سلام ای عشق من، ای نازنینم
سلام ای تاج سر، ای مه جبینم
خبر از حال و روز خویش داری؟
سلام ای مأمن و مأوای دینم
فرشته هستی و انسان نمایی
سلام ای آسمانی در زمینم
تویی آرامش روح و روانم
سلام ای این و آن، ای آن و اینم
به هر سو رو بچرخانم تو هستی
سلام ای آن که جز تو من نبینم
مرا ناید که روزی بی تو مانم
سلام ای همسفر، ای همنشینم
#وحید_رستگار
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
کاش می شد از خجالت آب شد
وز گناه و معصیت در خواب شد
کاش می شد در هیاهوی خیال
ماند و فارغ از غم مرداب شد
کاش می شد رفت و جان را هدیه کرد
تاجر بازار استرلاب شد
کاش می شد از طریق بندگی
سرور و سالار نه، ارباب شد
کاش می شد همچو خوبان جهان
دُرّ یکتا، گوهر نایاب شد
کاش می شد شهد خجلت را بریخت
تا که مست حوریان ناب شد
کاش می شد همچو «ضرغام» زمان
در مسیر کربلا توّاب شد
کاش می شد در پی عشق ولی
راهی منزلگه و سرداب شد
کاش می شد در اتاق انتظار
پرده ی جامانده را نصّاب شد
کاش می شد عکس روی یار را
بر سر دیوار دنیا قاب شد
کاش می شد اشک های دیده را
زد به انگور دل و بی تاب شد
کاش می شد با نگاه حضرتش
عاقبت همسایه ی مهتاب شد
#وحید_رستگار #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
بیا و عاشق خود را دوباره احیا کن
مرا میان بلاها بگرد و پیدا کن
ببین که غرق تو هستم، آهای منجی عشق!
بیا و دست مرا دور خویشتن جا کن
در انتظار نگاهت به راه استاده م
ز اذیتِ منِ چشم انتظار پروا کن
روا مدار بمانم چنین غریب و غمین
و با منِ سرِراهی کمی مدارا کن
غمی به وسعت دنیا درون سینهٔ من
نشاط ثانیه ها را دوباره برپا کن
در انتظار رخ تو صبور نتوان بود
مگو به من: «بنشین و فقط تمنّا کن»
تو مهربانی و اینک خودت شرایط را
برای دیدن روی گُلت مهیّا کن
فقط اجازهٔ یک تک نگاه می خواهم
تو گوشه ای بنشین و فقط تماشا کن!
بیا و محض رضای خدای خود فکری
به حال این دل بی سرپناه تنها کن
مرا لیاقتِ بودن در انتظار تو نیست
چو عاشقانِ سرافکنده با دلم تا کن
در انتظار تو بودن مریضیِ سختی ست!
به بوسه ایّ و نگاهی مرا مداوا کن
در آرزوی وصال تو چون زُلیخایم
تو یوسفانه دلم را دوباره زیبا کن
قسم به جان هر آن کس که دوست می داری
نقاب فاصله ها را بگیر و بالا کن
#شعر #وحید_رستگار
📜 @sheraneh_eitaa