eitaa logo
شعر هیأت
10.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
188 ویدیو
16 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹بی‌قرارِ هم🔹 قرار بود که عمری قرار هم باشیم که بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم در این دیار اگر خشک‌سالی آمده است خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار مگر قرار نشد رازدار هم باشیم.. به دست خستۀ تو دست بسته‌ام نرسید نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم شکسته است دلم مثل پهلویت آری شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/103@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹داغ تو🔹 آتشی داغ تو در سینۀ من روشن کرد باید از شعلۀ‌ آن تا به ابد شیون کرد قامت صبر مرا داغ تو در کوچه شکست ماجرای در و دیوار چه‌ها با من کرد مانده‌ام بر دل تو میخ در آتش زده است یا دل سوخته‌ات خون به دل آهن کرد؟ شمع چشمان کبودت ز غمم سوخت چنان که غریبی مرا بر همه کس روشن کرد جامۀ رزم به تن داشت علی، پیش از این بعد تو پیرهن صبر، دگر بر تن کرد 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹پنجره فولاد🔹 صحبت از دستی که رزق خلق را می‌داد شد هر کجا شد حرف از بانو به نیکی یاد شد... او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد حُر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد... معنی نازک برای روضه‌اش آورده‌ام وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود دست او روزی‌رسان خانۀ صیاد شد این در آتش گرفته زود حاجت می‌دهد این در آتش گرفته پنجره‌فولاد شد روضۀ مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد تا مصیبت‌خوان کوچه صورت مقداد شد... بعد پیغمبر اگر چه با تبسم قهر بود لحظه‌ای با دیدن تابوت، زهرا شاد شد اشک‌‌هایش گاه می‌گوید حسن، گاهی حسین گریه‌‌های آخرش موقوفۀ اولاد شد مریم آمد تا شریک گریۀ کوثر شود روضۀ او کاف و هاء و یاء و عین و صاد شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4119@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹ام اَبیها🔹 منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر انسیّه و حوریّه و انسیّۀ حَورا این‌ها همگی فاطمه هستند ولی نیست محبوبیت فاطمه محدود به این‌ها مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها فردوس برین، باغ بهشت است به صورت فردوس برین خانۀ زهراست به معنا پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» بیرون زده از پنجره‌اش شاخۀ طوبی روزی که بخندد همۀ شهر بهاری‌ست آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا آن شب که بگرید همۀ شهر بگریند آن شب که بگرید...چه می‌آید سر مولا؟ از روی لب مادرمان فاطمه چندی‌ست لبخند فراری شده کاری بکن اَسما کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر درد است سراپا و سکوت است سراسر این هیزمِ تر چیست که در آتش آن سوخت یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر در سوخت، ولی مانده به یادم که محمد یک مرتبه بی‌اذن نشد وارد از این در من خواب بدی دیده‌ام اَسما، چه بگویم؟ دور کمرش شال عزا بست پیمبر از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر خالی‌ست مشام همه، کافور بیاور... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1217@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کاش...🔹 شاید او یوسف ذریۀ طاها می‌شد روشنی‌بخشِ دل و دیدۀ بابا می‌شد شاید او در دل گهواره زبان وا می‌کرد همدم فاطمه ـ فِی المَهدِ صَبِيّا ـ می‌شد شاید او بین مناجات و نماز شب خویش جلوۀ روشنی از حضرت موسی می‌شد شاید او از همۀ اهل جهان دل می‌بُرد مثل پیغمبرمان خوش قد و بالا می‌شد شاید او در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات اَشبهُ النّاس به صدیقۀ کبری می‌شد شاید او مثل اباالفضل میان صفین ذوالفقار علی عالی اعلی می‌شد شاید او مشک به دوش از وسط نخلستان از حرم با رجزی راهی دریا می‌شد شاید... امّا چه بگویم که چه شد در آتش کاش او پاسخ این شاید و امّا می‌شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3560@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹دلواپس پدر🔹 در لغت معنی شبح یعنی سایه‌ای در خیال می‌آید یا به تعبیر دیگری انگار ابر روی هلال می‌آید سایه‌ای مانده بود از مادر وقت برخاستن نشست، نشست عرق سرد روی پیشانی اشک امانم نمی‌دهد که پر است مو به مو قصه از پریشانی شانه از دست مادرم افتاد قصه آتش شد آن زمانی که ریخت آوار شهر بر سر ما همۀ شهر آمدند آن روز طرف خانۀ محقر ما هیزم آن‌قدر هم نیاز نبود.. مادر من خودش یدالله است کارشان را پر از مخاطره کرد دست انداخت دور شال پدر کار را یک غریبه یکسره کرد نام آن مرد را نمی‌گویم روز آخر امیدوارم کرد روز آخر بلند شد از جا شستشو کرد، گردگیری کرد سخت مشغول کار شد اما... چادر از صورتش کنار نرفت تا بگیرد امانت خود را دست پیغمبر آمد از دل خاک پدر خاک آب شد از شرم رد شد آن شب سکوتش از افلاک همه دلواپس پدر بودیم غسل از زیر پیرهن سخت است غرق در خون شود کفن سخت است جان خود را به خاک دادن، بعد دست‌ها را به هم زدن سخت است پدرم خویش را به خاک سپرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3546@ShereHeyat
گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد شب شهادت زهرا علی به خود می‌گفت: گل محمّدی من چه زود پرپر شد! خزان چه کرد که در چشم اشک‌بار علی تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد به باغ حُسن کدام آفتاب ناب، افسرد که در مدار افق هرچه بود، پرپر شد؟ برای تسلیت اهل باغ آمده بود! شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد نشان ز پاکیِ روح لطیف فاطمه داشت بنفشه‌ای که سحر در سجود، پرپر شد ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزّت داشت گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/97@ShereHeyat
از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹بضعۀ مصطفی🔹 گر نگاهی به ما كند زهرا دردها را دوا كند زهرا بر دل و جان ما صفا بخشد گر نگاهی به ما كند زهرا كم مخواه از عطای بسیارش آنچه خواهی، عطا كند زهرا بضعۀ مصطفی بُوَد زآن‌رو جلوه چون مصطفی كند زهرا خانۀ وحی را، ز رخسارش رشکِ غار حَرا كند زهرا نه عجب گر به شأن او گویند خاک را كیمیا كند زهرا این مقام كنیز او باشد تا دگر خود، چه‌ها كند زهرا! چهره پوشد ز مرد نابینا تا بدین حد، حیا كند زهرا در طرفداری از خدا و رسول به علی اقتدا كند زهرا روز محشر كه از شفاعت خویش حشر دیگر به پا كند زهرا.. چه شود گر زِ رحمت بسیار حاجت ما روا كند زهرا؟ چه شود گر که بر «مؤید» هم نظری از وفا کند زهرا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/165@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چراغ محفل🔹 اگر می‌خواستی سوزی در آتش، حاصل ما را چرا با داغ زهرا آشنا کردی دل ما را؟ اگر می‌خواستی خاکستر ما را دهی بر باد چرا با اشک بر زهرا عجین کردی گِل ما را؟ اگر می‌خواستی باشیم دور از تربت پاکش چرا دادی به دست دل، عنان محمل ما را؟ اگر ما را پذیرای غم زهرا نمی‌دیدی نمی‌دادی به پیک غم، نشان منزل ما را تو می‌دانی که ما پروانه‌ها ممنون زهراییم که روشن می‌کند هر شب، چراغ محفل ما را در آن روزی که هر کس راه حلّ مشکلش جوید به دست مادر سادات حل کن مشکل ما را به جرم معصیت، خواهی بسوزانی بسوز امّا مسوزان پیش چشم قاتل زهرا دل ما را.. 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹قلب رسول خدا🔹 اگرچه «تحتِ کسا» یک حدیث جای تو بود همیشه قلب رسول خدا کسای تو بود.. بهشت بودی و، گل‌های سبز و سُرخت نیز بهارِ عاطفۀ باغ دست‌های تو بود طنین نالۀ مولا که ریخت در دلِ چاه جگر خراش‌ترین بغض در صدای تو بود.. فدای آن همه زخمی که از نهایت درد همیشه دست علی بهترین عصای تو بود غریب می‌روی ای یاس دامن یاسین! کدام خاطره جز درد آشنای تو بود؟ تو در کنار علی بودی و، فقط او بود که تا مسافرت خاک، پا به پای تو بود فقط نگاهِ علی بود در شب تودیع که سوگوارترین ابر در عزای تو بود تو ای قتیل مقدّس! قسم به جان رسول که نقش آینۀ راز با خدای تو بود تو را به جان جگرگوشه‌ات قسم، دریاب! سرِ ارادت ما را، که در هوای تو بود نشست دیدۀ احساس من به درگاهی که فرشی از عطشِ بوسه زیر پای تو بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1207@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹خاطرات🔹 من که از سایۀ اندوه، حذر می‌کردم رنگ غم داشت به هرجا كه نظر مى‌كردم شوق دیدار پدر بود، پس از هجرت او آرزویى كه من سوخته‌پر مى‌كردم «چون صدف، قطرۀ اشكى كه به من مى‌دادند مى‌زدم بر لب خود مُهر و، گهر مى‌كردم» شعلۀ آهی اگر از دل من سر می‌زد، روز را شام غریبانِ دگر می‌کردم خسته‌دل بودم و با صوت دل‌انگیز بلال زنده در خاطر خود یاد پدر مى‌كردم تا شنیدم ز پدر مژدۀ‌‌ رفتن، خود را از همان روز مهیاى سفر مى‌كردم من و اندیشه ز طوفان حوادث؟ هیهات! پیش امواج بلا سینه، سپر می‌کردم من و این پهلوى آزرده، خدا می‌داند، شب خود را به چه تقدیر، سحر مى‌كردم محرم سرّ جهان بود على، اما من فضه را باید از این راز خبر مى‌كردم یادم از خاطرۀ غصب فدک مى‌آمد گاه‌گاهى كه از آن كوچه گذر مى‌كردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1200@ShereHeyat