تا دامن از من کشیدی
ای سرو سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل
پرگل بود دامن من
بنشین چو گل در کنارم
تا بشکفد گل ز خارم
ای روی تو لاله زارم
وی موی تو سوسن من
ای جان و دل مسکن تو
خون گریم از رفتن تو
دست من و دامن تو
اشک غم و دامن من
ای گریه دل را صفا ده
رنگی به رخسار ما ده
خاکم به باد فنا ده
ای سیل بنیان کن من
وی مرغ شب همرهی کن
زاری به حال رهی کن
تا بر دلم رحمت آرد
صیاد صیدافکن من
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa
ای بی خبر از محنتِ روز افزونم
دانم که ندانی از جدایی چونم
باز آی که سرگشته تر ازفرهادم
دریاب که دیوانه تراز مجنونم
#رهی_معیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
داریم دلی صافتر از سینه ی صبح
در پاکی و روشنی چو آیینه ی صبح
پیکار حسود با من امروزی نیست
خفاش بود دشمن دیرینه ی صبح
#رهی_معیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او
در کوی جان منزل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم
غرق تمنای توام
موجی ز دریای توام
من نخل سرکش نیستم
تا خانه در ساحل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم
دانم که آن سرو سهی
از دل ندارد آگهی
چند ار غم دل چون رهی
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
خلاف شمع، که میگرید از هلاکت خویش
به روز رزم، سپردند جان و خندیدند..
به جان خصم فکندند لرزه همچون بید
ولی چو کوه، ز باد اجل نلرزیدند
بر آستان رضا، چون غبار بنشستند
بر آسمان شرف، همچو مه درخشیدند
به جنگ دشمن، اگر نقد جان نمیدادند
به جان دوست، چنین منزلت نمیدیدند
اگر به دیدۀ بیگانهاند، چون شب تار
ولی به دیدۀ ما، همچو صبح امیدند
به جان پاک شهیدان که زندهاند «رهی»
دلاوران، که سزاوار جشن جاویدند
#رهی_معیری #شعر #شهدا
📜 @sheraneh_eitaa
نسیم عشق ز کوی هوس نمیآید
چرا که بوی گل از خار و خس نمیآید
ز نارسایی فریاد آتشین فریاد
که سوخت سینه و فریادرس نمیآید
به رهگذار طلب آبروی خویش مریز
که همچو اشک روان باز پس نمیآید
ز آشنایی مردم رمیده ایم رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمیآید
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa
گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست
مهتاب به جلوه چون بناگوش تو نیست
پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست
آتشکده را گرمی آغوش تو نیست
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa
بخت نافرجام اگر با عاشقان، با عاشقان یاری کند
یار عاشق سوز ما «ترک دلارایی کند»
چاره ساز اهل دل باشد می اندیشه سوز
کو قدح، کو قدح فارغم از رنج از رنج هشیاری کند
دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا، دلخواه تر باشد مرا
من نه آن مرغم، من نه آن مرغم که فریاد از گرفتاری کند
عشق روزافزون من، از بی وفایی های اوست
می گریزم، می گریزم گر بمن روزی وفاداری کند
گوهر گنجینه عشقم از روشن دلی
بین خوبان کیست تا ما را خریداری کند
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa
بیا بیا که صبح شادی گذرد
به نامرادی گذرد
بیا بیا جانا، که جان سپردم
به خاک من بگذر، که بی تو مردم
ساقی به کجایی؟ کز داغ جدایی
چون لاله و گل خونین جگرم
وز باد صبا سرگشته ترم
ریزد شب هجران، چون شبنم لرزان
خونابه دل، از چشم ترم
وز باد صبا سرگشته ترم
بیا بیا جانا، که جان سپردم
به خاک من بگذر، که بی تو مردم
به پریشان گیسویت
که همه شب بی رویت
به گردون می رسد آهم
خدا داند و من
به پیامی، یادم کن
به نگاهی شادم کن
که از عالم تو را خواهم
خدا داند و من
همه شب در انتظارم
به رهت ستاره بارم
که شبی به سویم آیی
ز دلم گره گشایی
بیا بیا جانا که جان سپردم
به خاک من بگذر، که بی تو مردم
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa
دریاب که ایام گل و صبح جوانی
چون برق کند جلوه و چون باد گریزد...
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بیتو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لالهام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هرکدام از شعلهای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
#رهی_معیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ای ناله چه شد در دل او تأثیرت
کامشب نبود یک سر مو تأثیرت
با غیر گذشت و سوخت جانم از رشک
ای آه دل شکسته کو تأثیرت؟
#شعر #رهی_معیری
📜 @sheraneh_eitaa