eitaa logo
شاعرانه
22.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح است وهوای تازه تحویل بگیر نان وکره از مغازه تحویل بگیر هرکس که به تو انرژی منفی داد عکسش بده وجنازه تحویل بگیر 📜 @sheraneh_eitaa
بنده ى خوب خدا مادر زن ذکر خیرش همه جا مادر زن خنده رو، مثل مربا شیرین بهتر از باقلوا مادر زن از دخالت متنفر، دلسوز منطقی، راه بیا مادر زن زندگى با زن و فرزند که نه بلکه شیرین شده با مادر زن از ششم هفتم هر برج به بعد بهترین حامى ما مادر زن صاحب صندوق قرض الحسنه گره از کار گشا مادر زن خانه اش خانه که نه رستوران صبح تا شب سرِ پا مادر زن گسل زلزله با او آرام باعث دفع بلا مادر زن طفلکى حضرت آدم که نداشت مثل من، مثل شما مادر زن بس که خوب است دلم مى خواهد نه یکى، بلکه سه تا مادر زن 📜 @sheraneh_eitaa
به منظور صفا و عشق و حالی! سفر رفتیم یک شهر شمالی هوای شهر ما آلوده بود و هوای شهر آن ها بود عالی! پتو و سفره را برداشت مادر پدر هم توی دستش بود قالی لب دریا رسیدیم و نشستیم به سختی جور شد یک جای خالی! نشد یک خانه یا ویلا بگیریم! ( دلیلش نیست اصلا ضعف مالی!) دو ساعت بعد داداش بزرگم خرید از سوپری پاچین و بالی! من و داداش دیگر هم در این حین به فکر گوجه بودیم و زغالی! بگویم با شما چیزی که دیدم نباشد حرف من هرگز خیالی عزیزی بر سر خود روسری داشت! یکی هم داشت یک مقدار شالی! به پای عده ای شلوارکِ شیک! وَ طرحش گل گلی یا خال خالی! یکی قلیان لیمو می کشید و یکی دنبال طعم پرتقالی! صدای ضبط ماشینی بلند و گروهی هم شده حالی به حالی! وَ دریا بود تیره از کثیفی! وَ ساحل هم شبیه آشغالی! تمام نرخ ها چندین برابر به طوری که مُخم کرد اتصالی! ولی با این همه از بهر سوغات خریدم یک عدد ظرف سفالی یقین دارم حسابی سود کرده به جز آلوچه ای، مَرد بلالی! خیابان در خیابان بود خودرو چه ایرانی، چه چینی، چه نپالی!! به جان مادرم دریا ندیدم ز فرط جمعیت در آن حوالی 📜 @sheraneh_eitaa
در آزمون سخت عشقت کم نیاوردم مشروطی حتی ترم آخر هم نیاوردم درپاسخ پرسیدن از راز بقای عشق برهان ترد غیر مستحکم نیا وردم پشت سرم حرف زیادی بود پیش ازاین ازحرف بدخواهان به ابرو خم نیاوردم داروی درد مزمن مردم شدم اما تنهابرای درد خود مرهم نیاوردم ابلیس خودرا خفه کردم با خیال تو نامی زحوا گندم و آدم نیاوردم شعری برایت بافتم باتاروپود عشق اما برایت برگه ی شعرم نیاوردم گم کرده بودم دست وپایم را به طوری که از خاطرم رفت و گل مریم نیاوردم 📜 @sheraneh_eitaa
پیامک زد شبی لیلی به مجنون که هر وقت آمدی ازخانه بیرون بیاور مدرک تحصیلی ات را گواهی نامه پی اچ دی ات را پدر باید ببیند دکترایت زمانه بد شده جانم فدایت دعا کن مدرکت جعلی نباشد ز دانشگاه هاوایی نباشد چو مجنون این پیامک خواند وارفت به سوی دشت وصحرا کله پا رفت پیامک زد ز آنجا سوی لیلی که می خواهم تو را قد تریلی دلم در دام عشقت بیقراراست ولیکن مدرکم بی اعتباراست شده از آکسفورد این دکترا فاکس مقصر بوده در این ماجرا فاکس چه سنگین است بار این جدایی امان از دست این مدرک گرایی پس از چن وقت ديد باباي ليلي كه سنِ دخترش گرديده خيلي! سراسيمه به مجنون زد ايميلي نمي پرسي چرا احوالِ ليلي؟ هنوزم عشق ليلي در دلت هست؟ هنوزم عكس او در تبلتت هست؟ تو داماد مني من شك ندارم نيازي ديگه به مدرك ندارم بيا تا منزلم مجنون ترينم الهي دوریت را من نبينم چو کرد فکراشو مجنون زد ایمیلی پس از یک هفته به بابای لیلی بگفتا چندسالی دیرکردی زیادی جان من تاخیرکردی نباشد در سر ازلیلی هوایی که دارم چند دوست اجتماعی ز بس هرچیز این دوره گرونه محاله زن بگیرم این زمونه 📜 @sheraneh_eitaa
🔰 با اجازه شیخ اجل سعدی شیرازی یک شهرنشین ساده‌ هستم بی ناز و قر و افاده‌ هستم در امر تلاش و کسب روزی دارای کمی اراده هستم در حد توان و فرصت و حال در خدمت خانواده هستم البته فقط درون اشعار دنبال شراب و باده هستم نه کشته‌ی حزب پایداری نه عاشق تاج‌زاده هستم در فن شریف حقه‌بازی وز حیث کلک پیاده هستم اکنون که حدود بیست روز است در صحن امامزاده هستم «بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم» **** دانی که چرا کشیده کارم اینجا که چنین غمین و زارم؟ بشنو که دهم برای تو شرح از موشکلات! بی‌شمارم یک واحد شصت و هشت متری در حومه‌ی شهر یزد دارم وقتی که به صد وام و پس‌انداز با خرج النگوی نگارم ساکن شدم، از سرور خواندم آواز به همراه سه‌تارم: من صاحبِ خانه‌ام لذا هست بر وفق مراد روزگارم اما چو ز هفتصد جهت داد همسایه‌ی محترم فشارم «بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم» **** در واحد چپ برو بیا بود واحد که نه کاروانسرا بود هی گله به گله میهمان از هر سمت روان به سوی ما بود در راهرو بود کوهی از کفش در گوش فقط سر و صدا بود فرزند سعید جیغ می‌زد فریاد شکوفه بر هوا بود هوشنگ در اوج داد و فریاد دنبال خرید اپتیما بود جاری منیره آن‌طرف‌تر در حال گلایه از ندا بود گفتم که کنم در این شلوغی کاری که به موقع و به جا بود «بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم» **** بودم شب جمعه غرق در خواب گویی که شده‌ست بمب پرتاب از واحد روبه‌رو نه، بالا همراه صدای شرشر آب مردی زده‌بود زیر آواز انگار که خورده بود تیزاب با پا به زمین گرم می‌کوفت لابد به هوای ووفر و ساب با انکر الاصوات عجیبی می‌خواند مدام شعر سهراب می‌رفت به اوج با صدای شهرام، معین، مجید اخشاب خواب از سر من پرید و گفتم حالا که ندارم اصلا اعصاب «بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم» **** در ساختمان ما ببینی زین گونه امور یک دو جینی همسایه‌ی سمت راست دارد در واحد خود چهار نی‌نی البته نه این‌که آدمیزاد بلکه سگی از نژاد چینی همسایه‌ی آن‌طرف بریزد بر روی زمین مخاط بینی همسایه‌ی روبرو مداوم دارد حرکات اینچنینی با جامعه‌ی اناث گاهی دارد مهمانی غیردینی القصه که اوضاع وخیم است گفتیم به ناله‌ی حزینی: تا گسترش عمیق و فهم فرهنگ آپارتمان‌نشینی «بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم» 📜 @sheraneh_eitaa
تا که آمد خانه بهمن برق رفت تا که خارج گشت سوسن برق رفت خشتک شوهر دوباره پاره شد تا نمودم نخ به سوزن برق رفت تا که شد آغاز سریال اوشین داد زد سیما و سوسن برق رفت در صف نان نوبت بنده رسید چونکه شد گاهِ شمردن برق رفت رفته بودم عکس گیرم از بدن در اتاق سی تی اسکن برق رفت توی آشپزخانه مشغولم به کار تا که روشن گشت همزن برق رفت میهمان آمد سرم آوار شد تا شدم مشغول پختن برق رفت بچه در تی وی فلش را جا زد و تا که شد آغاز بتمن برق رفت روم بر دیوار رفتم مستراح در حمام و توی گلخن برق رفت رفته ام حمام و موها پر ز کف دوش باز و گاه شستن برق رفت مرغ و ماهی در فریزر شد خراب بس که شد خاموش روشن برق رفت پختم از گرما چو کولر شد خموش بس که هنگام وزیدن برق رفت گفت بابا جان بزن کانال دو تا خبر آید ز لندن برق رفت دزد آمد کرد جارو خانه را چونکه آمد خانه رهزن ، برق رفت 📜 @sheraneh_eitaa
شوخی با حافظ نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم سلام حافظ گفتا علیک جانم گفتم کجا روی تو؟ گفت والله خود ندانم گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی گفتم چه گونه ای تو گفتا در بند بی خیالی گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه داری گفتا که می سرایم شعر سپیدباری گفتم زدولت عشق؟ گفتا که کودتا شد گفتم رقیب پس چی؟گفتا که کله پا شد گفتم کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی گفتم بگو زخالش؟آن خال آتش افروز گفتا عمل نموده دیروز یا پریروز گفتم بگو زمویش گفتا که مش نموده گفتم بگو زیارش گفتا ولش نموده گفتم چرا؟ چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟ گفتا شدید گشته معتاد گرد افیون گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش؟ گفتا خریده قسطی تلویزیون به جایش گفتم بگو زساقی حالا شدست چه کاره؟ گفتا شدست منشی در دفتر اداره گفتم بگو ز زاهد آن راهنمای منزل گفتا به من که بردار دستت را از سر دل گفتم زساربان گو با کاروان غمها گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم بگو زمحمل یا از کجاوه یادی گفتا پژو دوو بنز یا گلف نوک مدادی گفتم که قاصدک کو؟ آن باد صبح شرقی؟ گفتا که جای خود را دادست به فکس برقی گفتم بیا زهدهد جوییم راه چاره گفتا به جای هدهد دیش است و ماهواره گفتم سلام مارا باد صبا کجا برد؟ گفتا به پست داده آورد یا نیاورد؟ گفتم بگو زمشک آهوی دشت زنگی گفتا که ادکلن شد در شیشه های رنگی گفتم سراغ داری میخانه ای حسابی گفتا آنچه بودست گشته چلو کبابی گفتم شراب نابی تو دست و پا نداری؟ گفتا به جایش دارم وافور با نگاری گفتم بلند بوده موی تو آن زمانها گفتا که حبس بودم از ته زدند آن را گفتم شما وزندان؟حافظ مارو گرفتی؟ گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتی! 📜 @sheraneh_eitaa
هست در فرهنگ ما معنای افزون، بیشتر «لن‌ترانی» دارد از «لن‌یفعلوا» نون بیشتر بیت قبلی معنی بیهوده‌ای دارد ولی بیت‌های بعد از این دارند مضمون بیشتر گفت موسی با خدا درباره‌ی تبلیغ دین من سخنرانم ولی داداش هارون بیشتر چون برادرهای یوسف پیش بابا آمدند گریه می‌کردند وحشتناک، شمعون بیشتر گر چه می‌ترسم من از آیات «مدّثّر» ولی ترسم از آیات 4 و 5 «ماعون» بیشتر هر چه که بابای لیلی شرط را افزون کند در می‌آید لاجرم بابای مجنون بیشتر ماه من با ماه گردون فرق دارد فی المثل ماه من خرجش بود از ماه گردون بیشتر گفت جاری کتایون پیش خواهر شوهرش من بدم می‌آید از تو، از کتایون بیشتر در سیاست می‌شناسم آدمی بس کاردان ثروت او هست از اموال قارون بیشتر قدّ ششصد تا تریلی ادعا دارد ولی نیست کارایی او از نصف فرقون بیشتر هدیه‌ی شاسی بلندش را که لو دادند گفت ما ز یاران چشم یاری داشتیمون! بیشتر هر زمان یاد براندازان گوگولی کنم می‌کنم یاد از جناب «کیم جونگ اون» بیشتر ای که پرسیدی ز من آخوندها کی می‌روند هر زمان کف کرد باد از آب و صابون بیشتر «دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش»: کرد ابراهیم ما را له، فریدون بیشتر «دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما» گفت پاشیده شده اینجا بسی دون بیشتر موقع اهدای خون این جمله را تکرار کن آن که دارد درد مردم می‌دهد خون بیشتر 📜 @sheraneh_eitaa
پیغام گیر تلفن شعرا!! پیغام گیر حافظ: رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور! تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور! بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور! پیغام گیر سعدی: از آوای دل انگیز تو مستم نباشم خانه و شرمنده هستم به پیغام تو خواهم گفت پاسخ فلک را گر فرصتی دادی به دستم پیغام گیر فردوسی: نمی باشم امروز اندر سرای که رسم ادب را بیارم به جای به پیغامت ای دوست گویم جواب چو فردا بر آید بلند آفتاب پیغام گیر خیام: این چرخ فلک عمر مرا داد به باد ممنون توام که کرده ای از من یاد رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد! پیغام گیر منوچهری: از شرم به رنگ باده باشد رویم در خانه نباشم که سلامی گویم بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت زان پیش که همچو برف گردد رویم! پیغام گیر مولانا: بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم! شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم! برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم! پیغام گیر بابا طاهر: تلیفون کرده ای جانم فدایت! الهی مو به قوربون صدایت! چو از صحرا بیایم نازنینم فرستم پاسخی از دل برایت! پیغام گیر نیما: چون صداهایی که می آید شباهنگام از جنگل از شغالی دور گر شنیدی بوق بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم در فضایی عاری از تزویر ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه پاسخی گیرد ز من از دره های یوش پیغام گیر شاملو: بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت سنگواره ای از دستان آدمیت آتشی و چرخی که آفرید تا کلید واژه ای از دور شنوا در آن با من سخن بگو که با همان جوابی گویم تآنگاه که توانستن سرودی است پیغام گیر سایه: ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان پیغام گیر فروغ: نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم. .می آیم با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم. .می آیم و آستانه پر از عشق می شود و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند سلامی دوباره خواهم داد 📜 @sheraneh_eitaa
کل کل شاعر زن و مرد شاعر زن میگه: به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال من آفرید خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید! برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید! مرا شکل طاووس کرد و تو را شبیه بز و کرگدن آفرید! به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید ولی بعداً آمد و از روی لطف مرا بی کس و بی وطن آفرید خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید! وزیر و وکیل و رئیس ات نمود مرا خانه داری خفن! آفرید برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب شراره، پری، نسترن آفرید برای من اما فقط یک نفر براد پیت من را حَسَنْ آفرید! برایم لباس عروسی کشید و عمری مرا در کفن آفرید شاعر مرد در جواب میگه: به نام خداوند مرد آفرین که بر حسن صنعش هزار آفرین خدایی که از گِل مرا خلق کرد چنین عاقل و بالغ و نازنین خدایی که مردی چو من آفرید و شد نام وی احسن الخالقین پس از آفرینش به من هدیه داد مکانی درون بهشت برین خدایی که از بس مرا خوب ساخت ندارم نیازی به لاک، همچنین رژ و ریمل و خط چشم و کرم تو زیبایی ام را طبیعی ببین دماغ و فک و گونه ام کار اوست نه کار پزشک و پروتز، همین! نداده مرا عشوه و مکر و ناز نداده دم مشک من اشک و فین! مرا ساده و بی ریا آفرید جدا از حسادت و بی خشم و کین زنی از همین سادگی سود برد به من گفت از آن سیب قرمز بچین من ساده چیدم از آن تک درخت و دادم به او سیب چون انگبین چو وارد نبودم به دوز و کلک من افتادم از آسمان بر زمین و البته در این مرا پند بود که ای مرد پاکیزه و مه جبین تو حرف زنان را از آن گوش گیر و بیرون بده حرفشان را از این که زن از همان بدو پیدایش ات نشسته مداوم تو را در کمین 📜 @sheraneh_eitaa
ضیاء الواعظین، آن رند جیغو زده پشت تریبون، پاک وارو برای خاطر هم مسلکانش به پا بنموده، فریاد و هیاهو به قانون اساسی پشت پا زد برای خود نمائی، نزد یارو بگفتا من نخواهم خورد سوگند که بر هوچیگری بگرفته ام خو خدا رحمی، به قشقائی نماید ز دست این وکیل لوس پر رو ولی بعد از دو روز، آخر قسم خورد چه بود آن وضع و این صورت تو برگو؟ گمان دارم نخست این سید لات برای پول می کرد، این هیاهو چو پولی دید نبود در میانه بزد پشتک ز بعدش چند وارو نباشد چون عقیده، این چنین است! چنین اشخاص را نامند پر رو به مثل او بود «یعقوب » ناچار که با شمر است، حالا هم ترازو ز صحن مجلس شورای ملی چنین مخلوق، باید کرد جارو 📜 @sheraneh_eitaa