eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹ماه زندانی‌ست🔹 ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانی‌ست درون سینه‌ام از غصّه، آه زندانی‌ست نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم بیان راز دلم در نگاه زندانی‌ست ستاره‌ها اگر از آسمان فرو ریزند بُوَد روا که به زنجیر، ماه زندانی‌ست... ز تیرگی، شب و روزش تفاوتی نکند به محبسی که ولیِ اله زندانی‌ست ز اشک دیده چراغی مگر بر افروزد سپیده‌ای که به شام سیاه زندانی‌ست خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت به جُرم اینکه ندارد گناه زندانی‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2153@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جان جهان🔹 گرچه سوز همه از آتش هجران تو بود رمز آزادی توحید به زندان تو بود دوستان اشک فشانند به یاد تو همه خنده‌زن خصم اگر از دیدهٔ گریان تو بود آه پنهان تو از محبس در بسته گذشت که جهان را سخن از ناله و افغان تو بود دامن خاک کجا روی نکوی تو کجا؟ ای که هر عرش‌نشین دست به دامان تو بود تا گریبان افق با نفس صبح شکافت مرغ شب آه کشان سر به گریبان تو بود داد فرمان، ز چه بر قتل تو هارون در حبس؟ ای که آزادی، سر در خط فرمان تو بود از چه در برق مناجات تو افلاک نسوخت؟ ای که سوز همه از سینهٔ سوزان تو بود شب تاریک که هر خانه چراغی دارد شعلهٔ آتش دل، شمع شبستان تو بود تو که بر پیکر بی‌جانِ جهان، جان بودی از چه بر تختهٔ در، پیکر بی‌جان تو بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1354@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یوسف فاطمه🔹 ای بنای حرم عدل و امان را بانی ای ز انوارِ تو، آفاق همه نورانی ای تو در مکرمت و جود، نبی را مانند ای تو در منزلت و قدر، علی را ثانی تو اَمینُ‌اللَّهی و بر درِ بیتُ‌الشَّرَفت هست جبریل امین را شرف دربانی آن جمال ملکوتی که تو داری، به مَلَک، از تماشای رُخت دست دهد حیرانی تویی آن جلوه که تابید به موسی در طور تو مسیحایی و داری نفسی رحمانی تویی آن نوح، که خود روح نجاتی، هر گاه، گیتی از سیل حوادث بشود توفانی گردش چشم تو و گردش افلاک یکی‌ست نکند چرخ ز فرمان تو نافرمانی.. که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ آب شد شمع وجود تو و خون شد جگرت آه از ظلمت زندان و شب ظلمانی از هجوم غم و اندوه به تنگ آمده بود روح قدسیِ تو در کالبد انسانی :: جان فدایت که به يک عطف نظر زنده کنی در دل و جان جهان عاطفۀ عرفانی از لب لعل تو، انوار هدایت جاری‌ست ای سحاب کرمت، در همه‌جا بارانی ای کلامُ اللَّه ناطق که تو را می‌خوانند شجر طیبه در معرفت قرآنی حبس و تبعید به فتوای تو محبوب‌تر است، از قبول ستم و سلطۀ بی‌ایمانی بر در قاضی حاجات مناجات‌کنان عرض حاجت بری ای سجدۀ تو طولانی آفتابی و سفر می‌کنی از شرق به غرب عجب از صبر تو در سایۀ سرگردانی به پریشانی تو دجلۀ بغداد گریست ای نصیب تو همه بی‌سر و بی‌سامانی اهرمن گرچه بسی بهر فنایت کوشید نشود جلوۀ انوار الهی، فانی شاهد مکتب توحیدی و در راه هدف بِاَبی اَنت و اُمّی که شدی قربانی :: تا مرا رخصت پابوس تو قسمت نشود منم و دست و گریبانِ غمی پنهانی.. «گر چه دوريم به یاد تو سخن می‌گوییم بُعد منزل نبود در سفر روحانی» با تولّای تو، تا گلبن طبعم گل کرد عوض گریه کند دیده گلاب‌افشانی به بَرَت آمده‌ام، تا ببرم فیضی از آن جذبۀ معنوی و جاذبۀ روحانی چه بخواهم؟ که تو خود حال مرا می‌بینی چه بگویم؟ که تو خود درد مرا می‌دانی نظری کن که «شفق» مُحرم کوی تو شود ای بنای حرم عدل و امان را بانی! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2152@ShereHeyat
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی هر جا گذری، حکایت از نور کنی تو باب حوائجی و ما حاجتمند ما را نکند ز درگهت دور کنی 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باب الحوائج🔹 زندان تیره از نفسش روشنا شده صد یاکریم گاه قنوتش رها شده تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال در سجده آمده همه جانش دعا شده از فتنه‌های سلسلۀ تیرگی تنش هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده چون جامه‌ای فتاده به گودال قتلگاه تصویری از حماسۀ کرببلا شده هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او آیینه‌دار حرمت دین خدا شده امروز کیمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم دریای خفته در دل ایران ما شده دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید هر دم به یُمن پنجره‌هایی که وا شده موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست فرعون‌هاست غرقۀ دام بلا شده من پابرهنه آمدم از خویشتن برون ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟ دریابمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی دل در سیاه‌چالۀ دنیا فنا شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3733@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نشد طلوع کنی🔹 هنوز اسیر سکوت تواند زندان‌ها و پایبند نگاهت دل نگهبان‌ها تو مثل یک نفس تازه حبس می‌گشتی تویی که در نفست گم شدند طوفان‌ها «چه خلوت خوشی» آرام زیر لب گفتی و سجده کردی جای تمام انسان‌ها نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند تقیّه‌کار شدند آفتاب‌گردان‌ها تو یوسفی و مجازات یوسفی این است چنین دهند گواهی تمام قرآن‌ها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2150@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹و العصر🔹 غمی ویران‌تر از بغض گلو افتاده در جانش بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش کسی که از خلیفه تا گدای کوچه‌گرد شهر نمک‌پرورده بود از سفره‌های فضل و احسانش به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش کسی از پشت این در دست خالی برنمی‌گردد مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش به عطر ربنای جاری بین قنوت خود بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیبایی‌اش این بس، بگویم هست ماه آسمان آیینه‌گردانش دلش آشفته‌تر از تشنه کامی‌های عاشوراست عطش پشت عطش می‌ریزد از لب‌های عطشانش گلو می‌داند این بغض نفس‌گیر صدایش را که حتی کوه باشد می‌کند این داغ ویرانش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1361@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹...ولی نفرین نکرد🔹 زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد روزهای تیره هریک شب‌تر از دیروز تار در میان دخمه‌ای سر شد ولی نفرین نکرد هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار روزی‌اش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد روزهٔ غم، سجدهٔ غم، شکر غم، افطار غم زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد وای اگر نفرین کند دنیا جهنم می‌شود از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد آن دم بی‌بازدم چون آتشی رفت و سپس آنچه باید می‌شد آخر شد ولی نفرین نکرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1358@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آرامش طوفانی🔹 خورشید هر شب می‌دمد از مشرق پیشانی‌ات وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانی‌ات جز یاد حق در خلوتت راهی ندارد هیچکس وقتی که هستی هم‌قسم با سجدۀ طولانی‌ات هر بار یونس می‌شود مبهوت کظم غیظ تو چشمی ندیده یک‌دم از این قوم روگردانی‌ات هر کس اسیر سورۀ والشمسِ رویت می‌شود از قعر ظلمت می‌رسد تا ساحل نورانی‌ات عزم تو فولادی‌تر است از میله‌های این قفس هرگز ندیده دیدۀ فرعونیان حیرانی‌ات «یا رَبِّ خَلِّصنِی مِنَ السِّجن» از نگاهت می‌چکد اما همه در حیرت از آرامش طوفانی‌ات یعقوبی و دارد دلِ تنگت هوای یوسفت بوی مدینه می‌وزد از گریۀ پنهانی‌ات با بُشر حافی آمدم امشب به سوی طور تو آزاد آزاد است از بند جهان زندانی‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1357@ShereHeyat
حس می‌شود همواره عطر ربنا از تو آکنده شد زندان هارون از خدا، از تو در پهنۀ سجاده، ای دریای بی‌ساحل! انگار که چیزی نمانده جز عبا از تو افطار شد -خورشید آمد خاکبوسی کرد- لب‌تشنه‌ای و می‌ترواد کربلا از تو تنها صدای هق‌هق زنجیر می‌آید شلاق هم آموخته صبر و رضا از تو هرقدر دشنامت دهد هرچه بیازارد پاسخ نمی‌گیرد نگهبان جز دعا از تو حتی شده دلبسته‌ات هر حلقۀ زنجیر آن‌گونه که آسان نخواهد شد جدا از تو زندانی دنیا شدم، مولا دعایم کن! باب الحوائج خواستم تنها تو را از تو 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2193@ShereHeyat
💠 بازخوانی شعری از علامه غروی اصفهانی زندانیان عشق چو شب را سحر کنند از سوز شمع و اشک روانش خبر کنند مانند غنچه سر به گریبان در آورند شور و نوای بلبل شوریده سر کنند چون سر به خشت یا که به زانوی غم نهند یکباره سر ز کنگرهٔ عرش بر کنند با آن شکسته‌حالی و بی‌بال و بی‌پری تا آشیان قدس به خوبی سفر کنند چون رهسپر شوند به سینای طور عشق از شوق سینه را سپر هر خطر کنند آنان کزین معامله هستند بی‌خبر برگو که تا به مَحبَس هارون نظر کنند تا بنگرند گنج حقیقت به کنج غم آن لعل خشک را به دُر اشک تر کنند بر پا کنند حلقهٔ ماتم به یاد او تا عرش و فرش را همه زیر و زبر کنند آتش به عرصهٔ ملکوت قِدَم زنند ملک حُدوث را ز غمش پر شرر کنند تا شد به زیر سلسله سرحلقهٔ عقول افتاد شور و غلغله در حلقهٔ عقول 🔹 «زندانیان عشق» نخستین بند از ترکیب‌بند هفت‌بندی مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی در رثای حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) است. هم‌نشینی دو کلمهٔ «هفت» و «بند» در این هفت‌بند فی‌نفسه هنرمندانه است. 🔸 از آنجا که شهادت امام موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) در ماه رجب واقع شده (که از ماه‌های برتر عبادی سال است) و از آنجا که عبادت‌ها و مناجات‌های آن حضرت در زندان، فراز برجسته‌ای از مدح و مرثیه ایشان است؛ شاعر، این اقتضائات را در نظر گرفته و فضاسازی هنرمندانه‌ای با رنگ و بوی مناجات زندانیان و توصیف چگونگی به سحر رسیدن شب عاشقان در زندان انجام داده است. 🔹 در پنج بیت نخست، شعر به توصیف زندانیان عشق و حال و هوای آنان پرداخته و فضای مناجات‌گونه‌ای که مناسب حال زندانیان و هم عاشقان وجه الهی باشد، ایجاد کرده است. در بیت ششم به طرز هنرمندانه‌ای فضای اول به فضای زندان هارون(علیه‌اللعنه) پیوند می‌خورد و شعر، رنگ و بوی مرثیهٔ حضرت (علیه‌السلام) به خود می‌گیرد. 🔸 مطلع این شعر از نمونه‌های خوب براعت استهلال است و شعرهای در استفاده از براعت استهلال قابل تأمل هستند. ✍🏻 🏷 🌐 shereheyat.ir/node/1352@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خورشید پشت ابر🔹 «الهی سینه‌ای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست» خدایا لطف خود را شاملم کن غمی جان‌سوز، مهمان دلم کن که من عاشق‌تر از هر روزم امروز خریدار غمی جان‌سوزم امروز درون سینه تا در یاد دارم غم زندانی بغداد دارم.. همان مولا که در بند بلا بود پیام او پیام کربلا بود چه بی‌جا انتظاری داشت قاتل ز اسلام مجسّم، رأی باطل! ز دست موسوی، چشم نوازش؟! ز فرزند علی، امید سازش؟! خبر دارند هفتاد و دو ملّت که از این خاندان، دور است ذلّت.. تراود نکهت وحی از سجودش تمنّای شهادت در وجودش جهانی که در آن جای نفس نیست فضایش دل‌گشاتر از قفس نیست فضای بی‌عدالت، بسته بهتر دل دور از محبت، خسته بهتر عدالت، بستۀ زنجیر تا کی حقیقت، کشتۀ شمشیر تا کی؟ چرا دشمن کِشَد در قید و بندش چرا زندان به زندان می‌برندش؟ اگر تنها، نماز و روزه‌اش بود رکوع و سجدۀ هر روزه‌اش بود وگر تنها عبادت، پیشه می‌کرد کجا دشمن از او اندیشه می‌کرد مناجاتی که آن معصوم فرمود سرود انقلابی آتشین بود اگر بند ستم بر پای دارد خدا داند که در دل جای دارد ملال خاطرش هجر وطن نیست غم و اندوه او فرزند و زن نیست ننالد هرگز از زندان و زنجیر کجا اندیشد از قید و قفس شیر؟ غم او غربت اسلام و دین است تشیّع مانده تنها، دردش این است خدایا داد از این فصل غم انگیز گل یاسین و... در زندانِ پاییز؟.. مبادا دیده بیدارش بماند به دل‌ها داغ دیدارش بماند بر این بیداد، دل کی صبر دارد غمِ خورشیدِ پشتِ ابر دارد مبادا عاقبت در حسرت باغ بماند باغبان با یک چمن داغ اگر هر گل بهاری تازه دارد خدایا صبر هم اندازه دارد.. مبادا چشم حق در خون نشیند که صبح و شب «شفق» در خون نشیند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4972@ShereHeyat