فرات بود ، ولیکن نبود آب اینجا
که بود مهریهٔ فاطمه سراب اینجا
صدایِ گریه ، نمی داد رنجشان انگار
که بی محلیِ بر طفل شد ثواب اینجا
به روی دستِ پدر ، غنچه تا که بالا رفت
نسوخت هیچ دلی غیرِ آفتاب اینجا
مگر به گوشِ علی ، تیر لای لائی خواند؟
که بُرد کودکِ مظلوم را بخواب اینجا
سه شعبه دوخت چنان ماه را ، به دست حسین
که عکس کودکِ شش ماه شد به قاب اینجا
به آسمانِ خدا رفت ، خون و بازنگشت
سپهر گشت به خونِ گلو خضاب اینجا
چه دست و پا زدنی ، طاقت از حسین ربود
خدایِ صبر گرفت از غم اضطراب اینجا
میانِ خیل حرامی ، حسین تنها ماند
رسید زمزمهٔ خیمه و طناب اینجا
بلند مرتبه خورشید هم زمین افتاد
وداع کرد زِ سایه دگر رباب اینجا
#حامد_آقایی
#علی_اصغرم
#ماه_محرم
@Shere_naab