#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
دلِ دلداده را دلبستهی دلبر تصور کن
کمال عشق را عشقِ پدر _دختر تصور کن
دمِ صبح از سفر برگشتهای..،بابای عطشانم!
نمِ چشم مرا سرچشمهی کوثر تصور کن
بیا جای طَبَق سر رویِ پای دخترت بُگذار
لباسِ پاره ام را بالِشی از پَر تصور کن
شبیه پیرزن ها خَم شدم..،از بس لگد خوردم
بیا این دردِ پهلو دیده را مادر تصور کن
رسیده هر که دستش تاری از زُلف مرا کَنده
خودت این مختصر را جایِ موی سر تصور کن
ببین ردِّ کبودِ گونه ام را !..،زجر بَد می زد
شب و روز مرا اینگونه زجرآور تصور کن
سنان از خنده غش می کرد ، تا خولی هُلَم می داد
مرا بازیچه ی دستانِ مُشتی شَر تصور کن
نگو آن گوشواری که خریدی کو؟!..،کشید و بُرد
همین خونلختهی گوش مرا زیور تصور کن
ادای لکنتم را دختر شامی درآورده...
زبانم را زمان ترس از این بدتر تصور کن
شرارِ پشت بام خانه ای روی سرم می ریخت...
کبوتر را درون دود و خاکستر تصور کن
میان ازدحام کوچه صدها بار افتادم...
گُلی را زیرِ دست و پای یک لشگر تصور کن
حجاب عمّهام زینب،عمو عباسِ من را کُشت...
برایش آستین پاره را معجر تصور کن!
چهها دیدند در بزمِ شرابِ شام،دخترهات...
میان مست ها بابا..،خودت دیگر تصور کن!
▪️
من از دنیای بی بابایِ فردا سخت می ترسم
همین شب را برای من شبِ آخر تصور کن
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_رقیه
@shere_aeini
دست من بسته شد و زار و گرفتار شدم
رفتی و بعد تو من بی کس و بیمار شدم
وسط آن همه نامحرم بی حجب و حیا
از سر نیزه ببین وارد بازار شدم
شمر و خولی و سنان همسفر راهم شد
وای ازین غصه که من وارد انظار شدم
نیزه حلقوم پر از خون تو را وا کرده
من خودم شاهد این روضه دشوار شدم
تو کجا نیزه کجا ای گل زهرا و علی
بعد تو دلبر من از همه بیزار شدم
دم دروازه ساعات به من سنگ زدند
علت هلهله و خنده ی حضار شدم
من که با شمر سر پوشیه درگیر شدم
بیقرار علم و داغ علمدار شدم
خنده حرمله آتش زده بر جان رباب
بعد تو شاهد این غربت بسیار شدم
خیزران بوسه به لبهای تو زد اما من
گریه میکردم و هر مرتبه آزار شدم
بزم می رفتم و لبهای تو خونی شده بود
من کتک خوردم و از عشق تو سرشار شدم
روی زیبای تو درهم شده در طشت طلا
بعد یک عمر عزیزی چه عزادار شدم
🔸شاعر:
#سعید_مرادی
==========================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
بی تو پنهان کردن بغض گلو مشکل شده
زندگی دور از تو و دور از عمو مشکل شده
گریه کردم! آمدی با «سر»...خدایا حاجتم-
-شد برآورده، اگر چه آرزو مشکل شده
جانِ من بابا کجا بودی که مویت سوخته؟!
دست-بردن بین مویَت؛ مو به مو مشکل شده
عمه زینب(س) تازیانه خورد جای ما همه
نا ندارم! گفتنِ راز مگو مشکل شده
زجر(لع) بسکه بر دهانِ من زده با پشتِ دست
زخم بر لب دارم و این گفتگو مشکل شده
میگذارم این سرت را آنطرف پهلوی خود
چون برایم دیدنِ از روبرو مشکل شده
سنگ خورده روی چشمانم سرِ بازار شام
تار می بینم! برایم جستجو مشکل شده
میکشم دست کبودم را به روی صورتت
بوسه بر پیشانی و زخم ِ گلو مشکل شده!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
غنچه ای پژمرده ام روی مزار خویشتن
غیر یک بوسه ز لب هایت ندارد جان سخن
تازیانه بافته بر تن لباس خستگی
همره جان در بیاید از تنم این پیرهن
سنگ ویرانه است مثل بالش پر زیر سر
پیش آن دستان سنگینی که زد سیلی به من
بعد از آن شب غنچه بختم نمی خندد پدر
لکنت افتاده دگر در نغمه مرغ چمن
گوشوارم رفت و آلاله به گوش انداختم
گوشواری که شده سنگین تر از سنگ یمن
یوسف گم گشته ام تا باز آید از سفر
ساختم در گوشه ویرانه ام بیت الحزن
رشته عمرم شده کوتاه تر از عمر گل
بس که از دوری ات افتاده گره در کار من
🔸شاعر:
#موسی_علیمرادی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
چه کردهاند پدر چهره کریم تو را؟
خدا هلاک کند قاتل لئیم تو را
وخامت خودم از یاد رفت تا دیدم
میان معرکه وضعیت وخیم تو را
چگونه باز شده پای شعله در حرمت؟
نمیشناخت مگر حرمت حریم تو را؟
پدر! مشام من از بوی دود پر شده است
ببخش اگر که نفهمیدهام شمیم تو را
نبود اگر نظر تو به قلب کوچک من
نداشت طاقت درک غم عظیم تو را
ای آن کسی که نوازشگر یتیمانی!
کسی نبود نوازش کند یتیم تو را
نشان گذاشتهام در مسیر با خونم
که خلق گم نکند راه مستقیم تو را
🔸شاعر:
#آرش_براری
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
خدایا چنان کن سرانجام کار..
که دیگر رهایم کند نیزه دار
شبیه اسیران جنگی شدم
رخم سوخته صورتم پرغبار
به یک سمت زجر و به یک سمت شمر
برایم نمانده ست راه فرار
روی صورتم چنگ محکم زدند
همین پیرزنهای گوشه کنار
دویدند روی تنت ده سوار
دویدند دنبال من صد سوار
گذر کردن از کوچه های شلوغ..
چه سخت است بر دختر با وقار!
سرم روی گردن نمی ایستد
تنم روی ناقه نشد استوار
اگرچه نخورده لب من به آب..
ولی خورده ام سیلی آبدار
فقط چوب خوردی به صبح و غروب
فقط فحش خوردیم لیل و نهار
عزیزم خداوند صبرت دهد!
که دیدی مرا با دوصد می گسار!
ملک بود خدمتگزارم ولی
به من گفت آن مست خدمتگزار
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_سجاد #مجلس_یزید علیه لعنة
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
@shere_aeini
آتش کشید بر جگرم خنده یزید
سیراب بود و روی لبت چوب می کشید
بازی نمود بالب تو پیش چشم من
تیزیِّ چوب ها لب خشک تورا بُرید
تَه مانده شراب خودش بین طشت ریخت
از آن به بعد شد همه گیسوی من سپید
تا سرخ مو بلند شد و یک اشاره کرد
رنگِ سکینه دختر تو ناگهان پرید
جانم رباب، تاکه سر افتاد بر زمین
از بهر ِ بوسه از لب و دندانِ تو دوید
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
==========================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
یادش بخیر بال و پری داشتم که رفت
در آن گذشته ها پدری داشتم که رفت
زیبا عموی چون قمری داشتم که رفت
ازعشق و عاشقی ثمری داشتم که رفت
بابا نگاه کن ثمر من به باد رفت
دیگر اصالت نبوی ام ز یاد رفت
دور از تو بودم و پرم آتش گرفته بود
در ازدحام معجرم آتش گرفته بود
گیسویم و گل سرم آتش گرفته بود
آخر تمام پیکرم آتش گرفته بود
بابا غروب بود معاند زیاد شد
سقا همینکه رفت مجاهد زیاد شد
بر چهره ام کبودی رویم نقاب شد
این آستین پاره برایم حجاب شد
عمرم به زیر دست کتکها جواب شد
با ناله ام به جان پدر انقلاب شد
من هم شبیه ام ابیها خمیده ام
درد فراق و ضرب لگد را چشیده ام
سمت یمین بال و پرم تیر می کشد
مانند مادرت کمرم تیر می کشد
پلک کبودِ چشم ترم تیر می کشد
بابا عجیب فرق سرم تیر می کشد
شوق حضور محضر تو التیام شد
غصه، کنار تو که رسیدم تمام شد
عمری گذشت و درد دل آغاز کرده ام
با زور گوشه چشم خودم باز کردهام
با بوسه ؛ گر محبتم ابراز کرده ام
دستم شکسته است ، نگو ناز کرده ام
گفتند که علاج ندارد مریضیم
افزوده گریه بر حرکات غریزی ام
ابرو و زخم دیده توان مرا گرفت
گوشم که شد دریده توان مرا گرفت
دندان ضرب دیده توان مرا گرفت
جانم به لب رسیده توان مرا گرفت
بابا تمام پیکر من درد می کند
از سنگ شامیان ، سرِ من درد می کند
🔸شاعر:
#محمد_کیخسروی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
🔸شاعر:
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
جای هر پنج تن بلا دیدم
من تورا روی نیزه ها دیدم
سر یک نیزه ی بلند ، حسین
گیسوان تورا رها دیدم
بین جمعیتی که سنگ زدند
چهره ی چند آشنا دیدم
غیرت الله، دخترانت را
بین یک عده بی حیا دیدم
به غذا لب نمیزنم دیگر
سر سفره سر تورا دیدم
کوچه گردیت کوچه گردم کرد
بین این کوچه ها چه ها دیدم
ذره ای از بلای کوفه نشد
هربلایی که کربلا دیدم
آه از آن لحظه که زمین خوردی
روی جسمت بروبیا دیدم
روی تل دست و پای من گم شد
تا تورا زیر دست و پا دیدم
دور گودال غیر سر نیزه
چندتا تکه ی عصا دیدم
بعد از آنكه جدايمان كردند
بدنت را جدا جدا ديدم
از لباس تنت نمانده نخی
تن غارت شده اَ اَنتَ اَخی؟!
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
برای دسترسی به اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)
بر روی هشتگ زیر بزنید 👇👇
.
#مرثیه_امام_حسن