با غزلها طی کن این ابیاتِ غربتنامه را
بلکه شاید حس کنی چون یک حقیقت، نامه را
آنقدَر این روزگار تلخ رنجم داد که
میتوانم پر کنم صدها شکایتنامه را
ای ضریحِ شعر! ای خوکرده با دستان من!
در حضورت باز میخوانم زیارتنامه را
هرچه بادا باد، با مردم مدارا مشکل است
از کسی جز تو نمیخواهم رضایتنامه را
ماندهام اهل کجایی... هِی تو را خط میزنم
با کدامین لهجه بنْویسم برایت نامه را؟
بینهایت بار میپرسم تو را از پاسخت
در جوابت مینویسم بینهایت نامه را
آه... ای انگیزهی خوبِ تغزّلهای من
بیتو باید "عشق" بنویسد وصیّتنامه را...
#نجمه_زارع
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلّق اند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود
#نجمه_زارع
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو،لحظه ای که لال گذشت
چه ساعتی است ببخشید؟… ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سؤال گذشت
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم،تنها
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
#نجمه_زارع
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب آن شب، عشق پر می زد میانِ کوچه بازارم
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم!
به یادم هست باران شد تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا، برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تو را میخواست بنویسد، بروی صفحه، خودکارم
میانِ خویش گم بودی، میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آنسوی دیوارم
هوا تاریکتر میشد، تو زیرِ ماه میخواندی
«مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم...»
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هرشب این کوچه طنینِ عشق را دارد
تو آنسو شعـر میخوانی، من اینسو از تو سرشـارم
سحـر از راه میآید تو در خورشید میگنجی
و من هرروز مجبورم، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی بهسویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هرشب، که این هست آخـرین بارم
#نجمه_زارع
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟ هیچوقت!
بگذار من شکسته شَوَم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچوقت...
#نجمه_زارع
•••┈✾~🥺~✾┈•••
فضای خانه از خندههای ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم! هوا گرم است
دوباره «دیدهامت»، زل بزن به چشمانی
که از حرارت «من دیدهام تو را» گرم است
بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
بیا گناه کنیم عشق را… نترس خدا
هزار مشغله دارد، سر خدا گرم است
من و تو اهل بهشتیم اگر چه میگویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
به من نگاه کنی، شعر تازه میگویم
که در نگاه تو بازار شعرها گرم است
#نجمه_زارع
دوباره گم شده بودم در ازدحامِ خودم
غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم
چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟
چقدر هست که افتادهام به دام خودم
نماز ثانیه را بی تو نیز میخوانم
خودم برای خودم میشوم امامِ خودم
چه سرنوشت عجیبیست! تازه فهمیدم
که دور بوده ز من، نیمی از تمام خودم
کسی دوباره از آن سوی شعر میآید
بلند میشوم از جا، به احترام خودم
از این به بعد بدون تو نیستم تنها
من آشنا شدهام با کسی به نام "خودم"
#نجمه_زارع
•••┈✾~🔥~✾┈•••
بده به دست من این بار بیستونها را
که این چنین به تو ثابت کنم جنونها را
بگو به دفتر تاریخ تا سیاه کند
به نام ما همه ی سطرها، ستونها را
عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم
بسازی از دل مردم کلکسیونها را
منم که گاه به ترک تو سخت مجبورم
تویی که دوری تو شیشه کرده خونها را
میان جاده بدون تو خوب می فهمم
نوشتهای غم انگیز کامیونها را!
#نجمه_زارع
•••┈✾~🔥~✾┈•••
فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم هوا گرم است
دوباره" دیده امت" و ، زُل بزن به چشمانی
که ازحرارتِ من" دیده ام" تورا گرم است
بگو دو مرتبه این را که:"دوستت دارم"
دلم هنوز به این جملهٔ شما گرم است
بیـا گنـاه کنیم عشق را .... نترس خدا
هـزار مشغلـه دارد سرِ خدا گرم است
من و تو اهلِ بهشتیم اگر چه میگویند
جهنـم از هیجاناتِ مـا دوتا گرم است
بـه مـن نگاه کنی، شعرِ تازه می گویم
کـه در نگاهِ تـو بازارِ شعرها گرم است
#نجـمه_زارع