علیرضا قزوه ۱ بهمن ۱۳۴۲ در گرمسار چشم به جهان گشود. او سرودن را از ۱۸ سالگی آغاز کرد. تحصیلاتش را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و توانست مدرک کارشناسیارشد خود را در این رشته اخذ کند. قزوه از سال ۷۷ رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان شد و در سالهای آتی موفق به دریافت دانشنامۀ دکترای خود در رشتۀ لغتشناسی از دانشگاه همین کشور شد. از سال ۸۶ نیز مدیر مرکز تحقیقات فارسی در دهلی نو است. وی علاوه بر شعر، در عرصه پژوهش و سفرنامه نویسی نیز فعالیت داشته و برخی اشعارش به ده زبان زنده دنیا ترجمه شده است. ترجمه شعر او با نام بهار در آسانسور توسط هادی محمدزاده، برنده جایزه بینالمللی نگاه ویژه هنری از انجمن شاعران جهان در آمریکا شده است. از آثار او میتوان به «از نخلستان تا خیابان»، «عشق علیهالسلام»، «با کاروان نیزه» و «صبح بنارس» اشاره کرد.
#معرفی_شاعر
#علیرضا_قزوه
📜 @sheraneh_eitaa
نگین قدس
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی»
الا روح صداقت، معنی ایثار و آگاهی!
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی
تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه
تویی از اهلبیت عشق ای خورشیدپیشانی
دمی که با شهیدان خدایی راز میگویی
تو حتی میتوانی قدسیان را هم بگریانی...
نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه
به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی
خلیل خودشکن کم دیدهام چونان تو در میدان
که اسماعیل جان را میکند هر روز قربانی...
الا پیر خراسانی، مریدی این چنین داری!
سَبَق بردهست از رستم مگر این گُرد کرمانی
سلام ما به این ظلمتشکن ماه بلنداختر
درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی
صدای پارسایان از عراق و شام میآید
مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی...
الا ای قاسم فتح درخشان! فتح دیگر کن
که خصلتهای قاسم داری و خوی سلیمانی
در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر
نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی
#علیرضا_قزوه
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
🌹آقای علیرضا قزوه از شاعران برجسته کشورمان با سرودن غزلی به استقبال شعر امام خامنهای(مدظلهالعالی) رفته است:
گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز
چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز
عصای معجزهات را بکوب بر سر سحر
ز ناخدا مهراس و ز بیخدا مگریز
چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز
به روز حادثه از صوفیان غازی شو
بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز
چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد
تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز
بیا و جوشن بی پشت بر تن خود پوش
ز خدعههای خوارج چو مرتضی مگریز
منافقان معاند تو را نظر نزنند
از این حضور گرامی به انزوا مگریز
نفیر گاو طلایی تو را نترساند
عذاب سامریان باش، از صدا مگریز
چراغ روشن امن یجیب را بفروز
اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز
عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!
از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز
نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل
بر آر دستی و از این هزارپا مگریز
#شعر #علیرضا_قزوه
📜 @sheraneh_eitaa
🏴شعر علیرضا قزوه در سوگ شهید سید ابراهیم رئیسی
در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم
ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم
ما را خبر از خویش بی خود کرده اما تو
اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم
تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ
ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم
از ابتدا هم تو شهید زنده ای بودی
سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم
دیدار با تو بار دیگر آرزوی ماست
دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
#علیرضا_قزوه #شعر #خادم_مردم #شهید_جمهور #رئیسی
📜 @sheraneh_eitaa
خوشا آنان که جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
#علیرضا_قزوه #شعر #شهیدان_خدمت
📜 @sheraneh_eitaa
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات...
یا حسین بن علی عشق، دعای عرفهست
عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات...
تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات
ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
#علیرضا_قزوه #شعر #عرفه #امام_حسین
📜 @sheraneh_eitaa
شبی دل شسته بودم در زلال ربّنا اینجا
که عطری در صدایم ریخت بانگی آشنا اینجا
شبی، زیبا شبی، پوشانده بودم قامت دل را
لباسی سبزتر از مخمل نور و دعا اینجا...
چه عطر است این؟ که عطر کاظمین و طوس را دارد
اگر قصد طواف هر سه را داری، بیا اینجا
سپیده، آسمان و خاک اینجا جذبهای دارد
که با سر میدود خورشید هم از طوس تا اینجا
به یاد غربت لبتشنگان روز عاشورا
عطش گل میکند در چشمۀ آیینهها اینجا
#علیرضا_قزوه #شعر #حضرت_معصومه
📜 @sheraneh_eitaa
علیرضا قزوه در حکایت سفر یکی از اعضای دولت به قطب جنوب و برکناری او به دستور رئیس جمهور، شعری سرود.
شنیدم که همراه ژن های خوب
بزرگی روان شد به قطب جنوب
به جایی که جز برف و سرما نداشت
هتل های برفیش هم جا نداشت
همه شام در چادری خواب کرد
سحرگاه سرماش بی تاب کرد
ز سرما همه شب پتوپیچ بود
خوراکش به جز برف و نان هیچ بود
همان روز اول گلودرد کرد
سفیدی رخ سرخ او زرد کرد
در آنجا کمی ماهی خشک خورد
همین را نمی خورد جان می سپرد
در آنجا فقط پنگوئن دید و خرس
به جای غذا حرص می خورد و حرص
شبی هم ورا خرس دنبال کرد
بسی رنج دید و بسی حال کرد
پس از هفته ای موقع بازگشت
ز استادش این نامه را کرد دشت:
نگفتم مرو سمت قطب جنوب
ز مردم شکستی فراوان قلوب
ز دست شما پاره شد این گلو
ز دولت مبر بیش از این آبرو
پس از این بخور نان به بازوی خویش
نهایت برو مشهد و قشم و کیش!
#شعر #علیرضا_قزوه
📜 @sheraneh_eitaa
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات...
یا حسین بن علی عشق، دعای عرفهست
عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات...
تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات
ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
#علیرضا_قزوه #شعر #عرفه #روز_عرفه
شب عرفه به نیت رفع حوائج جمع حاضر و غایب یه صلوات بفرستید
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
📜 @sheraneh_eitaa
عاشق آن صخرههایم، ماه را هم دوست دارم
کفشهایم کو؟ که من این راه را هم دوست دارم
اشک با من مهربان است و تبسّم مهربانتر
شور و لبخند و دریغ و آه را هم دوست دارم
گرچه خارم، گاهگاهی راه دارم در گلستان
گرچه خاکم، خاک آن درگاه را هم دوست دارم
عاشقم بر ذکر «یا رحمان» و «یا حنّان» و «یا هو»
ذکر «یا منّان» و «یا الله» را هم دوست دارم...
یوسفی گم کردهام چون روزهای عمر و هر شب
سر فرو بردن درون چاه را هم دوست دارم
با غریبان زمین هر لحظه در خود میگدازم
راستش این غربت جانکاه را هم دوست دارم
شنبهها تا جمعهها را داغدار انتظارم
حسرت آن جمعۀ ناگاه را هم دوست دارم
گرچه مرگ - این خلوت نایاب - را هم میستایم
زندگی - این فرصت کوتاه - را هم دوست دارم
#شعر #علیرضا_قزوه #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa