eitaa logo
شعر هیأت
10.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
188 ویدیو
16 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹و العصر🔹 غمی ویران‌تر از بغض گلو افتاده در جانش بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش کسی که از خلیفه تا گدای کوچه‌گرد شهر نمک‌پرورده بود از سفره‌های فضل و احسانش به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش کسی از پشت این در دست خالی برنمی‌گردد مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش به عطر ربنای جاری بین قنوت خود بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیبایی‌اش این بس، بگویم هست ماه آسمان آیینه‌گردانش دلش آشفته‌تر از تشنه کامی‌های عاشوراست عطش پشت عطش می‌ریزد از لب‌های عطشانش گلو می‌داند این بغض نفس‌گیر صدایش را که حتی کوه باشد می‌کند این داغ ویرانش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1361@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هفت آسمان🔹 هفت آسمان در دست‌های مهربانت بود هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود تصویر تو در قاب زندان باز می‌تابید یا نور و یا قدوس وقتی بر زبانت بود با تازیانه روزه‌ات را باز می‌کردند اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود وقت قنوت آخرت، خون گریه می‌کردند زنجیرهایی که به دست ناتوانت بود طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن هرچند موروثی میان دودمانت بود اما خدا را شکر این حرمت شکستن‌ها دور از نگاه مضطر معصومه‌جانت بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1359@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَصِلَنَا فَلْيَصِلْ فُقَرَاءَ شِيعَتِنَا وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَزُورَ قُبُورَنَا فَلْيَزُرْ قُبُورَ صُلَحَاءِ إِخْوَانِنَا» هرکس به ما دسترسی ندارد، به شیعیانِ فقیر ما سر بزند و هرکس نمی‌تواند قبرهای ما را زیارت کند، قبور برادران صالح ما را زیارت نماید. 📗 الكافی، ج‏۴، ص۶۰ 🔹یاری مستمندان🔹 هرکس نتواند که به ما سر بزند در غربت آسمان ما پر بزند دستش اگر از مزار ما کوتاه است پس خانۀ مستمند را در بزند 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹نگاه مهربان او🔹 درون سینۀ من سرزمینی رو به ویرانی‌ست دلی دارم که «فِی قَعرِ السُّجُون» عمری‌ست زندانی‌ست نه خورشیدی نه ماهی... روز و شب در چشم من یکسان جهان زندان، اتاق کوچکم همواره ظلمانی‌ست نمی‌دانم چرا جامانده‌ام از آسمان، شاید، به دست و پای من زنجیرهایی هست و پیدا نیست.. ولی امشب خدا را شکر حال دیگری دارم چه فرقی می‌کند شعرم عراقی یا خراسانی‌ست؟ خراسان، آستانه، قم... دلم پر می‌کشد امشب که پای سفرۀ موسی بن جعفر وقت مهمانی‌ست دمادم ذکر یا باب الحوائج روی لب‌هایم که حال امشب من حال دنیا نیست، عرفانی‌ست دو چشم بردبارش معنی «وَ الکاظِمینَ الغَیظ» نگاه مهربان او از آیات مسلمانی‌ست که حتی آن زن آوازه‌خوان را هم هدایت کرد که حتی از غمش چشم نگهبان نیز بارانی‌ست به حالش اشک می‌ریزد مسلمان، نامسلمان هم برایش روضه می‌خواند در و دیوار زندان هم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4971@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جان جهان🔹 گرچه سوز همه از آتش هجران تو بود رمز آزادی توحید به زندان تو بود دوستان اشک فشانند به یاد تو همه خنده‌زن خصم گر از دیدهٔ گریان تو بود آه پنهان تو از محبس در بسته گذشت که جهان را سخن از ناله و افغان تو بود دامن خاک کجا روی نکوی تو کجا؟ ای که هر عرش‌نشین دست به دامان تو بود تا گریبان افق با نفس صبح شکافت مرغ شب آه کشان سر به گریبان تو بود داد فرمان، ز چه بر قتل تو هارون در حبس؟ ای که آزادی، سر در خط فرمان تو بود از چه در برق مناجات تو افلاک نسوخت؟ ای که سوز همه از سینهٔ سوزان تو بود شب تاریک که هر خانه چراغی دارد شعلهٔ آتش دل، شمع شبستان تو بود تو که بر پیکر بی‌جان جهان جان بودی از چه بر تختهٔ در، پیکر بی‌جان تو بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1354@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خورشید پشت ابر🔹 «الهی سینه‌ای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست» خدایا لطف خود را شاملم کن غمی جان‌سوز، مهمان دلم کن که من عاشق‌تر از هر روزم امروز خریدار غمی جان‌سوزم امروز درون سینه تا در یاد دارم غم زندانی بغداد دارم.. همان مولا که در بند بلا بود پیام او پیام کربلا بود چه بی‌جا انتظاری داشت قاتل ز اسلام مجسّم، رأی باطل! ز دست موسوی، چشم نوازش؟! ز فرزند علی، امید سازش؟! خبر دارند هفتاد و دو ملّت که از این خاندان، دور است ذلّت.. تراود نکهت وحی از سجودش تمنّای شهادت در وجودش جهانی که در آن جای نفس نیست فضایش دل‌گشاتر از قفس نیست فضای بی‌عدالت، بسته بهتر دل دور از محبت، خسته بهتر عدالت، بستۀ زنجیر تا کی حقیقت، کشتۀ شمشیر تا کی؟ چرا دشمن کِشَد در قید و بندش چرا زندان به زندان می‌برندش؟ اگر تنها، نماز و روزه‌اش بود رکوع و سجدۀ هر روزه‌اش بود وگر تنها عبادت، پیشه می‌کرد کجا دشمن از او اندیشه می‌کرد مناجاتی که آن معصوم فرمود سرود انقلابی آتشین بود اگر بند ستم بر پای دارد خدا داند که در دل جای دارد ملال خاطرش هجر وطن نیست غم و اندوه او فرزند و زن نیست ننالد هرگز از زندان و زنجیر کجا اندیشد از قید و قفس شیر؟ غم او غربت اسلام و دین است تشیّع مانده تنها، دردش این است خدایا داد از این فصل غم انگیز گل یاسین و... در زندانِ پاییز؟.. مبادا دیده بیدارش بماند به دل‌ها داغ دیدارش بماند بر این بیداد، دل کی صبر دارد غمِ خورشیدِ پشتِ ابر دارد مبادا عاقبت در حسرت باغ بماند باغبان با یک چمن داغ اگر هر گل بهاری تازه دارد خدایا صبر هم اندازه دارد.. مبادا چشم حق در خون نشیند که صبح و شب «شفق» در خون نشیند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4972@ShereHeyat
دنیا، ز ستاره، سبحه گر بردارد حاشا که فضائل تو را بشمارد ایمان تو را، ندید دشمن، زیرا «کافر، همه را به کیش خود پندارد» 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹فراتر از همه🔹 سلام، حامی پیک و پیام، ابوطالب! سلام، ای ملکوت کلام، ابوطالب! نبود اگر کرم کامل تو، گُم می‌شد یتیمِ آمنه در ازدحام، ابوطالب! به کیش خویش، خدا را نظاره می‌کردی فراتر از همهٔ ننگ و نام، ابوطالب! کتیبه‌ای‌ست نگاهت به قدمت انسان سلام ای جبروتِ تمام، ابوطالب! نداشت کعبه اگر حفظ حرمت تو، نبود، میان آن‌همه بت احترام، ابوطالب! چه گفت با تو بُحَیرا در آن شب شفّاف چه گفت با تو؟ کجا؟ از کدام؟ ابوطالب!... چه گفت با تو محمد به او چه گفتی تو؟ که گفته بود سخن از قیام، ابوطالب!؟ پدربزرگِ مُدارا! مُروّت خالص! کهن‌تر از همه هرچه مرام، ابوطالب! حسین خون تو دارد به رگ که می‌جوشد علی گرفته به نام تو نام، ابوطالب! فقط نبود محمد، که بود سایهٔ تو مدام بر سر هر خاص و عام، ابوطالب! تو سایه‌بان سَرِ تشنگان توحیدی به پشت‌گرمی غیرت مدام، ابوطالب! سلام ای کلمات کهن... سلام، سلام سلام ای ملکوت کلام، ابوطالب! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1365@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یار رسول‌الله🔹 باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت در میان هالۀ غم چهرۀ حیدر گرفت بهترین یار محمّد را، اجل در بر گرفت باز از سنگ حوادث قلب پیغمبر شکست بر دل شیر خدا، داغ ابوطالب نشست.. او مسلمانی مجاهد، رهبری آگاه بود کوه پیش کفّۀ ایمان او چون کاه بود با محمّد همدم و همسنگر و همراه بود مثل فرزندش علی، یار رسول الله بود فاش گفتم فاش گویم گر ابوطالب نبود این چنین ختم رسل بر مشرکین غالب نبود نور ایمان بر فلک می‌رفت از رخسار او شاد می‌شد خواجۀ لولاک از دیدار او با ملک پرواز کرده جعفر طیّار او فاتح احزاب و خیبر حیدر کرار او.. بود در موج شدائد چشم پیغمبر به او می‌سزد تا او به حیدر نازد و حیدر به او.. او چو دریا بود و حیدر گوهر رخشان او با محمّد از ازل خورده گره پیمان او شیر حق از کودکی پروردۀ دامان او بود سنگین‌تر ز خلقت کفّۀ ایمان او این سخن بس در جلال و اعتبار و رفعتش بر محمّد گشت عام‌الحزن سال رحلتش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4970@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مؤمن قریش🔹 تو کیستی که صداقت تو را صدا می‌کرد دعا به جان تو پیغمبر خدا می‌کرد تو را سقایت حُجّاج داده‌اند آری شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری کلیدداری بیت‌الحرام سهم تو بود بر آستان تو از آسمان سلام و درود نَبی به برق نگاهت چه رازها دیده‌ست که بین آن همه عاشق تو را پسندیده‌ست تو مرزبان حقیقت شدی و حق‌باور یتیم آمنه را یار بودی و یاور تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر به سایه‌سار پناه تو بود پیغمبر دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست «اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست.. همین که همسر تو «فاطمه‌ست بنت اسد» کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد چه همسری! که حرم میهما‌ن‌سرایش شد سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد» «عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد که در پناه رسول خدا، جهانی شد تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری تو آن گلی که گلاب محمدی داری شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد علی که کعبه برایش گشوده است آغوش خلیل بت‌شکن دهر شد تبر بر دوش علی که هیبت او قبضه کرد هستی را و زنده کرد ره و رسم حق‌پرستی را علی که آینۀ «اِنَّما وَلیکّم» است علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان که در برابر دشمن شدی بلاگردان تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبی‌لَهَب» است مرید مکتب توحید دودمان تو شد کمندِ صیدِ ابوجهل‌ها کمان تو شد قسم به فجر که ای کوه‌مرد نام‌آور کسی چنان که تو بودی نبود دین‌باور اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود امید عاطفه درس وفا گرفت از تو نهال نورس اسلام پا گرفت از تو تمام هستی تو ذوب در نبوت شد رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟ شهامت از ازل آمیخته‌ست با شیرت گره‌گشایِ بلا بود برقِ شمشیرت تو خود مدافع آیین احمدی بودی تو طالب نَفَحات محمدی بودی فضای «شعب اَبی‌طالب» از تو رنگ گرفت و چتر بر سر خورشید بی‌درنگ گرفت حدیث الفت تو با یتیم عبدالله شنیدنی‌ست در آن سال‌های سرد و سیاه که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد! نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد! ز خواب خویش چه شب‌ها که چشم پوشیدی برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی.. سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت که شرح برتری نور بر سیاهی داشت همان قصیده که آیینۀ وفاداری‌ست گلاب معرفت از بیت بیت آن جاری‌ست قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد شمیم دلکش یاس محمدی دارد هُمای طبع بلندت سرود از ایمان زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان تو را عنایت روح القُدُس مدد می‌کرد دلت ستارۀ اسلام را رَصَد می‌کرد شده‌ست شهرۀ آفاق استقامت تو که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو تو سایه‌بان رسالت چهل بهاری شدی به کاروان هدایت طلایه‌داری شدی کلام آخرت ای حضرت رسول‌پناه چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله».. به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود چه‌قدر بی‌تو رسول خدا گریسته بود از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود همین که پنجرۀ پلک تو، به‌هم آمد خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت «بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت» بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب! درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4974@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هوادار محمد🔹 کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر کسی بشکوه، همچون بوقبیس و صور و نور است او نفس‌گیر است وصف نام او، صعب‌العبور است او به جا مانده‌ست در دوران هزاران رمز و راز از او سخن گفته‌ست در لفافه تاریخِ حجاز از او به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب ابوطالب که آرامش گرفت آرامش از لحنش نمک‌گیر است دنیا تا ابد از سفرۀ پهنش برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی‌ست کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی‌ست بخوان او را که طعم واژه‌هایش چون رطب باشد قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش بخوان او را بخوان ابیات «لامیّه» است اعجازش دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی‌گنجد که ایمانش درون کفۀ میزان نمی‌گنجد به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافی‌ست که در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافی‌ست زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است چه دستی دارد او احمدنواز است و علی‌ساز است خدایی که علی را با محمد آشنا کرده مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت‌الله قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت هلا شاعر هرآن‌جایی که غم شد بر دلت غالب بگو آهسته با خود یا علی بن ابی‌طالب تو سلطان نجف هستی، پر از دُر کن جهانم را در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس برایت از پدر گفتم، برایم یک نجف بنویس 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4973@ShereHeyat
40.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود 📹 شعرخوانی @ShereHeyat