توتِ تابستان ِتو، طعم گس پاییز من...
کی به پایان می رسد ناز تو و پرهیز من؟
گوشه ای از اصفهان، زاینده رودِ گریه ام
نیست شورِ شمس، در حیرانیِ تبریز من
مثلِ کفشی تنگ، یا پیراهنی کوچک شده
بی تو این دل، این دلِ از جست و جو لبریزِ من
ای لبانت لانه ی مرغانِ تردید و سکوت !
چیست جز این واژه هایِ ساده، دستاویز من؟
رسمِ عشقِ روزگار این است، باید بگذری
زیرِ چترِ دیگری، در بارشِ یکریز من ...
🖋#عبدالحمید_ضیایی✨
@Shere_naab
توتِ تابستان ِتو، طعم گس پاییز من...
کی به پایان می رسد ناز تو و پرهیز من؟
گوشه ای از اصفهان، زاینده رودِ گریه ام
نیست شورِ شمس، در حیرانیِ تبریز من
مثلِ کفشی تنگ، یا پیراهنی کوچک شده
بی تو این دل، این دلِ از جست و جو لبریزِ من
ای لبانت لانه ی مرغانِ تردید و سکوت !
چیست جز این واژه هایِ ساده، دستاویز من؟
رسمِ عشقِ روزگار این است، باید بگذری
زیرِ چترِ دیگری، در بارشِ یکریز من..
#عبدالحمید_ضیایی
•••┈✾~🔥~✾┈•••
در نگاه عاشقان، سجّاده هم پیمانه است
قحطیِ تقواست، یا مسجد همان میخانه است؟
میگریزد عقل از من؛ مثل بسمالله و جِنّ
پیشوای خانه بر دوشان، دلِ دیوانه است
دلخوشم با ازدحامِ دوستان و غافلم
این جهان هم مثل قلبِ ما، مسافرخانه است!
دوستت دارم، ولی نه در فراسوی تنت!
پیله، تنهاخانهی زیباییِ پروانه است
میرسم آخر به تو؟... واللهُ اَعلَمْ بِالصّواب!
رود را شاید همین از خویش رفتن، خانه است
میدهی «آنچه نداری» را به معشوقی که نیست!
عشق، از نزدیک، یک تَردستیِ رندانه است...
#عبدالحمید_ضیایی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈