بندهفتم
از دست رفته دین شما ، دین بیاورید !
خیزید ، مرهم از پی تسکین بیاورید !
.
دست خداست ، این که شکستید بیعتش
دستی خدای گونه تر از این بیاورید !
.
وقت غروب آمده ، سرهای تشنه را
از نیزه های بر شده ، پایین بیاورید !
.
امشب برای خاطر طفل سه ساله ام
یک سینه ریز ، خوشه ی پروین بیاورید !
.
گودال ، تیغ کند ، سنان های بی شمار
یک ریگزار ، سفره ی چرمین بیاورید !
.
سرها ورق ورق ، همه قرآن سرمدی ست !
فالی زنید و سوره ی یاسین بیاورید !
.
خاتم سوی مدینه بگو بی نگین برند !
دست بریده ، جانب ام البنین برند !
بندهشتم
خون می رود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زده ست ماه ، به گرد سر شما
.
آن زخم های شعله فشان ، هفت اخترند
یا زخم های نعش علی اکبر شما ؟
.
آن کهکشان شعله ور راه شیری است
یا روشنانِ خون علی اصغر شما ؟
.
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
.
از مکه و مدینه ، نشان داشت کربلا
گل داد ” نور ” و ” واقعه ” در حنجر شما
.
با زخم خویش ، بوسه به محراب می زدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما
.
گاهی به غمزه ، یاد ز اصحاب می کنی
بر نیزه ، شرح سوره ی احزاب می کنی
بندنهم
در مشک تشنه ، جرعه ی آبی هنوز هست
اما به خیمه ها برسد با کدام دست ؟
.
برخاست با تلاوت خون ، بانگ یا اخا
وقتی ” کنار درک تو ، کوه از کمر شکست “
.
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست !
.
شد شعله های العطش تشنگان ، بلند
باران تیر آمد و بر چشم ها نشست
.
تا گوش دل شنید ، صدای ” الست ” دوست
سر شد ” بلی ” ی تشنه لبانِ میِ الست
.
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید ، هلا عاشقان مست
.
باران می گرفت و سبوها که پر شدند
در موج تشنگی ، چه صدف ها که دُر شدند
بنددهم
باران مِی گرفته ، به ساغر چه حاجت است ؟
دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است ؟
.
آوازه ی شفاعت ما ، رستخیز شد
در ما قیامتی ست ، به محشر چه حاجت است ؟
.
کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم ؟
ما کشته ی توایم ، به خنجر چه حاجت است ؟
.
بی سر دوباره می گذریم از پل صراط
تا ما بر آن سریم ، به این سر چه حاجت است ؟
.
بسیار آمدند و فراوان ، نیامدند
من لشکرم خداست ، به لشکر چه حاجت است ؟
.
بنشین به پای منبر من، نوحه خوان ، بخوان !
تا نیزه ها به پاست ، به منبر چه حاجت است ؟
.
در خلوت نماز ، چو تحت الحَنَک کنم
راز غدیر گویم و شرح فدک کنم
بندیازدهم
از شرق نیزه ، مهر درخشان بر آمده ست
وز حلق تشنه ، سوره ی قرآن بر آمده ست
.
موج تنور پیرزنی نیست این خروش
طوفانی از سماع شهیدان بر آمده ست
.
این کاروان تشنه ، ز هر جا گذشته است
صد جویبار ، چشمه ی حیوان بر آمده ست
.
باور نمی کنی اگر از خیزران بپرس
کآیات نور ، از لب و دندان بر آمده ست
.
انگشت ما گواه شهادت که روز مرگ
انگشتری ز دست شهیدان در آمده ست
.
راه حجاز می گذرد از دل عراق
از دشت نیزه ، خار مغیلان بر آمده ست
.
چون شب رسید ، سر به بیابان گذاشتیم
جان را کنار شام غریبان گذاشتیم
بنددوازدهم
گودال قتلگاه ، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح ، کسی بر صلیب بود
.
سرها رسید از پی هم ، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه ، حبیب بود !
.
مولا نوشته بود : بیا ای حبیب ما
تنها همین ، چقدر پیامش غریب بود
.
مولا نوشته بود : بیا ، دیر می شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
.
مکتوب می رسید فراوان ، ولی دریغ
خطش تمام ، کوفی و مهرش فریب بود
.
اما حبیب ، رنگ خدا داشت نامه اش
اما حبیب ، جوهرش ” امن یجیب ” بود
.
یک دشت ، سیب سرخ ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش ، به رسیدن رسیده بود
بندسیزدهم
تو پیش روی ، و پشت سرت آفتاب و ماه
آن یوسفی که تشنه برون آمدی ز چاه
.
جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام
برگشته ای و می نگری سوی قتلگاه
.
امشب ، شبی ست از همه شب ها سیاه تر
تنهاتر از همیشه ام ای شاه بی سپاه
.
با طعن نیزه ها به اسیری نمی رویم
تنها اسیر چشم شماییم ، یک نگاه !
.
امشب به نوحه خوانی ات از هوش رفته ام
از تار وای وایم و از پود آه آه
.
بگذار شام ، جامه ی شادی به تن کند
شب با غم تو کرده به تن ، جامه ی سیاه !
.
بگذار آبی از عطشت نوشد آفتاب
پیراهن غریب تو را پوشد آفتاب
بندچهاردهم
قربان آن نی یی که دمندش سحر ، مدام
قربان آن می یی که دهندش علی الدوام
.
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
.
هنگامه ی برون شدن از خویش ، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
.
این خطی از حکایت مستان کربلاست :
ساقی فتاد ، باده نگون شد ، شکست جام !
.
تسبیح گریه بود و مصیبت ، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام
.
اشکم تمام گشت و نشد گریه ام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضه ام تمام
.
با کاروان نیزه به دنبال ، می رویم
در منزل نخست تو از حال می رویم
.
.
.
✍علیرضاقزوه
چهارده بند
❤️ امیرکبیر و یاد امام حسین علیهالسلام😭
مرحوم آیت الله العظمی اراکی درباره
شخصیت والای میرزاتقی خان امیرکبیر فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم
جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی
این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را
نابود کردی؟ گفت: نه
با تعجب پرسیدم:
پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در
حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم
میرفت تشنگی بر من غلبه کرد
سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید
ناگهان به خود گفتم میرزاتقی خان!
دو تا رگ بریدند این همه تشنگی!!!
پس چه کشید پسر فاطمه؟
او که از سر تا به پایش زخم شمشیر
و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین حیا کردم
لب به آب خواستن باز نکردم
و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند
امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما
ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی
این هدیه ما در برزخ باشد تا در قیامت
جبران کنیم
👈#منبع_کتاب_آخرین_گفتا_ها
#امام_حسین_علیه_السلام
#عطش
#سلام_خونین
در محکومیت هتک حرمت حرم شاهچراغ و شهادت هموطنان عزیزمان
اثر #اسماعیل_شبرنگ
وضو گرفت و گذشت ، عازم زیارت شد
خبر رسید حرم خانه ی شهادت شد
حرم که شاهد پرواز لشکر روح است
همان ضریح ترک خورده ای که مجروح است
قنوت آخرشان شوق ربّنا را داشت
نماز مغربشان عطر کربلا را داشت
چه صحنه ای که غم روضه را تداعی کرد
برای عاشق خسته چه ها تداعی کرد
به یادم آورَد این داغ ، ماتم او را
امام زخمی گودال و عصر عاشورا
نماز سرخ شهادت نصیب یاران شد
به وقت شرعی سجّاده تیرباران شد
کبوتران حرم در کنار شاهچراغ
شدند چشم و چراغ دیار شاهچراغ
حضور خنجر تکفیر ، دست پُر باقی ست
لجن پراکنی فتنه ی ترور باقی ست
کسی که امنیت خانه را هدف دارد
در این زمانه ی فتنه مگر شرف دارد ؟!
کسی که دشمن خود را به خانه دعوت کرد
به اهل خانه و ناموس خود خیانت کرد
چه کرده با شب آرام اهل آبادی
شعار باطل " زن ، زندگی و آزادی "
به چشم تجربه دیده کسی که آگاه است
میان کشور ما عمر فتنه کوتاه است
به هوش باش که این مملکت خدا دارد
به شانه اش علَم حضرت رضا (ع) دارد
به گوش می رسد از خاک بیشه ی شیران
پیام روشنی از حاج قاسم ایران
بداند آنکه به سر نیّت حرم دارد
هماره کشور ما حُرمت حرم دارد
دفاع ِ از حرم ِ عاشقی هویّت ماست
جهاد حیدری ما گواه عزّت ماست
حماسه دیدم و گفتم زمان پرواز است
شکوه شعر شهادت خروش شیراز است
به هوش باش که جنگ رسانه پابرجاست
به هوش باش که هر روز ، روز عاشوراست
همان قبیله که هم مَسلَک یزید شدند
میان واقعه شرمنده ی شهید شدند
همیشه از شهدا این پیام می آید
صبور باش دم انتقام می آید
همان که می گذرد از میان این آتش
جهان نشسته به دیدار یا لثاراتش
بیا که آمدنت التماس یاران است
بیا که آخر مجلس شهید باران است
سرود روشن نسلی که باز جامانده ست
سلام حضرت مهدی (عج) سلام فرمانده ست
#اسماعیل_شبرنگ
﷽
سرود ولادت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام)
،،،،،،،،،،،،
هنگام تابشِ نوری ز هَلْ اَتیٰ است
میلاد سَیِّدی از نسل مجتبیٰ است
جان ها پر از شمیم
دل ها پر از نسیم
یا سَیِّدَ الْکریم ، یا سَیِّدَ الْکریم
روز ولادتِ فرزند احمد است
روز شکفتنِ یاس محمّد است
ما را رسد کریم
ما را رسد نعیم
یا سَیِّدَ الْکریم ، یا سَیِّدَ الْکریم
روز تجلّیِ عبدالعظیم شد
بگشوده سوی ما بابُ النَّعیم شد
شد نورِ این حریم
در آسمان مقیم
یا سَیِّدَ الْکریم ، یا سَیِّدَ الْکریم
شهر مدینه را نور دگر رسید
عرش دل مرا شمس و قمر رسید
مِهر وی از قدیم
دل را شده سهیم
یا سَیِّدَ الْکریم ، یا سَیِّدَ الْکریم
✍#محمود_تاری_یاسر
#حضرت_عبدالعظیم_علیه_السلام
#میلادعبدالعظیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈