~ نام اثر : اشفع لنا #جدید
#امیرالمؤمنین
#زمینه #شور
🍂ـــــ🍂علیحاجیانفر🍂ـــــ🍂
#بنداول🎼
🍃مولانایاعلی
دست ما و دامان شما
ای ولی خدا اشفع لنا
🍃مولانا یاعلی
ضربان قلب ما همه
نقش بازوی یل علقمه
شیر کردگار/تویی الگوی صبر و اقتدار
تویی صاحب تیغ ذولفقار/جانم علی
قبله عالمی عشق مجسمی
ذکر دمادمی یاحیدر
بود و نبودمی ذکر سجودمی
همه وجودمی یاحیدر
مشکل گشای شیعه ها
علی مدد یامرتضی
🍂ـــــ🍂ـــــ🍂ـــــ🍂ـــــ🍂
#بنددوم🎼
🍃مولانایاعلی
تویی گوهر و قلب ما صدف
دل ما تنگه واسه نجف
🍃مولانا یاعلی
خیلی ممنونیم آقا ازت
تویی باعث عزت مملکت
یا ابوتراب/مارو امشب کردی انتخاب
میمونیم همه پای انقلاب/جانم علی
(میبرم با ذکر تو ثواب)
روزی سالمی / برکت مالمی
تو پرو بالمی/ یاحیدر
مهرو مهتابمی/ باده ی نابمی
ابالاربابمی یاحیدر
امضا بزن یک کربلا
علی مدد یامرتضی
🍂ـــــ🍂ـــــ🍂ـــــ🍂ـــــ🍂
✍شعر از : #علی_حاجیان_فر
یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
شعری بسیار خوب برای امیرالمؤمنین(علیه السلام)
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاریشده در مصحف داود
آن روز که در سجده فتادند ملائک
جز نام تو، جز نام تو، الله چه فرمود؟
افشای تو، ای راز الهی، به غدیر است
آغاز درخشیدن تو روز ازل بود
محبوب اناجیلی و سرلوحۀ تورات
قرآنِ بهحرفآمده! ای قاصد و مقصود!
جز بر اثر عشق تو حق را نتوان دید
بی مهر تو ابوابِ تماشا شده مسدود
بیمرز چنانی که در اوهام نگنجی
کی طاقت دیدار تو دارد منِ محدود؟
ای عطر تو پیچیده در ابیات خرابم
«از آتش عشق تو دلم سوخته چون عود»
توصیف تو آنسان که تویی راه ندارد
از من بپذیر آتش آمیخته با دود
#امیرالمؤمنین(علیه السلام)
✍️قربان ولیئی
این شعر، زیباست بسیار زیبا...👇👇👇
علی بجنگ، حسن صلح کن، حسین فدا شو
غدیر معنیاش این است: عبد محض خدا شو
هدف خداست، امیر و شهید هر دو بهانهست
اگر به کوفه میسّر نبود، کربوبلا شو
غدیر صحن غریبیست، ای مسافر مشهد!
از این مسیر بیا زائر امام رضا شو
پر از سؤال بیا تا غدیر را بشناسی
ولی به او که رسیدی، بدون چون و چرا شو
علی خداست؟ نه آیینۀ تمامنمایش
برای آینه، آیینۀ تمامنما شو
#امیرالمؤمنین(علیه السلام)
✍️مهدی جهاندار
این هم خیلی زیباست👇👇👇
لهیب ذولفقارت بر تن گردنکشان ماندهست
طنین خطبههایت در گلوگاه زمان ماندهست
یداللّهی و گشته دست عقل از وصف تو کوتاه
گواه عجز ما انگشتهای بر دهان ماندهست
«سَلونی» گفتی و با ریشخندی جهل پاسخ داد
تو را که ردّپایت ماورای آسمان ماندهست
مزیّن شد اذانم با تمسّک بر ولای تو
شهادت میدهم از برکت نامت اذان ماندهست
شب تنهایی کوفه چه بر روز دلت آورد؟
که بغضی استخوانی در گلویت همچنان ماندهست
یقین دارم که نزدیک است رستاخیز عشّاقت
همانا فصل شورانگیزی از این داستان ماندهست
#امیرالمؤمنین (علیه السلام)
✍️منبع چند شعر امیرالمؤمنین(علیه السلام):شهرستان ادب
#امیرالمؤمنین(علیه السلام)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّه رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. (بقره/٢٠٧)
قصيده اى علوى درباره ليلة المبيت
(شب اول ربيع الاول)
———————-
تا در اوصاف امیرالمؤمنین آید به کار
نه قلم را اقتدار و نه زبان را اختیار
مظهر حق شیر حق مرآت حق میزان حق
کشور حق را مدیر و لشكر حق را مدار
گو که بنویسند جّن و انس وصفش را مدام
نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار
قصّهء جانبازی آن جان شیرین رسول
جان شیرین می دهد بر تن برادر گوش دار
کافران دادند با هم دست از هر طایفه
بهر قتل خواجۀ لولاک در یک شام تار
گفت پیغمبر به شیر حق امیرالمؤمنین
کای نبی را جان شیرین ای ولیّ کردگار
کافران بر قتل من با یکدگر بستند عهد
باید امشب جای من در بسترم گیری قرار
گفت حیدر: ای دو صد جان علی قربان تو
این تو، این جان علی، این تیغ خصم نابکار
جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات
گو ببارد تیغ و تیرم از یمین و از یسار
خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل
گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار
ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی
در درون آن شب تاریک، دور از انتظار
چشم پیغمبر چو بر وی در سر راه اوفتاد
برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار
نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد
خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار
آنکه جای مصطفی خوابید، باشد جانشین
وآنکه یار غار او شد، به که بنشیند به غار
با نبی در غار بودن کی کرامت می شود
جان به راه یار دادن عزّت است و افتخار
این تعصّب نیست انصاف است لختی گوش کن
فرق بسیار است بین یار غار و یار یار
او به "لا تحزن" ز فعل خویشتن گردید منع
این به "مرضات اللّه"ش گوید ثنا پروردگار
او ز بیم جان فراری بود از میدان جنگ
این به دور مصطفی گردید روز کارزار
او "اقیلونی" سرود این بر "سلونی" لب گشود
او سراپا عجز بود این پای تا سر اقتدار
او ز خیبر شد فراری این در از خیبر گرفت
فرق دارد فرق، مرد جنگ با مرد فرار
هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی
بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار
ذات حق آن شب به جبراییل و میکاییل گفت
کی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار؟
هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند
هر دو ساکت هر دو گردیدند از حقّ شرمسار
پس خطاب آمد که بگشایید چشمی بر زمین
بذل جان شیر حق بینید در این شام تار
خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل
گشته محو این همه ایثار چشم روزگار
ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی
وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار
با سر انگشت تو مهر و مه کند در چرخ سیر
بر تماشای تو می گردند این لیل و نهار
گو برد حقّ تو را صد تن به جای آن سه تن
آنچه زآن تو است، آن تو است ای جان را قرار
چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین
تو امامیّ و امامت از تو دارد اعتبار
بانگ جبریل از اُحد آید به گوش جان که گفت
لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار
لب نمی بندد ز اوصاف تو «میثم» یا علی
گر فتد در زیر تیغ و گر رود بر اوج دار
✍️غلامرضاسازگار