#غزل_جدید
تحمل میکنم اندوه دنیایی خیالی را
تماشا میکنم نیم پر لیوان خالی را
چرا عاشق شدم؟ از خویشتن هر روز میپرسم
مدام این جملهی بیمعنیِ تلخِ سوالی را
دلیل کشف و شوق و ذوق و احساس و جنون در من
تو در من ساختی تشخیص و تلمیح و توالی را
تو از یک تکه سنگ سخت شاعر ساختی و من
نشستم شعر کردم واژه های لاابالی را
تو بودی اوج مفهوم رسیدن در درون من
که من در حسرتت طی کرده بودم نونهالی را
از اینجا رد شدی حتما، اگر من اینچین مستم
اگر بو میکشم رد تو بر گلهای قالی را…
#سیدتقی_سیدی
#غزل_جدید
صبرها کردم که شاید کار آسان میشود
گاه انسان از صبوریها پریشان میشود
لب به بدنامی رسید از بس که مضمونساز شد
بوسه در اوج تمنا سهم دستان میشود
نونهالی تا جوانی در بلوغ دیدن است
باد میافتد به دامان تو طوفان مىشود
شادمانم بین خوب و بد نشد عمرم تلف
هر کسی که عمر بفروشد پشیمان می شود
لحظهاى يادت نبودم چهرهات از ياد رفت
جهل از دروازهى غفلت نمايان مىشود
#سیدتقی_سیدی
#غزل_جدید
مرا ببوس که چشم از کتاب بردارم
مرا ببند که دست از شراب بردارم
کجاست آنکه کنارش شبی خودم باشم
کجاست آنکه کنارش نقاب بردارم
به توبه کردن من هیچ اعتباری نیست
که دست از تو مگر توی خواب بردارم
تو مثل چشمهی زاینده در دل کوهی
چگونه از دل سنگ تو آب بردارم
چگونه چشم بدوزم به آفتاب تنت
چگونه چشم از آن آفتاب بردارم
چگونه پیش تو باشم تو را هدر نکنم
چگونه بوسهی سفت از حباب بردارم
پریده نشئِگی ام، جام بعد را باید
که از میانهی مشتی خراب بردارم
حساب دفتر میخانه شرح عشق من است
حساب کن، نکند بی حساب بردارم…
#سیدتقیسیدی