زکوی دوست ، بادی بر من افتاد
چه بادست این ، که رحمت ها بَروباد
به من آورد از آن دلبر ، پیامی
چنان شیرین ؛ که شوری در من افتاد
بدو گفتم ، اگر آنجا روی باز
دل غمگین ما را ، شادکن شاد
بگویش ، بی تو او را نیم جانیست
وگر در دست بودی ، می فرستاد
دلِ چون مومش از مِهرت ، جدا نیست
چو نقش از خاتَم و ، جوهر ز پولاد
که یادِ بی فراموشیست ، اینجا
وزآن جانب ؛ فراموشیست بی یاد
چو جانِ او. ، دلِ شهری خرابست
ز جورِ هجرت ای سلطانِ بی داد
نگویم کز پری زادی و ، لیکن
بدین خوبی ، نباشد آدمی زاد
مرا شیرینی تو کشته و ،تو
چو خسرو ، شادمان از مرگِ فرهاد...
#سیف_فرغانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
عاشقانی که مبتلای توأند
پادشاهند چون گدای توأند
حزن یعقوبشان بُوَد زیرا
هر یک ایوبِ صد بلای توأند
گرچه دارند در درون، صد درد
همه موقوف یک دوای توأند
دلِ قومی به وصل، راضی کن
که به جان طالبِ رضای توأند
مرده ی عشق و زنده ی امید
زنده ومرده از برای توأند
آفت عقل و هوش اهل نظر
چشم و ابروی دلربای توأند
ای سلیمان به دستگاه مکوب
سرِ موران که زیر پای توأند
یک زبانند در ملامت ما
این دو رویان که در قفای توأند
عالمی همچو سیف فرغانی
با چنین حُسن، مبتلای توأند
#سیف_فرغانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
همچو شمع ار عاشقی با سوز دل با آب چشم
شب بروز آور، گهی می سوز و گاهی می گداز
گر بگوید دوست اشک از سر فرو باری چو شمع
ور بخواهد باز آتش در دهان گیری چو گاز
گر دلت او را خوهد تن را چه عزت جان بده
ور ز قدرش آگهی زر را چه قیمت سر بباز
#سیف_فرغانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سیف الدین ابوالمحامد محمد الفرغانی از شاعران عالیقدر نیمهٔ دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است. وی بعد از خروج از زادگاه خود (فرغانه) مدتی در آذربایجان و بلاد روم و آسیای صغیر به سر برده است. به طوری که از آثار او استنباط میشود وی اهل تصوف و عرفان بوده و سالها به کسب کمالات معنوی و سیر و سیاحت پرداخته است. مجموعه اشعار او از غزل و فصیده و قطعه و رباعی حدود ده الی یازده هزار بیت است. وی ارادتی وافر به سعدی داشته و بین آن دو مکاتباتی نیز بوده است. این شاعر بزرگوار در سال ۷۴۹ هجری در یکی از خانقاه های آقسرا وفات یافت. قصیدهٔ او که با مصرع «هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد» آغاز میشود و گویا خطاب به مغولان مهاجم سروده شده از اشعار معروف این شاعر آزاده است.
#سیف_فرغانی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما
دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا
از رخ و روی تو رنگی تابناک آمد بچشم
وز سر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما
گر بیاد روی گلرنگ تو درخاکم نهند
تا بحشر از تربت من لاله گون روید گیا
نان لطف ای شاه در زنبیل فقرم ار نهی
همچو من درویش شد چون تو توانگر را گدا
گوهر عشقت که جان بی دلانش معدنست
قلب ما را آنچنان آمد که مس را کیمیا
از هوای تو هرآنکس را که در دل ذره ییست
روز و شب گو همچو ذره چرخ می زن درهوا
از صف مردان راه عشق تو هر دم کند
دفع تیر حادثه همچون سپر تیغ قضا
عشقت از شیطان کند انسان واز انسان ملک
آدمی از پشم قالی سازد از نی بوریا
بر سر کویت چو عاشق پای دار دامن کشد
دست او اورا چنان باشد که موسی را عصا
جای عاشق در دو عالم هیچ کس نارد بدست
کندران عالم که پای اوست آنجا نیست جا
همچو عاشق را توجه در دو عالم سوی تست
رو بدرگاه سلیمان کرد هدهد از سبا
سیف فرغانی برین در عذر گو حاجت بخواه
نزد او هم عذر مقبولست وهم حاجت روا
با بت اندر کعبه نتوان رفت وبا سگ در حرم
بر در جانان اگر از خویشتن رفتی بیا
سیف فرغانی چو غایب گردد از درگاه تو
ذره را با مهر کی باشد دگر بار التقا
#سیف_فرغانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
عشقت که به دل گرفته ام چون جانش
در دست و به صبر ، می کنم درمانش
وز غایت عزت ، که خیالت دارد
در خانه ی چشم ، کرده ام پنهانش
#سیف_فرغانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خورشید رخ تو چو بدیدم بسعادت
چون مهر شدم طالع و چون صبح دمیدم
بر پشت فلک رفتم ناگاه و چو خورشید
هر ذره که بر روی زمین بود بدیدم
| صبحتون بخیر و پر برکت🌸🍃
#شعر #سیف_فرغانی
📜 @sheraneh_eitaa
در سَمَن با آن طراوت، حُسن این رخسار نیست
در شکر با آن حلاوت، ذوق این گفتار نیست
ای به شیرینی ز شِکَّر در جهان معروفتر
شهد با چندان حلاوت، چون تو شیرینکار نیست
چون تو روزی مرهم وصلی نهی بر جان من
گر به تیغ هجر مجروحم کنی آزار نیست
بر دل تنگم اگر کوهی نهی کاهی بُوَد
کآنچه جز هجر تو باشد، بر دلِ من، بار نیست
تا درآید اندرو غمهای تو هر سو در است؛
خانه ی دل را که جز نقش تو بر دیوار نیست
مستی و دیوانگی از چون منی نبوَد عجب
کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست
گر همه جان است اندر وی نباشد زندگی؛
چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست
در سخن هر لفظ کاندر وی نباشد نام تو
صورتش گر جان بود آن لفظ معنیدار نیست
هر که عاشق نیست از وصلت نیابد بهرهای
هر که او نبود بهشتی، لایق دیدار نیست
سیف فرغانی چو روی دوست دیدی ناله کن
عندلیبی و تو را جز روی او گلزار نیست
چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود
«ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»
#سیف_فرغانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آن خداوندی که عالم آن اوست
جسم و جان در قبضهٔ فرمان اوست
سوره حمد و ثنای او بخوان
کآیت عز و علا در شأن اوست
گر ز دست دیگری نعمت خوری
شکر او می کن که نعمت آن اوست
بر زمین هر ذرهٔ خاکی که هست
آب خورد فیض چون باران اوست
از عطای او بایمان شد عزیز
جان چون یوسف که تن زندان اوست
بر من و بر تو اگر رحمت کند
این نه استحقاق ما، احسان اوست
از جهان کمتر ثناگوی ویست
سیف فرغانی که این دیوان اوست
#شعر #سیف_فرغانی
📜 @sheraneh_eitaa