eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
6.7هزار دنبال‌کننده
516 عکس
139 ویدیو
82 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
به به از این شعر زیبا...صدهاآفرین👇👇👇 اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضۀ منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به این‌که بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود این روسیاه، شاعر ماست ✍️مصطفی تبریزی * در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست می‌دارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر می‌کند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱)
شعر امام حسین (علیه السلام) چون تیر عشق جا به کمان بلا کند اول نشست، بر دلِ اهل ولا کند در حیرتند خیره‌سران از چه عشق دوست احباب را به بند بلا مبتلا کند بیگانه را تحمل بار نیاز نیست معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند تن پرور از کجا و تمنّای وصل دوست دردی ندارد او که طبیبش دوا کند آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق با دوست کی معامله کربلا کند یک باره پشت پا به سرِ ما سوا زند تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند آری کسی که کشته او این بود سزاست خود را اگر به کشته خود خون بها کند باللّه اگر نبود خدا خون بهای او عالم نبود در خورِ نعلین پای او ✍ نیّر تبریزی
جرس شوق با خودش می‌برد این قافله را سر به کجاها و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش دارد از نیزه اشارات مکرّر به کجاها سورۀ کهف گل انداخته این بار و زمین را می‌برد غمزۀ قرآنی دیگر به کجاها بر سر نیزه تجلّیِ سر کیست؟ خدایا! پر زد از بام افق نیز فراتر به کجاها بین خون‌گریه، پیام‌آور خورشید صدا زد: «می‌روی با جرس شوق، برادر! به کجاها؟»... چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش شهر را می‌کشد این خطبۀ محشر به کجاها... ✍محمدحسین انصاری‌نژاد ♦️دو شعر آخر، ارسالی از دوست خوبم مداح اهل بیت(علیهم السلام)جناب آقای اسماعیل حیدری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خرّم دلی! که منبع انهار کوثر است کوثر کجا ز دیدۀ پُر اشک بهتر است؟ نام حسین و کرببلا، هر دو دلربا است نام علی‌ِ اکبر از آن، دلرباتر است رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید دیدم که مرقد شهدا، مُشک و عنبر است هر یک مزار و مرقدشان، چارگوشه داشت شش‌گوشه، یک ضریح، در آن هفت کشور است پرسیدم از کسی سببش را، به گریه گفت: پایین پای قبر حسین، قبر اکبر است پایین پای قبر علی اکبر جوان هفتاد و یک شهید، چو خورشید انوار است بر دست راست، قبر یکی پیر جلوه کرد زآن گوشۀ رواق که نزدیکیِ در است گفتم به خادمی که بگو این مزارِ کیست؟ گفتا: حبیب؛ نور دو چشم مظاهر است نزدیک نهر علقمه دیدم، یکی شهید گفتم: چرا جدا ز شهیدان دیگر است؟ گفتا: خموش باش که عبّاس نام‌دار منظور او، ادب به جناب برادر است رفتم به خیمه‌گاه، شنیدم به گوش دل آنجا فغانِ زینب مظلومِ اطهر است رفتم به سوی خیمۀ بیمار کربلا دیدم که با دو صد غم و محنت، برابر است شاها! تویی که «ناصر دین» باد چاکرت! هر صبح و شام، چشم امیدش بدین در است ✍ناصرالدین شاه قاجار ♦️نکته:وزن این مصراع اشکال دارد:پایین پای قبر حسین، قبر اکبر است
💦چشم عُشاق💦 کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد چشم عُشّاق تو نازم که دو زمزم دارد هر کجا ملک خدا هست حسیّنیه تو است هر که را می نگرم شور محرّم دارد نه محرّم نه صفر بلکه همه دورۀ سال کعبه با یاد غمت جامۀ ماتم دارد روضه خوان تو خدا گریه کن تو آدم اشک، ارثی ست که ذرّیۀ آدم دارد نازم آن کشته که تا صبح قیامت زنده است سلطنت همچو خدا در دل عالم دارد اشک در ماتم تو بسکه عزیز است حسین جای در چشم رسولان مکرّم دارد جگرم زخمی آن کشته که زخم بدنش هر دم از زخم دگر دارو و مرحم دارد می کند آتش دریای غضب را خاموش هر که در دیدۀ خود یک نم از این یم دارد روز محشر نفروشد به دو صد باغ بهشت هر که یک میوه ز نخل تر «میثم» دارد ✍️حاج غلامرضاسازگار
شعری زیبا برای حضرت علی اصغر(علیه السلام) 👇👇👇 درپرده ای رباب همیشه خروش کن خود را گلاب آن گل و آن گل فروش کن از سایه دور در پی آن آفتاب باش اما به چهر صبر و شکیبت مزن خراش همواره در مسیر شهادت عبور کن هرجا حدیث تیر و گلو را مرور کن تو هاجر ذبیح حسینی صبور باش تو مریم مسیح حسینی صبور باش باید رسول بود قیام امام را پرچم به دوش گشت پیام امام را دانم که داغ با دل مادر چه می کند باران به غنچۀ شده پرپر چه می کند اصغر که داغش آتش جان و دل همه ست مهمان محسن است و در آغوش فاطمه ست غمگین مباش ازین که شهید تو کودک است طومارها بزرگ ولی مُهر، کوچک است این فخر بس تو را به بَرِ داور شهید هم همسر شهیدی و هم مادر شهید ای اسوۀ وفا شده، ای، بی قرینه، باش بعد از عروج اصغر خود با سکینه باش دیگر مگرد از پی آن روی رشک ماه شش ماهۀ تو نیست دگر پشت خیمه گاه * اصغر که بود تکّۀ آیینۀ حسین باشد نشان فتح روی سینۀ حسین تا چند جَیب صبر و توان پاره می کنی تا کی دو دست خویش چو گهواره می کنی + او را حسین اگر چه نه از بهر جنگ برد از آه، تیر و از مژه با خود خدنگ برد در هاله دید ماه ترین است روی او تیری دوید و بوسه ربود از گلوی او رسم زمین و جاذبه گم گشته آن زمان پاشیده خون حنجر او را بر آسمان بسپرد خون حنجر او را به دست یار یعنی که ای زمین به امانت نگاه دار ✍️حاج علی انسانی (علی انسانی-گلاب و گل، ص202)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلپذیر و گریه دار👇👇 ماه‌بیت دلپذیر است در آغوش تو بیدار شدن در حسینیه‌ی اشک تو گرفتار شدن با خیالِ حرمت تشنه‌ی دیدار شدن تکیه‌درتکیه به‌عشق تو میاندار شدن دل به دریای غمی تازه و دیرینه زدن در غمت بر سر و بر صورت و بر سینه زدن آسمان در غم تو غرق ترنم شده است خیمه یادآورِ آن کوچه و هیزم شده است دودمه وردِ زبان همه مردم شده است (باز هم طفل یتیمی ز حرم گم شده است) آخرین بار شنیدند که نجوا می‌کرد طلب از گم‌شده‌گانِ لب دریا می‌کرد کم‌کم از تشنگی او دل دریا خون شد از غم اکبر لیلا دوجهان مجنون شد دشت ماتم‌زده از خون تنش گلگون شد کفر اگر نیست بگویید خدا محزون شد او که بر دست جوانان بنی‌هاشم بود موقع بردنش آن‌روز، عبا لازم بود... هرکه مجنون بشود خانه‌ی ما خانه‌ی اوست زینب آن کوهِ صبور است که پروانه‌ی اوست بارِ اندوهِ جهان است که بر شانه‌ی اوست (این‌حسین کیست که‌عالم همه دیوانه‌ی اوست) شده زیر علمش امن‌ترین جای جهان هیچ‌کس نیست به‌اندازه‌ی زینب نگران (یارب آن نوگل خندان که‌سپردی به‌منش) بوریا گشت در این غربت صحرا کفنش جگرم سوخته از کهنگی پیرهنش جان به‌قربان حسین و پسران حسنش دوش وقت سحر از روضه‌ی‌قاسم می‌خواند روضه آن بود که "حاج اکبر ناظم" می‌خواند عاشقم عاشق آن درد که بی‌درمان است آسمان باخبر از تشنگی طفلان است پس بخوان نوحه از آن داغ که بی‌پایان است (امشبی را شه دین در حرمش مهمان است) ظهر فردا، شود آشوب در این دشت، شروع ای شب تیره بمان و مکن ای صبح طلوع... تشنه‌ی علقمه هستیم که دلدار آنجاست ماه‌بیتِ غزلِ حیدر کرار آنجاست ساقیِ تشنه‌لبان، سید و سالار آنجاست آه، ای اهل حرم میر و علمدار آنجاست سال‌ها بر سر این سفره نمک‌گیر شدیم ما غلامیم و در خانه‌ی او پیر شدیم... آه ای قله‌ی سرسختِ هر اندازه بلند ای تبرخورده‌ترین سروِ سرافرازِ بلند باز هرگز نهراسیده ز پرواز بلند (چه شد آن دست بلندی که به آواز بلند دعوی اش بود که من بازوی حیدر دارم) پدری مثل علی فاتح خیبر دارم. ای رباب آب در این معرکه نایاب شده تیر از چله، به یک چلچله پرتاب شده دل سنگ از غم شش‌ماهه‌ی تو آب‌شده به روی دست پدر بوده و سیراب شده نکند حرمله با تیر و کمان آمده است؟ اصغرت از چه‌زمانی به زبان آمده است؟ حُر که سرمست شد و نعره کشید از شادی بود بر روی لبانش، چه مبارک‌بادی حضرت عشق به او گفت که تا جان دادی بنده‌ی عشقی و از هر دوجهان آزادی نینوا بین که عجب شور و نوایی دارد مطرب عشق عجب کرببلایی دارد رو به سمت حرم قبله ی حاجات کنید با قمر ساده و بی پرده ملاقات کنید به طواف حرم عشق مباهات کنید آخر روضه به این شکل مناجات کنید بِنَبی ٍ عَرَبی ٍ وَ رَسول ٍ مَدَنی وَ اَخیهِ اَسَدُاللهِ مُسَمّا بِعَلیّ
🤲وقتش شده🤲 حسین جان! وقتش شده که جامۀ دل را رفو کنم فکری برای این دل بی‌آبرو کنم قبل از قدم گذاشتنم در حسینیه باید به اشک دیده دوباره وضو کنم در روزهای ماه مُحرم که مَحرمم حِیف است جز به مَحرم تو گفتگو کنم هر کس به حاجتی به حضور تو می‌رسد من گریه در عزای تو را آرزو کنم با دسته‌های سینه زنی می کنم طواف توحید را به هیئت تو جستجو کنم من بی اراده رو به حرم می‌دهم سلام هر وقت خواستم به خدای تو رو کنم این اشک‌های قیمتی ام را گرفته‌ام تا مادرت بیاید و تقدیم او کنم ✍️رضا رسول زاده
این مرثیه با حال مناسب خوانده شود: 👇👇👇 اینجا دوباره مادر تو می‌خورد زمین گاهی ز روی نِی، سرِ تو می‌خورد زمین گاهی سرِ برادر تو می‌خورد زمین فریاد "یا حسینِ" دلم می رود به عرش تا صورت مطهر تو می‌خورد زمین خوشحال می‌شوند که از خستگی راه در شهر شام خواهر تو می‌خورد زمین محرم نمانده تا که بلندش کند ز خاک وقتی ز ناقه دختر تو می‌خورد زمین با دست خویش بر دهنش مشت می‌زند پیش سه‌ساله تا سر تو می‌خورد زمین با نالۀ رباب شود هر دلی کباب هر بار رأس اصغر تو می‌خورد زمین اینجا دوباره دست علی بسته می‌شود اینجا دوباره مادر تو می‌خورد زمین ✍️رضا رسول زاده