eitaa logo
شاعرانه
26.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
815 ویدیو
81 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ای نام خوش تو بر زبان‌ها وی یاد تو زینت بیان‌ها از مهر رخت چو ذره هستند در رقص و سماع آسمان‌ها مرغان ترانه‌سنج خوانند وصف رخ تو به بوستان‌ها اندر ره عشق بی‌سرانجام دریاهایی است بیکران‌ها ای دل بشتاب زانکه رفتند زین کاخ مجاز کاروان‌ها از سروری جهان گذر کن در باطن خود ببین جهان‌ها سر دهنت نیافت اسرار هر قدر شدش عیان نهان‌ها 📜 @sheraneh_eitaa
الا یا ایها الورقی ثری تثوی اطلعن عنها که اندر عالم قدسی ترا باشد نشیمن‌ها قداستوکرت فیمهوی العواسق عن وری صفحا خوشا وقتی که بودت با هم‌آوازان پریدن‌ها برون آی از حجاب تن بپر بر ساحت گلشن کنی تا چند از روزن نظر بر طرف گلشن‌ها تو سیمرغ همایونی که عالم زیر پرداری چسان با این شکوه و فر گزیدی کنج گلخن‌ها در آن باغ و در آن هامون برت حاصل ز حد افزون ز بهر دانه‌ای دون نمودی ترک خرمن‌ها تو طاوس شهی اما به چرمی دوخته از جرم چو بینی خویش از آن روزن کز آن برگیری ارزن‌ها بود هردم چو بوقلمون ترا اطوار گوناگون گهی انسی و گاهی جان گهی بت گه برهمن‌ها صبا بلغ الی سلمی من المأسور تسلیما بگو تا چند یا تنها نشیند تن زند تنها همه جان‌ها به قالب‌ها نقوشی از پر عنقا فروغ خور یکی باشد بود کثرت ز روزن‌ها نهایت نیست ای اسرار اسرار دل ما را همان بهتر که لب بندیم از گفت و شنیدن‌ها 📜 @sheraneh_eitaa
مائیم ز قید هر دو عالم رسته جز عشق تو بر جمله ، درِ دل بسته اَلمِنةُ لِلَه که شدیم آخر ِ کار ‌‌پیوسته به جانان و ز جان، بگسسته 📜 @sheraneh_eitaa
از فرقت آن سیمتن ماه جبین شد همچو قلم جسم من ز ارحزین مسطرزده نامهٔ نوشتم سوی دوست ‌‌یعنی تنم از هجر تو گردیده چنین 📜 @sheraneh_eitaa
سر خیل بتان نازنینی غارتگر عقل و کفر و دینی ای صاحب خرمن لطافت لطفی بنما بخوشه چینی ز ابروت بقصد مرغ جانم زه کرده کمان و در کمینی با جمله وفا بما جفا چند با غیر چنان بما چنینی هرکس که بدیدت آفرین گفت چون صورت گیتی آفرینی ذاتت جو خدای نکته بین است اینقدر بود که در زمینی چون مردم دیدگان بدیده اندر دل مردمان مکینی آن به که بگوشهٔ نشینم یا رخت کشم بسر زمینی 📜 @sheraneh_eitaa
ای تو همساز من وهم سوزم وی رخت اختر شب افروزم همه آیینه و تو جلوه گری همه را از همه تو درنظری همه گر فرد شعله می بودی گوی وحدت زجمله بربودی ز آنکه هرجا دوئی بود درشیء متخلل بود در او جزوی لیک جز او همه از اوفیء است غیر او در میانه لاشیئی است چشمت اسرار گر بود احول دونماید ترایکی مشعل 📜 @sheraneh_eitaa