eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22.1هزار دنبال‌کننده
632 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini از رنج و محنت، کشتند ما را با هتک حرمت، کشتند ما را در ازدحامی قوم حرامی از روی فرصت کشتند مارا در آتش و دود، دروازه ای بود ساعت به ساعت، کشتند ما را هرکس که آمد سنگی به ما زد اینان به نوبت کشتند ما را سر را نبردند قدری جلوتر در چشم رعیت، کشتند ما را دُر بود و میریخت از دیده هامان بهر غنیمت کشتند ما را شد رستخیزی...آه از کنیزی ای کوه غیرت! کشتند ما را **** مداح ناگاه از خیزران گفت در بین هیئت...کشتند ما را 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 @shere_aeini الهی زخم رو بالش نیفته گذار غم به احوالش نیفته تموم راه سنگ و خار دیدم الهی زجر دنبالش نیفته کف پاش داشت باغ لاله میشد هوا لبریز آه و ناله میشد غمو "سر بسته" میگم...با قد خم سه ساله داشت هجده ساله میشد قدش کوچیکه و ناقه بلنده غمش قلب منو از سینه کنده هنوز از کوچه داغ تازه داریم الهی زجر راهش رو نبنده پای این درد، غم اشکش در اومد خرابه دم به دم اشکش دراومد همین که دید زخمای تنت رو زن غساله هم اشکش دراومد تموم روضه ی امشب همینه واسه غسلت نیومد تا بشینه هنوزم یادشه زخمای مادر چطوری زخمتو زینب ببینه 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
قلب همه را دشمنت آزرد آنروز انگار حسین داشت میمرد آنروز ای کاش به قلب من فرو می آمد تیری که به تابوت تو میخورد آنروز 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini در آن شهری که بانوی بهشتی چون تو هم باشد سزاوارست نام هر خیابانش "ارم" باشد رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد تبسم میکند ناخواسته...در قلب زائرها مگر صحن تو اصلا میگذارد درد و غم باشد؟ ندیدم هیچ شب در حوض، کامل انعکاسش را همان بهتر قد مهتاب هم پیش تو خم باشد حریم آسمانی تو "پروین" دارد و خوب است اگر نام یکی از باب ها باب القلم باشد کرامت میکنی تا گاه از نزدیک و گاه از دور تنور شعرمان گرم است ای خورشیدِ بیت النور به دریا میزند اینجا دل، آهوی بیابان هم به پابوسی میاید از مسیر دور، باران هم زیارت میکنندت عاشقان در باد و بوران هم ز تو رو برنمیگرداند این زلف پریشان هم هدایت شد به راه راست در شهرت خیابان هم قمت را مطلع خورشید میداند خراسان هم به شوقت غرق "بهجت" شد دلِ تنگِ "گذرخان" هم کنار این حرم مست است "قبرستان شیخان" هم صفائی چون "صفائیه" ندارد باغ رضوان هم دل "آذر" به تو گرم است در فصل زمستان هم رسیدی با چنان حجبی که تا پایان دوران هم نبیند گرد محمل را نگاهِ "چارمردان" هم نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان شمیمت پرکشیده تا خودِ "بلوار پردیسان" قمت مانند مشهد شوکتی دارد که حیرانم برایت در زیارت "آمدم ای شاه..." میخوانم چنان خوبی که یادم میرود پیش تو مشکل را تویی آنکه امین الله دستت میدهد دل را سلام ای گرد و خاک صحن هایت سرمه افلاک سلام ای آستان قدسیِ تو مدفنِ لولاک چه القابی: کریمه، مرضیه، معصومه، مقدامه گرفته زائرت از آتش دوزخ امان نامه 🔸شاعر: _________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini با هیزمِ آن طایفه ی چون نمرود میسوخت حریم وحی در آتش و دود آه ای أمَة الله مگر خانه ی تو مصداق "بیوتٍ أذِنَ الله" نبود؟ در ذهن زمانه روضه ای ناب گذاشت صد داغ در این سینه ی بی تاب گذاشت قبل از سفر شبانه اش چندین بار بالای سر حسین خود آب گذاشت در میزد و با دست نه، با پا میزد با نیت سیلی، آستین تا میزد قبل از درِ خانه، مرد هیزم در دست آتش به دل زینب کبری میزد 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده ست؟ تا به امروز کسی مرتبه ات را دیده ست؟ خلق از معرفت شان تو عاجز ماندند بی جهت نیست خدا فاطمه ات نامیده ست خواستم ذات تو را نور بخوانم، دیدم نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده ست نور چشمان پیمبر تویی و جلوه ی تو آفتابی ست که تا غار حرا تابیده ست حکمتش چیست که ای ام ابیها! پدرت بارها خم شده و دست تو را بوسیده ست نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده ست دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی! اگر انگشتر خود را به گدا بخشیده ست سرِ همصحبتِ صدّیقه شدن بود اگر ملک وحی، هرآئینه به خود بالیده ست بانی رزق تویی، روح الامین میدانست سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده ست هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده ست چه بگوییم از انفاق تو، وقتی در شهر سائلی رخت عروسی تو را پوشیده ست به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده ست چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت: "گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست" آه باران عطا! رود کرم! خیر کثیر! از چه همسایه ات از گریه ی تو رنجیده ست مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده ست بشکند دست کسانی که شکستند تو را چشمت از ضربه ی ناگاه به خون غلتیده ست سر زخمت نکند وا شده بانوی بهشت اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده ست پلک آرام بزن، صفحه به نرمی بشمار مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده ست 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چگونه وصف کنم، فخر بانوان عرب را زنی که برده ابالفضل از او به ارث، ادب را دوان دوان نگرد هاجران تشنه لب از پی اگر که توسن فضلش کند نگاه، عقب را سوادِ آینه ی عفت است چادر پاکش بیاض دیده ی حجب است، بنگرید لقب را زنی ز قوم رشادت، ز خاندان شجاعت که شرح داده عقیل از همین قبیل، نسب را یکی از آنهمه عامر که جدّ مادری اوست که خود گرفته به بازی سرِ سنان غضب را کمر به هزم ببندد حِزام، معنی اش این است ابی که ام بنین پرورد، جلالتِ اب را! بنی کلاب، همان شرزه شیر کز دم شمشیر به بزم رزم، قفاخور کند سگان عرب را مگر ز سفره ام البنین مدد شود این طبع وگرنه خورده قلم طی کند چگونه تعب را زنی که بر تن عباس کرده بافه ی غیرت چنان که یاد علی کرد هر که دید سلب را مهِ عشیره و عبدلله ست و جعفر و عثمان هماره چارقد ستر، آن عفیفه ی رب را یگانه ای ست که بسته ز چارسوی حوادث چهار فرزندش، راهِ قوم جنگ طلب را به شرح جنگ ابوفاضلش چه گویمت؟ این بس که ذوالفقار علی واکند دومرتبه لب را برید دشمن دون سر، از آن نخیل تناور که مرگ را خوش می داشت، چون عرب که رطب را برید دست و نبرید عهد دوست، گواهم علم که دید یزید و سرود بانگِ عجب را اگر چه او همه صبر و رضاست، شاکر از آنم که چشم مادر غیرت ندید بزم طرب را نگفت جعفر و عباس...گفت وای حسینم به درک او نرسیدم ز من مپرس سبب را چنان ز داغ حسینش گریست در همه ی عمر که پلک زخم، بهم دوخت صبح و تیره ی شب را 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini شد در وسط خطبه لبِ خشک تو تر دوش همّام تو میرفت در این فاصله بر دوش سرگشته ی عشقت شده گویی، خبر آمد خورشید در آورده سر از کوه و کمر دوش گیسوی تو قدریست که در گردش ایام کس پی به بلنداش نبرده ست مگر دوش ای نخله ی توحیدِ خلیل از تو ثمر خیز! سبز است در این بادیه از بارِ تبر دوش ای صالحِ اعجاز! تکانَد پی تیغت باری شتر معرکه از محملِ شر دوش در سیر مقامات تو این بس که نرفته ست پیغمبر ما را احدی مثل تو بر دوش رفتی به جهاز شتران ای که تو را هست همشانه ی جبریل به هر کوی و گذر دوش ای یکشبه مهمان چهل جا، شده حیران از حال تو هرکس که گرفته ست خبر دوش تو صورتِ والای قیامی و قعودی این تیر حقیر است چه در پا و چه در دوش ای کوه تحمل! به نود زخم تو سوگند یکبار نلرزیده تو را گاهِ خطر دوش با کیسه ی نان شاه به غیر از تو ندیدیم این بار گران است گران است به هر دوش یا جای علم بوده و یا کیسه ی اطعام از زخم پذیرفته اثر روی اثر دوش زیر علم صبر تو عمریست دمادم میسوزد و میسوزد مانند جگر دوش چون‌ مور کشم بار غمت را و محال است از بردن این بار کند صرف نظر دوش ای دار و ندارِ دل تمار، در این راه از دار ندارد همه ی عمر حذر دوش 🔸شاعر: ________________ 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini