eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.8هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini این نسخه را عمل کن و آویزه کن به گوش جز در رضای حضرت صاحب زمان نکوش چشمی به هم زدی و جوانی تمام شد ای دل بگیر عبرت از آن مرد یخ فروش لوح سیاه قلب مرا دید و دم نزد شرمنده‌ام من از رُخ مولای پرده‌پوش گویید با امام زمان از غم فراق دیگر برای گریه‌کنانش نمانده هوش گریه نکرد آن‌که به جَدِ مطهرش والله هست معرفتش کمتر از وحوش بار گناه و معصیتش ریخت بر زمین هر کس کشید بار غمش را به روی دوش ** جانم فدای داغ امامی که بین تب می‌سوخت بین خیمه و داغش نشد خموش مقتل نوشته است که زین العباد را بستند بین سلسله بر مرکبی چموش لعنت به شمر، حضرت سجاد هرچه گفت: از خیمه دور باش، حرامی نکرد گوش تبدار بود و روضه ی ناموس را چشید آمد میان سلسله خون در رگش به جوش 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ‌های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله‌های "حواست به معجرت باشد" خیال کن حَرمت بی‌پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمه‌ی سادات، یک‌طرف شمر و سنان و حرمله هم، سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی‌سال تمام آن جلوی دیده‌ی ترت باشد به اشک حضرت سجاد می‌خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini دم دروازه ساعات گرفتار شدم هدف ساز و دف مردم بی‌عار شدم دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم شام از خلوتی خود به ستوه آمده بود من که رفتم به خدا رونق بازار شدم هیچ کس مثل من اینقدر خجالت نکشید که ز ابرارم و بازیچه‌ی اشرار شدم یوسفی دیده ام از چاه تنور آوردند من کلافم جگرم بود و خریدار شدم سر تو با زن رقاصه گلاویز شدم با کس و ناکسشان وارد پیکار شدم دختر فاطمه را بزم شرابش بردند هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم خیزران خورد به لبهات  دلم هُرّی ریخت خیزران خورد به دندان تو بیمار شدم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini منم قاهر، منم والی، منم غالب منم لحظه به لحظه درد را طالب حسین بن علی را اولین نائب علی بن حسین بن علی بن ابیطالب منم دریای بی ساحل منم پیغمبری که کربلا بر او شده نازل نه یک بخشش،تمام بخش هایش کاملاً کامل تمام کربلا با سوره های قاسم و عون و علیِ اکبر و آیات کوتاه علیِ اصغر و آیات مکی ابوفاضل منم آنکه سنان و ازرق و خولی و شمر و حرمله با هم مرا گشتند هی قاتل همین که چشم وا کردم خودم دیدم علیِ اکبر ارباب پیش چشم بابایم قدم میزد قدم میزد، دل بابا و نظم شانه های محکم عباس و سقف آسمان را با قدم هایش به هم میزد برای قدِّ بابایم خمیدن را رقم میزد همین که چشم بستم در میان دشت غوغا شد همین که چشم وا کردم بمیرم قاتلش از پیکرش پا شد نفهمیدم چه شد از حال رفتم تا صدایی آمد از دشمن چرا ساکت نشستید آی فرزند رشیدش در میان خاک صحرا ارباً اربا شد دوباره چشم وا کردم هراسان نجمه را دیدم که بالای سرِ نعشی کشیده گوییا داغ امام مجتبی دیده که قاسم هست اگر چونان جگر گوشه برایش مثل آن روزی که می آمد جگرهای حسن در طشت و حالا پیکر قاسم میان دشت روی خاک پاشیده دوباره چشم بستم ناگهان تسبیح خاک کربلا افتاد از دستم صدای داغ هل من ناصرً در گوش من پیچید پدر بر روی دستش برد اصغر را دل خانم رباب آشوب شد ترسید گمانم قاتلش را که کمان برداشت بین آن جماعت دید نمیگویم چه شد اما پدر خون علیِ اصغرش را در هوا پاشید نمیگویم چه شد اما پدر در موقع برگشت میلرزید نمیگویم چه شد اما پدر گم کرد دست و پای خود را و عبایش را به سرعت دور او پیچید همین که رفت پشت خیمه من هم رفتم از حال و همین که حال من آمد سر جایش خودم دیدم که دارد می رود با چکمه هایش شمر آنجا توی گودال و دوباره رفتم از هوش و صدای شیحه ی اسبی که خون میریخت از زین و تن و سم و سر و یال و دهانش باعث این شد بفهمم که پدر هم بی گمان رفته و با علم امامت خود ببینم که پس از شمر لعین در گودی گودال با نیزه سنان رفته و از بس لطمه دیده سر به نوک نیزه با زحمت که نه با یک تکان رفته و زینب بعد از آن که نیزه و شمشیرها را پس زده سمت حرم لطمه زنان رفته منم من حضرت سجاد راوی هزاران روضه ی مکشوف آنجا که خودم دیدم سر بابا ز روی نیزه اش افتاد منم اصلا خود روضه که هی مجلس به مجلس می رود از کربلا تا شام منم آن مجلسی که سوخت زیر آتشی که ریختند از بام منم آن مجلسی که آخرش از اول لبریز اشکش می شود پیدا منم آن مجلس کنج خرابه آه وقتی روضه خوانی میکند طفل سه ساله با سر بابا منم آن مجلسی که روضه اش پایان نمی گیرد در این مجلس رقیه تشنه است اما چرا باران نمی گیرد منم آن مجلسی که دعوتی هایم برای خواندن روضه، سر بر روی نی مانده ست منم آن مجلسی که عمه جانم هم به روی منبر زانوی من هی روضه ی گوش خودش را تا سحر خوانده ست منم بی تاب و دلخسته منم غمگین منم والی منم غالب علی بن حسین بن علی بن ابیطالب 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini به کوی کافر افتد، سوی این مردم گذارت نه تمام هستی ات از کف رود، اما نگارت نه شنیدم "لَیتَ اُمّی لَم تَلد" در شام از سجاد شهادت ارث آل الله بود اما اسارت، نه من از آزار دوران اسارت با خبر بودم حرم را صبر مَحبس بود، اما تاب غارت نه ز پا افتادم از بعد تنور خولی و ای کاش بسوزد شهری و یک تار موی شهریارت نه به شهر "عَسقَلان" ای کاش مرگ خویش میدیدم ولیکن سنگ ها را از یمین و از یسارت نه من از دروازه ی ساعات، ساعت ها گله دارم ز مکروه، این جماعت بیم دارند، از جسارت نه تو را دیدم میان نیزه و شمیشیر، کافی بود چه سان بینم شراب و خیزران را در کنارت؟ نه ! بخوان قرآن و رفع تهمت از آل پیمبر کن بخوان قرآن، ولی با زخم های بی شمارت نه خبر خواهی اگر از رنج هجرانم، تو را گویم ولی شرمنده، از شیرین زبانِ یادگارت نه 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini یک دلِ بی قرار سهمش شد دوریِ از نگار سهمش شد بی علی اکبر و عمو عباس سیلیِ آبدار سهمش شد روی بالِ فرشته می خوابید یک بغل سنگ‌و‌خار سهمش شد در بیابان و نیمه های شبش دلهره، اضطرار سهمش شد تا که آورد اسم بابا را مُشت ها بی شمار سهمش شد از لگدهای زجر پهلو درد از سنان چشم تار سهمش شد پای پُر آبله که جای خودش رعشه، بی اختیار سهمش شد در هیاهوی کوچه و بازار صحبت طعنه دار سهمش شد دخترِ حرمله چه می خندید تا از او گوشوار سهمش شد ارثِ زهراست بر زمین خوردن چادرِ پُر غبار سهمش شد یک سه ساله کجا و مویِ سپید پیریِ روزگار سهمش شد آخرِ سر خرابه روشن شد ماهِ نیزه سوار سهمش شد بویِ نانِ تنور پیچید و سوخته زلفِ یار سهمش شد 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini بابای خوبم بهترین بابای دنیاست حتی به روی نیزه هم دلواپس ماست یک لحظه چشم از روی ماهش برندارم قرآن به روی نیزه خواندنهاش زیباست او تشنه ی یک جرع...نه یک جو وفا بود بر بی وفایی زخم پیشانیش گویاست از کاروان تشنگان هم تشنه تر بود دیدم ترک های لبش از دور پیداست هر چند او را یک بیابان بی کسی بود اما به تنهایی پدر صد پهنه دریاست جسم شریفش مانده در صحرا غمی نیست بالای بالاتر نگر نامش هویداست دستان من کوته از آن بالا نشین است اما برایم سایه اش همواره ماواست او ناگران حال زارم هست دائم گویا خبر دارد که در دل شور و غوغاست ... 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini تا میدید یه ظرف آب گریه میکرد پای روضه رباب گریه میکرد خواب و بیداری براش فرقی نداشت توی بیداری و خواب گریه میکرد هزار و نهصد و پنجاه زخمش و تا که میشمرد بی حساب گریه میکرد موقع غروب فقط آه میکشید از طلوع آفتاب گریه میکرد همه هستیش زیر نعل اسبا رفت چکمه می دید و رکاب گریه میکرد گل پرپر شده رو تا که می دید می شنید بوی گلاب گریه میکرد آروم آروم میزدش سینه ولی خیلی تند تند با شتاب گریه میکرد خیلی راحت بریدن سر از باباش خیلی دادنش عذاب گریه میکرد دست بسته که می دید بهم می ریخت رو زمین می دید طناب گریه میکرد موقع وضو گرفتنش همش یاد اون بزم شراب گریه میکرد کربلا و کوفه کم روضه نداشت بیشتر از شام خراب گریه میکرد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
علیه لعنة @shere_aeini شرمندگی گرفته درختان بید را چوبی شکست حرمت مویی سفید را لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد بی حرمتی به ساحت شاه شهید را می رفت بانویی که بگیرد به دست خویش چوبی که داشت سمت لبی می دوید را وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب آهی که مادر علی اصغر ، کشید را دندان شکست و قافله از آن شکسته تر یا رب ، مبخش روز قیامت یزید را 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini بس احترام دیدیم آن هم چه احترامی در حال انتقامند آن هم چه انتقامی بغض گلو گرفته با اشک خو گرفته یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی بعد از تو ای حبیبم شد درد و غم نصیبم حتی نه آشنایی  ، حتی نه التیامی اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند…حتی به یک سلامی از کوچه‌ها و بازار در بین چشم انظار ما را عبور دادند این مردم حرامی دلخسته از اسارت، مجروح از جسارت من این چنینم و تو زخمی سنگ بامی من کشته‌ی نگاه یک مشت لا ابالی تو کشته‌ی مرام یک مشت بی مرامی پا تا سرم کبودی ؛ دور و برم یهودی در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی…لعنت به مرد شامی 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini سه روز است آب و غذایی نخوردیم نشستیم و جای کبودی شمردیم سه روز است ما جای خوابی نداریم به جز آستین ها حجابی نداریم دعا کن کسی بین معبر نباشد اگر هست از مردم شر نباشد ببین باز کردند دروازه هارا دعا کن من و  بچه هارا... نگارا! عجب ازدحامی عجب پست هایی عجب لات هایی عجب مست هایی عجب جای تنگی عجب طبل جنگی عجب دستهایی عجب چوب و سنگی دل شام ازینکه اسیریم شاد است دلم سوخت.. رقاصه دورم زیاد است بگو نیزه دارت نخندد به دردم قرار است تا کی به کوچه بگردم؟! کسی نیزه میزد به پهلوم در راه.. کسی درمیاورد ادای مرا آه.. امان از اسیری امان از غریبی روی صورتم چنگ زد نانجیبی چه میشد درآن کوچه دیگر نبودی که من هو شدم بین مشتی یهودی خودت کور کن چشم آن ساربان را خودت لال کن آن زن بد دهان را ابالفضلِ ما بود و خشمی خروشان که رفتیم بازار برده فروشان.. من از دخترانت خجالت کشیدم چگونه بگویم چه حرفی شنیدم 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است بهر نگه به قافله ی بی پناه تو دروازه ی ورودی کوفه قیامت است اینجا میان این همه نامحرمانِ پست یک تکه پاره پاره ی معجر غنیمت است باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین» سوزان تر از تمامی اینها اهانت است خرما و نان برای رقیه می آورند اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است فهمیدم از جسارت بر نام مادرم بالاترین عداوت شان با سیادت است 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد دست تو ربنای قنوت اجابت است سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است اشکت نزول آیه ی باران رحمت است لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست از بس قرین رحمت تو ماه و سال ماست آغشته با دعای تو رزق حلال ماست شادیم با غم تو و غم بی خیال ماست یک دم بدون عشق تو ، فرض محال ماست تو روضه خوان داغی و ما نیز مستمع ما را مباد رشته عشق تو منقطع در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود منبر که جای بازی بوزینه ها نبود منبر برای حج تو میقات عشق بود حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini باید که فقط یوسف زهرا بپسندد مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی من راضی ام آنگونه که مولا بپسندد مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد از قافله دوریم ولی کاش از آن دور یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_ _یک بار بیاید به تماشا...بپسندد ما دغدغه داریم که ارباب ببیند ما دغدغه داریم که سقا بپسندد نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم ما آمدیم اُمّ ابیها بپسندد  بگذار بخندند به این زار زدن ها... می ارزد اگر زینب کبری بپسندد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini باید بگویم از غم خود مو به مو عمو با مو عدو کشیده مرا کو به کو عمو با قصد قربتِ به کدامین خدا چنین ما را زدند لشگریان با وضو عمو؟ زجر آن شبی که گم شده بودم میان دشت آنقدر داد زد سرِ من که نگو عمو! وقتی بدو بدو پی‌ام افتاده بود زجر هی داد میزدم که کجایی عمو عمو گفتم به خود میایی و دعواش میکنی اصلا چه‌شد نیامدی آخر؟ بگو عمو جز رنگ‌های تیره‌ی نیلی و رنگ دود رنگی دگر نمانده برایم به رو عمو با احتیاط‌ و کند دگر راه می‌روم این چشم‌های تر که ندارند سو عمو هق هق مزاحم کلماتم شده ببخش پایان نمی‌پذیرد اگر گفتگو عمو امشب بگو‌ پدر ببرد با خودش مرا حالا که هست نقطه‌ی ختم و شروعم او 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini شبی راحت تنِ رنجورم از تب نیست بابا جان دگر در آسمانم بی تو کوکب نیست بابا جان ندیدم روزِ خوش بعدِ تو و بعدِ عمو جانم برایم روزهای بی تو جز شب نیست بابا جان پس از توروزگارم شد سیاه،از بس کتک خوردم لباس و روسری، مویم مرتب نیست باباجان مرا با خود ببر بابا که اینجا ماندم دیگر به جز زحمت برای عمه زینب نیست بابا جان از هر کس که سراغت را گرفتم بی محلی کرد کسی گوشش بدهکارومخاطب نیست بابا جان صدقه می دهند حرف از کنیزی می زنند اینها کسی مانندِ من اینجا معذب نیست بابا جان تو هم که سوخته مانندِ من موی سرت خیلی چه کرده خیزران باتو،نه این لب نیست باباجان همین بس که به توگویم کسی مانندِ زجر اینجا به نامردی و بی رحمی ملقب نیست باباجان هر آنچه بر دهانش آمده نسبت به من داده کجا مانده عمو دشمن مودب نیست باباجان نمانده استخوانِ سالمی در پیکرم باقی شکسته پهلویم این کلِّ مطلب نیست باباجان 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini از شب نیزه سحر داشت می آمد پایین صبح با دیدهء تر داشت می آمد پایین سرخ, مانند اناری که ترک بردارد از نوک شاخه ثمر داشت می آمد پایین تا سر نیزه...ولی قامت دختر کوتاست مثل هر بار پدر داشت می آمد پایین هرم لبهاش که بر صورت دختر می خورد مثل این بود که در داشت می آمد پایین دست را سمت سرش برد که از بین دو کتف درد تا پای کمر داشت می آمد پایین خوابِ آشفته, شبِ سرد, خرابه, می دید خیزران مثل تبر داشت می آمد پایین چوب که با نفس گرم تو بالا می رفت سیلی چند نفر داشت می آمد پایین عرش را دید که بر خاک زمین افتاده است آسمان چاره اگر داشت می آمد پایین خواست جبران بکند آمدنت را این بار دخترک جانب سر داشت می آمد پایین مات و مبهوت به بابای خودش خیره شد و اشک نه, خون جگر داشت می آمد پایین 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini به دوش نیزه جهانِ منی در آن بالا حسین ، روح و روانِ منی در آن بالا اگر چه شام برای اسیر نا امن ست چه بیم ، تا تو امان منی در آن بالا نگاه کردنِ بر تو نماز می خواهد سر بریده ، اذان منی در آن بالا به هر که گفت حسینت کجاست ، با دستم نشان دهم که نشان منی در آن بالا به پای خویش نرفتم به هیچ بازاری بهانه ای و توان منی در آن بالا برای خوردن سنگ اینقدَر تلاش نکن هنوز حافظ جان منی در آن بالا به روی تل ، نگران تو بودم آن لحظه و حال تو نگران منی در آن بالا 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini حض بوسه از سرت را آه تنها برده است حق من بوده سرت را نیزه اما برده است پرچم صلح است گیسوی سپید تو ولی نیزه دار آن را به قصد جنگ بالا برده است کار دنیا را ببین با اینکه با هم آمدیم ساربان ما را بدون تو از اینجا برده است قطره قطره جمع کرده آبرو دریا ولی آبرویش را لب خشک تو یکجا برده است آمدم یک بار دیگر بوسه بارانت کنم خولی اما زودتر از من سرت را برده است من که ده تا دوستت دارم تو نه تا ، ساربان... ...یکی از انگشت هایت را به یغما برده است کاش ما هم تکه ای از پیکرت را داشتیم هرکه از راه آمده یک تکه ات را برده است 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini کارِ مرهم نیست درمانِ پری که سوخته می شود هر روز بدتر پیکری که سوخته مثلِ ضربِ تازیانه می شود، وقتی نسیم؛ می وزد در بینِ صحرا بر سری که سوخته آه سردی در دلش دارد تمامِ روزها در تبِ دوریِ بابا، دختری که سوخته رو به تو می آمدم هر بار، امّا می گرفت شوقِ پروازِ مرا بال و پری که سوخته قلبِ عمه سوخته وقتی که بیرون می زند ناله‌ی جانسوزِ من از حنجری که سوخته صورتِ نیلیِ خود را خوب پنهان می کنم از نگاهِ عمه‌ام، با معجری که سوخته 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini احساس کودک بودنم را مسخره کردند حتی صدای شیونم را مسخره کردند یک بار افتادم ز ناقه بی هوا اما صد بار این افتادنم را مسخره کردند هم به لباس پاره ام در کوچه خندیدند هم روسری سر کردنم را مسخره کردند لکنت گرفتن ، صحبتم را کند تر کرده لحن پدر جان گفتنم را مسخره کردند تقصیر آتش بود اگر که دامنم سوخت این بی ادب ها دامنم را مسخره کردند بابا! عموما بعد سیلی تار میبینم حتی شعاع دیدنم را مسخره کردند آهن شده جنس طلای گردن آویزم زنجیر دور گردنم را مسخره کردند در زیر دست وپاعروسکهای من له شد احساس کودک بودنم را مسخره کردند 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini «اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین» راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین ته بازار یکی نام محلّی را گفت مردک مست عجب فتنه گری بود حسین آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط کاش این شام بلا را سحری بود حسین حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین  چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد میشود پشت در بسته گرفتار کجا همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود پای این دسته‌ی حوریه کجا خار کجا دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا دختر فاطمه و معرض انظار کجا طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم دوش عباس کجا سکوی بازار کجا داخل تشت اگر گریه کنی حق داری دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini بر تو پدر دست تکان میدهم چشم تو بر عمه نشان میدهم کن تو نگاهی بنگر حال من من ز لب خون تو جان میدهم کاش بمیرم ز فراغت پدر سر به دم تیر و کمان میدهم مردم و دق کرده ام از دوریت بوسه به آن زخم لبان میدهم حال برو کاخ یزیدان بیا ساعتی ای دوست زمان میدهم وقت نماز است بیا ای پدر جای علی اکبر اذان میدهم خشکی لبهای تو سوزد پدر بر دهن خشک ، زبان میدهم بابت دندان و دهان و لبت من لب و دندان و دهان میدهم هر چه بخواهی تو بگو ای پدر بهر تو من جان گران میدهم روز جزا وقت حساب و کتاب بر همه عشاق امان میدهم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini کشید از سینه آهِ مستمر؛ دروازهٔ ساعات دلش یکریز میشد شعله ور؛ دروازهٔ ساعات نشست و ضجّه زد آن ساعتی که عید شد اعلام پریشان! اولِ ماهِ صفر، دروازهٔ ساعات رسید آن کاروانِ زجر دیده، بی رمق، زخمی شد از حالِ رقیه(س) محتضر؛ دروازهٔ ساعات مزیّن شد به پرچم های رنگی، شد چراغانی به دستِ شامیانِ فتنه گر؛ دروازهٔ ساعات حرامی هایِ بی اصل و نسَب، سیلِ تماشاچی عزیزانِ علی(ع)...رأسِ قمر...دروازهٔ ساعات... شلوغی، هلهله، بارانِ سنگ و خیلِ نامحرم به دورش دید خیلی دردسر دروازهٔ ساعات به خود لعنت فرستاد و به زینب‌(س) خیره شد مضطر به دستِ بسته اش با چشم ِ تر؛ دروازهٔ ساعات سه ساعت از مصیبت دیدگان، میکرد استقبال نه با گل! با غم و خون جگر؛ دروازهٔ ساعات حسین بن علی(ع) شد منکسر بالا سرِ عباس(ع) شکسته عمه سادات در؛ دروازهٔ ساعات به پایِ نیزه های داغدیده پایکوبی بود فقط از این بلا دارد خبر؛ دروازهٔ ساعات! 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini