eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
882 ویدیو
5 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش تر زیبـــاترین و نـــاب تــــــرین اشعار کلاسیک ومعاصر در #کانال‌شـعــــرناب. آیدی جهت تبادل: @Fatemeh_t287 پل ارتباطی ما: https://harfeto.timefriend.net/16528142314913
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا به خلسه می‌برد حضور ناگهانی‌ات سلام‌و حالپرسی‌و شروع خوش‌زبانی‌ات... فقط نه‌کوچه‌ باغِ‌ما،فقط نه‌این‌که این‌محل؛ احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی‌ات... دوباره عهد می‌کنی که‌نشکنی دل مرا چه‌وعده‌ها که‌می‌دهی به‌رغمِ ناتوانی‌ات... جواب کن به جز مرا؛صدا بزن شبی مرا و جای تازه باز کن میان زندگانی‌ات... بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده‌ای سپس سر مرا ببر به جای مژدگانی‌ات... ✅ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یه بیت شعر داره که معشوقش رو به روح خودش تشبیه میکنه و میخواد بهش بگه نرو... میگه: "روح برخاسته از من ته این کوچه بایست، بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم" حقیقتا خیلی قشنگه :) ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عاشق شعر شدم شعر زمینگیرم کرد...
چشم سبز تو چو دشتی است ! دویدن دارد:(💚
روی دوشِ دیگران یک روز ترکت می‌کنم!⚰🙂 🌾
چه دیده‌ها که دلت را به وعده خوش کردند چه وعده‌ها که دل من ندیده رد می‌کرد🕊
غم مخور معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دور اندیش با آهو مدارا می‌کند... زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند...   جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند... روی زرد و لرزشت را از که‌پنهان می‌کنی؟ نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند... دلبرت هر قدر زیباتر،غمت هم بیشتر پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند... از دل همچون زغالم سرمه می‌سازم که‌دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند... نه تبسم،نه اشاره،نه سوالی،هیچ چیز عاشقی چون‌من فقط او را تماشا می‌کند... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•••┈✾~💔~✾┈••• تا خدا بهتر بسوزاند مرا خواهد گذاشت یک نمایشگر در آتش،دوربینی در بهشت..! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بال وقتی بشكند، از كوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده است ! ...🕊🔖
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم
ایستادی لبه‌ی زندگی ام؛ از این روست هر کسی رفت سراغت نفسم بند آمد..!
ناامیدی از وِصالت بند بندم را گُسَست لاکپُشتی عاشق مُرغی مُهاجر شد، شِکست!🥲💔
•••┈✾~🙂~✾┈••• از آن روزی که یوسف را درآوردند از چاه زلیخا عشق می‌ورزد به کفترهای چاهی..! 🕊
•••┈✾~☹️~✾┈••• لذت مرگ نگاهی ست به پايين کردن بين روح و بدن ات فاصله تعيين کردن! نقشه می ريخت مرا از تو جدا سازد «شک» نتوانست، بنا کرد به توهين کردن زير بار غم تو داشت کسی له می شد عشق بين همه برخاست به تحسين کردن! آن قدر اشک به مظلوميتم ريخته ام که نمانده است توانايی نفرين کردن! «باوفا» خواندمت از عمد که تغيير کنی گاه در عشق نياز است به تلقين کردن! «زندگی صحنه ی يکتای هنرمندی ماست» خط مزن نقش مرا موقع تمرين کردن! وزش باد شديد است و نخم محکم نيست! اشتباه است مرا دورتر از اين کردن!
فکر و ذکر و همه‌ی هوش و حواسم شده تو کاش بودی که ببینی چه بساطی شده‌ای..! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•••┈✾~🙂~✾┈••• سخت بالا بروی ساده بیایی پایین... قصهٔ تلخ مرا سُرسُره ها می‌فهمند..! :)
ابر  ِمستی تیره‌گون شد باز بی‌حد گریه کرد با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد
از سحر عطر دل‌انگیز تو پیچیده به شهر باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر
آمدی بر سر قبرم، نشد از قبر درآیم تازه فهمیدم این بند کفن فلسفه دارد
شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه! چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت درخواست می‌کنم نروی، التماس نه! از بی‌ستارگیست دلم آسمانی است من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ ما با هم موازی است ولیکن مماس نه پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است ا از عشق خسته می شوی اما خلاص نه...!
تو نبودی و به پاهای خدا افتادم دستِ بی‌ رحم‌ ترین، ثانیه‌ها افتادم تو نبودی و تبِ فاصله‌ ها پیرم کرد! عاشقِ شعر شدم، شعر زمین‌گیرم کرد...!
از دعاى چه كسى اين همه خوبى بامن ؟🥲♥️
‌من برای عشق میمیرم، برای شعر نه دفتر شاعر برای او مزار کوچکیست🥀
•••┈✾~😍~✾┈••• آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم کرد خواستم دست به مویش ببرم خواب شود عطر گیسوش چنان بود که بی هوشم کرد معصیت نیست نمازی که قضا کرد از من معصیت زمزمه هایی ست که در گوشم کرد نیمه شبها پس ازاین سجده کنان یاد من است آن سحرخیز که آن صبح فراموشم کرد چه کلاهی به سرم رفت، کبوتر بودم یک نفر آمد و با شعبده خرگوشم کرد در عزاداری او رسم ِ چهل روز کم است یاد چشمش همه ی عمر، سیه پوشم کرد
پیچیده روزگار تو از دور واضح است از عشق خسته می‌شوی اما خلاص نه 👌🥺