eitaa logo
شاعرانه
30.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
580 ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح آمده برخیز که خورشید تویی در عالم نا امیدی امید تویی در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل که به روی صبح خندید تویی سلام صبحتون بخیر شااااادی😍🍁 📜 @sheraneh_eitaa
مرحوم احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‌گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونه‌ای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی یا شعر منثورشناخته می‌شود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام می انگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. شاملو علاوه بر شعر، فعالیت‌هایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمه‌هایی شناخته‌شده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است. آثار وی به زبان‌های سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده‌اند. 📜 @sheraneh_eitaa
د‌ل های ما که به هم نزدیک باشن دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن‌های دور می‌ترسم 📜 @sheraneh_eitaa
🕊 بر شانه‌ٔ من کبوتری‌ست که از دهان تو آب می‌خورد. بر شانهٔ من کبوتری‌ست که گلوی مرا تازه می‌کند. بر شانهٔ من کبوتری‌ست باوقار و خوب که با من از روشنی سخن می‌گويد. 📜 @sheraneh_eitaa
چشم های تو، زیباترین چشم هایی است که آدم می تواند ببیند و نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛ سپیده دم همه ستاره هاست. لبان تو، آیینه یی است که از ظرافت روحت حرف می زند و روحت روح وقار و متانت است. 📜 @sheraneh_eitaa
هرگز شب را باور نکردم چرا که در فراسوهای دهلیزش به امید دریچه‌ای دل بسته بودم 💫شب پاییزیتون بخیر🌸🍂 📜 @sheraneh_eitaa
‌ما نیز روزگاری، لحظه‌یی، سالی، قرنی ، هزاره‌یی از این پیش‌تَرَک هم در این‌جای ایستاده بودیم، بر این سیّاره، بر این خاک در مجالی تنگ ــ هم از این دست ــ در حریرِ ظلمات، در کتانِ آفتاب در ایوانِ گسترده‌ی مهتاب در تارهای باران در شادَرْوانِ بوران در حجله‌ی شادی ‌در حصارِ اندوه... 📜 @sheraneh_eitaa
دل‌های ما که به‌ هم نزدیک باشد، دیگر چه فرقی می‎کند کجای این جهان باشیم؛ دور باش، امّا نزدیک… من از نزدیک بودن‎های دور می‌ترسم 📜 @sheraneh_eitaa
نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی‌ِ آسمان می‌گذرد ــ متبرک باد نامِ تو! ــ و ما همچنان دوره می‌کنیم شب را و روز را هنوز را… 📜 @sheraneh_eitaa
‌کیستی که من اینگونه ، به‌اعتماد ، نامِ خود را با تو می‌گویم...؟ کلیدِ خانه‌ام را در دستت می‌گذارم نانِ شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنم به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو اینچنین آرام به خواب می‌روم...؟ کیستی که من اینگونه به جِد در دیارِ رؤیاهای خویش با تو درنگ می‌کنم....؟ 📜 @sheraneh_eitaa
در فراسوهای عشق... تو را دوست میدارم در فراسوهای پرده و رنگ در فراسوهای پیکرهایمان با من وعده ی دیداری بده... 📜 @sheraneh_eitaa
. این است عطر خاکستری هوا که از نزدیکی صبح سخن می‌گوید زمین آبستن ِروزی دیگر است این است زمزمهٔ سپیده این است آفتاب که بر می‌آید تک تک ، ستاره‌ها آب می‌شوند و شب بریده بریده بہ سایه‌های خُرد تجزیه می‌شود و در پس ِهر چیز پناهی می‌جوید و نسیم خنک بامدادی چونان نوازشی ست ... 📜 @sheraneh_eitaa
کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم… کلید قلبم را در دستانت می گذارم نان شادی ام را با تو قسمت می کنم به کنارت می نشینم و سربر شانه‌ی تو اینچنین آرام به خواب می روم؟ کیستی که من اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم؟!! کیستی که من جز او نمی بینم و نمی یابم ؟!! دریای پشت کدام پنجره ای؟ که اینگونه شایدهایم را گرفته ای زندگی را دوباره جاری نموده ای پر شور زیبا و روان دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم جان می گیرد و هر لحظه تعبیری می گردد ازفردایی بی پایان در تبلور طلوع ماهتاب باعبور ازتاریکی های سپری شده… کیستی ای مهربان ترین؟ 📜 @sheraneh_eitaa
من باهارم تو زمین من زمینم تو درخت من درختم تو باهار ــ نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه میونِ جنگلا تاقم می‌کنه. تو بزرگی مثِ شب. اگه مهتاب باشه یا نه تو بزرگی مثِ شب. خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو. تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز شبِ تنها باید راهِ دوری‌رو بره تا دَمِ دروازه‌ی روز ــ مثِ شب گود و بزرگی مثِ شب. تازه، روزم که بیاد تو تمیزی مثِ شبنم مثِ صبح. تو مثِ مخملِ ابری مثِ بوی علفی مثِ اون ململِ مه نازکی: اون ململِ مه که رو عطرِ علفا، مثلِ بلاتکلیفی هاج و واج مونده مردد میونِ موندن و رفتن میونِ مرگ و حیات. مثِ برفایی تو. تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه مثِ اون قله‌ی مغرورِ بلندی که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می‌خندی… من باهارم تو زمین من زمینم تو درخت من درختم تو باهار، نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه میونِ جنگلا تاقم می‌کنه. 📜 @sheraneh_eitaa
نخست دیر زمانی در او نگریستم چندان که چون نظر از وی باز گرفتم در پیرامون من همه چیزی به هیات او در آمده بود. آن گاه دانستم که مرا دیگر از او گزیر نیست. 📜 @sheraneh_eitaa
‍ من درین بستر بی خوابی راز، نقش رویایی رخسار تو می جویم باز...! شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
و عشق اگر با حضور همین روزمرگی ها عشق بماند ! عشق است… 📜 @sheraneh_eitaa
زیباترین حرفت را بگو شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه یی بیهوده می خوانید چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهوده گی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی ست چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است... 📜 @sheraneh_eitaa
قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی… من درد مشترکم مرا فریاد کن! 📜 @sheraneh_eitaa