرمان می بری
در کنار مَضْجَعِ مولا علی موسی الرِّضا
درد ما را هم شما از بهرِ درمان می بری
«یاسر» از فیض نفس های سحر فهمیده است
این شما هستید ما را در گلستان می بری
**
محمود تاری «یاسر»
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
رباعی
در حب علی هر که کمر عمدا بست
از شعلۀ نار «عاد من عادا» رست
از چاه ضلالت نرهی تا نزنی
در حبل متین«وال من والا» دست
منبع:جُنگ عبدالکریم مداح، به سال 849هجری قمری
۲۷ اسفند ۱۴۰۱