eitaa logo
شعر هیأت
9.9هزار دنبال‌کننده
996 عکس
169 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
در صحن حرم حیرت ما دیدنی است در وقت سلام، این صدا دیدنی است دیدیم بهشت می‌وزد از حرمت آری، شب جمعه کربلا دیدنی‌ است 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹می‌شود او را ببینم؟🔹 از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش می‌شد در طواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5643@ShereHeyat
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست از پای نشست هرکه از جا برخاست از داغ غم تو قلب آهن شد آب آه از دل ذوالفقارِ مولا برخاست 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹حرم را سیاه‌پوش کنید🔹 مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است نشان کوچ، در آیینه جلوه‌گر شده است بدونِ پلک زدن، چون همیشۀ تاریخ به گِردِ شمس نبوت، علی قمر شده است دُرُست، دوخته چون برق چشم در چشمش اگرچه از همه کس، دل‌شکسته‌تر شده است وداع جان و جهان می‌کند «رسول کریم» همان‌که عشق از او صاحبِ نظر شده است به یُمن تابشِ این آفتابِ عالم‌گیر شبِ جهالتِ قومِ عرب سحر شده است خدا گواست که از پرتو هدایت اوست اگر عدالت و توحید مستقر شده است اَلا رسول مکرم! که در بسیطِ زمین به کیمیایِ نگاه تو خاک، زر شده است قسم به عصمتِ یاسین، قسم به عترتِ یاس جهانِ ما به پیامِ تو تشنه‌تر شده است به شوقِ جلوه‌ای از آن جمال نورانی‌ست اگر که دیدۀ دل‌ها، خدانگر شده است ز فیضِ تربیتِ آن دم مسیحایی دعای زنده‌دلان، صاحبِ اثر شده است دوباره پنجره‌ای تا مدینه بگشاییم مدینه‌ای که یتیم از چنین پدر شده است در آن فضایِ نفس‌گیر، گرم راز و نیاز امینِ وحی خدا، با پیامبر شده است.. صدا، صدای رسولِ خداست می‌گوید صدایِ پیکِ اجل شد، صدای در شده است برای سیر در آفاقِ عالمِ ملکوت تمامِ هستی‌اش آمادۀ سفر شده است شتاب کن سوی مسجد، اذان بگوی بلال! بگو که فاطمه از غصه خون‌جگر شده است مدینه را و حرم را سیاه‌پوش کنید! صدای گریۀ زهراست، خوب گوش کنید! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5748@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹دو امانت🔹 نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک میان ما دو امانت به یادگار گذاشت دو گوهری که عزیزند چون نبوت او یکی کتاب خدا و یکی‌ست عترت او از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود همه هدایت او نیز در ولایت بود مودتی که ز ما خواست بر ذوی القربی از او به ما کرم و عزت و عنایت بود خطاب کرد که این هر دو اعتبارِ هم‌اند هماره تا ابد الدهر در کنار هم‌اند به حق که این دو همانند نور و خورشیدند که از نخست به قلب بشر درخشیدند چهارده سده بگذشته هم‌چنان شب و روز ز هم جدا نشدند و فروغ بخشیدند چنان که نور و چراغ‌اند لازم و ملزوم یکی‌ست مکتب قرآن و چارده معصوم.. سوای قرآن، مؤمن فنا بُوَد دینش بدون عترت هرکس خطاست آیینش کسی که گفت کتاب خداست ما را بس کند هماره خدا و کتاب نفرینش به آیه آیۀ قرآن قسم، بُوَد معلوم که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم چهارده مه تابنده، چارده اختر چهارده صدف نور، چارده گوهر چهارده یم توفنده، چارده کشتی چهارده ره روشن، چارده رهبر چهارده ولی و چارده مسیحا دم که هم مؤیِد هم بوده، هم مؤیَد هم هزار حیف که امت ره وفا بستند پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند به بیت فاطمۀ او هجوم آوردند به جای گل همه هیزم برای او بردند مدینه دستخوش فتنه‌ای عجیب شده‌ست بهشت وحی محیط غم حبیب شده‌ست کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟ علی که بود وصی نبی غریب شده‌ست سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!.. چه روی داد که بستید دست مولا را؟ رها ز بند نمودید دیو دنیا را؟ چرا رسول خدا را ز کینه آزردید؟ چرا به بیت ولایت زدید زهرا را؟ طریق دوستی و شیوۀ وفا این بود؟ جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟ عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت شراره‌اش حرم‌اللهِ کربلا را سوخت نسوخت چادر دخت حسین را تنها پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت بُوَد به قلب زمان‌ها فرود آن آتش بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش خلافِ خلق، همان اختلافِ اول بود که شد جدا ره امت ز خط راهبرش هماره «میثم» طیِ رهِ کُمیت کند به نظمِ تازه، حمایت ز اهل‌بیت کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5747@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹انا الیه راجعون🔹 فلک امشب نشان داده‌ست روی دیگر خود را که پس می‌گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را.. فَلَک می‌ریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را مَلَک بر اشک چشمش می‌کشد بال و پر خود را یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاری‌ست یکی با گریه می‌گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می‌خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر، به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5752@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹خورشید مهربان🔹 شبی که نور زلال تو در جهان گم شد سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی صدای روشن خورشید مهربان گم شد پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد شبی که خندهٔ شیرین باغبان گم شد... شکست قلب صبور فرشتگان از غم شبی که قبلهٔ توحید عاشقان گم شد... نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم شبی که کعبۀ جان، قبلۀ جهان گم شد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1036@ShereHeyat
💠 (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) «مَنْ سَتَرَ مُسْلِماً سَتَرَهُ اللهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» هركس خطای برادر مسلمانش را بپوشاند، خدا در دنیا و آخرت خطای او را پنهان می‌نماید. 📗 عوالی اللئالی، ج‏۱، ص۳۷۵؛ كشف الريبة، ص۷۹ 🔹خطاپوشی🔹 از کوثر معرفت غزل‌نوشی کن تا قافلۀ کمال هم‌دوشی کن خواهی که خدای پرده‌پوشت باشد در حق برادرت خطاپوشی کن 📝 @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹مصائب مسیح🔹 مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟ چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟ چه زجر‌ها که کشیدی که سر بر آرد دین درخت عمر تو با خون دل تنا‌ور بود تو را چگونه گذشت آن کبود لحظاتی که چشم شعب ابی‌طالب از غمت تر بود حجاز حجم نفس‌گیر کینه بود و لجاج نفاق قوم تو یک کار‌زار دیگر بود تو با دو قاطبۀ شرک و جهل جنگیدی و رنج‌های تو حتی از این فراتر بود... امین! یتیم پر آوازۀ‌ بنی‌هاشم! نگاه تو خود امان‌نامۀ معطر بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3152@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹بعد از تو...🔹 ...پس رهسپار جادۀ بیت‎الحرام شد شصت‎وسه سال فرصت دنیا تمام شد شصت‎وسه سال فرصت دیدار با خدا دیگر تمام، دورۀ وحی و پیام شد رو سوی کردگار، از این خاک درگذشت از جانب خدا به محمد سلام شد ای برگزیده! پاک! پیام‎آور خدا! یا مصطفی! پس از از تو جهان در ظلام شد شب سکه زد به نام خود و ماه را گرفت خورشید، گم میان سیاهی شام شد بعد از تو هیچ غصه مگر رفت از دلی؟ بعد از تو هیچ درد مگر التیام شد؟ بیداد رخ نمود ز تاریک‎غار خود اکنون که تیغ دادگری در نیام شد بعد از تو منبر تو به ‎دست بتان فتاد بعد از تو خاک بر سر رکن و مقام شد شد فرقه فرقه اُمّت تو، فتنه تازه گشت دین تو واژگون و حلالت حرام شد مهجور شد کتاب خدا بعد رفتنت بعد از تو، اهل‌بیت تو بی‎احترام شد بعد از تو خاندان خدا شد اسیر کفر بعد از تو خاندان علی قتل‌عام شد... نفرین بر آن گروه که با جهل خویشتن فصلی برای غربت خیرالانام شد زین‎پیش اگرچه بر سر این قوم ناخلف نفرین انبیای سلف، انتقام شد تنها محمد است که نفرینشان نکرد زین‎رو محمد است که حسن ختام شد پس چشم بست و از سر تقصیرشان گذشت پس رهسپار جادۀ بیت‎الحرام شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5253@ShereHeyat
بودند دو تن، به جان و دل دشمنِ تو دادند به هم دست، پیِ کشتن تو این یک، پیِ آتش زدن جان برخاست وآن یک، بنشاند تیرها بر تن تو 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹در حوالی غربت🔹 یک عمر در حوالی غربت مقیم بود آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود خورشید بود و ماه از او نور می‌گرفت تا بود، آسمان و زمین را رحیم بود سر می‌کشید خانه به خانه محله را این کارهای هر سحر این نسیم بود آتش زبانه می‌کشد از دشت سبز او چون گلفروش کوچهٔ طور کلیم بود این چند روزه سایهٔ یثرب بلند شد چون حال آفتاب مدینه وخیم بود حقش نبود تیر به تابوت او زدن این کعبه در عبادت مردم سهیم بود بی‌سابقه‌ست حادثه اما جدید نیست این خانواده غربتشان از قدیم بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/983@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تنهاترین🔹 نشستم گوشه‌ای از سفرۀ همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت دهان وا می‌کند عالم به تشویق حسین اما دهانِ رحمة للعالمین وا شد به تحسینت تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت مُعزّ المؤمنین خواندن مُذلّ المؤمنین گفتن، اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت، برای تو چه فرقی دارد، ای والتین و الزیتون که می‌چینند مضمون آسمان‌ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمی‌گشتند خدا واداشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت بگو تا تیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت.. بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت تو را پایین کشیدند از سر منبر که می‌گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورد پایینت درون خانه هم محرم نمی‌بینی، تحمل کن که می‌خواهند، ای تنهاترین! تنهاتر از اینت تو غم‌های بزرگی در میان کوچه‌ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت سر راهت می‌آمد آن‌که نامش را نخواهم برد برای آن‌که عمری تازه باشد زخم دیرینت برای جاریِ اشکت سراغ چاره می‌گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد چه می‌شد مثل مادر نیمۀ شب بود تدفینت :: صدایت می‌زند اینک یتیمت از دل خیمه که او را راهی میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ نمک‌نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفرۀ همواره رنگینت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3273@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹امیر صف‌شکن🔹 بی تو می‌ماند فقط رنج عبادت‌هایشان بی‌اطاعت از تو بیهوده‌ست طاعت‌هایشان حرف‌ها در سینه داری و نداری محرمی مردها در سینه می‌ماند شکایت‌هایشان.. سکه‌ها، سردار‌ها را چون غلامی می‌خرند وه در آن بازار، پایین بود قیمت‌هایشان خون دل از سرزنش‌ها می‌خوری و می‌خورد بر دل آیینه‌ات سنگ ملامت‌هایشان ای امیر صف‌شکن! صفین به خود لرزیده است پیش شمشیر تو پوشالی‌ست هیبت‌هایشان بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیست نیستی یک لحظه غافل از سیاست‌هایشان شانه‌هایت کم نیاوردند زیر بار درد خم نخواهد کرد پشتت را خیانت‌هایشان خار‌ها رفته‌ست در چشم حقیقت‌بینِ تو کوچه‌ها شرمنده از دست جسارت‌هایشان انتظار تیز تیغ ما به پایان می‌رسد تازه آن دم هست آغاز مصیبت‌هایشان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5754@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مهمان‌نواز🔹 آسمان را پهن می‌کردی به هنگام نماز تا که باشد کهکشان با خاک پایت هم‌تراز دست‌هایت سفره‌ای بود از سخاوت بیشتر می‌پذیرفتی جهان را روز و شب با روی باز کوهی و توهین جمعی سنگ‌ریزه هیچ نیست ای مُعزّ المؤمنین! ای تا قیامت سرفراز! قطره قطره می‌چکید از چشمت اقیانوس‌ها آن‌قَدَر که داشتی در سجده‌ات سوز و گداز با وضو پشت سرت می‌ایستادند ابرها هر زمان دنیا تو را می‌دید در راز و نیاز گوشه‌ای از سفره‌ات همواره می‌آمد بهشت ای که بودی مثل آغوش خدا مهمان‌نواز وای بر آن حس تاریکی که یک شب بی‌هوا گنبد خورشید را برداشت از خاک حجاز 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5758@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مرهم🔹 میان هجمۀ غم‌ها اگر پناه ندارد حسین هست نمی‌گویم او سپاه ندارد حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد حسین هست که سر روی شانه‌اش بگذارد حسین هست نیازی به تکیه‌گاه ندارد میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد زمانه تلخ‌ترین زهر را به کام حسن ریخت دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3369@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹معزّ المؤمنین🔹 به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد نشان مُهر او باید معزّ المؤمنین باشد چه بر می‎آید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟ که صلحش نیز صلحی فتنه‎سوز و آتشین باشد... گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه مبادا لحظه‎ای کوتاه زیر دِین دین باشد به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد نمی‌لرزد به پای دار حتی! پای آن سردار که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و... دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد چنان میراث‎دار لایقی از غربت مولاست که باید چندسالی، چون علی خانه‎نشین باشد نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه کدام آیینه آهش را و رازش را، امین باشد؟! صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش: که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد! بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد خیالش را نمی‎کرد این دل خون اینچنین باشد... بخوان از چشم‎هایم باقی ناگفته‎هایم را در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1040@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «اَلْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ، مِنْ أَكْبَرِ السُّؤْدَدِ» بخشش قبل از تقاضا، از بزرگ‌ترین آقایی‌هاست. 📗 نزهة الناظر، ص۷۱؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۳ 🔹بزرگ‌ترین آقایی‌ها🔹 می‌جویی اگر رسم جوانمردان را بشنو ز امام، سیرت آنان را بی‌خواهش و دست‌طلبی بخشش کن تقدیم زمین تشنه کن باران را 📝 @ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹سردار بی‌سپاه🔹 وقتی سکوت سبز تو تفسیر می‌شود چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر می‌شود در انعکاس سادهٔ آن فصل التهاب تنهایی‌ات هر آینه تفسیر می‌شود طاقت گدازتر ز تَبِ جنگ روبروست صلحی، که زیر سایهٔ شمشیر می‌شود تو مرد جنگ بودی و می‌دانم ای عزیز سردار بی‌سپاه، زمین‌گیر می‌شود! صبر تو، انتظارِ عطش‌سوزِ کربلاست صبری که صبح حادثه تعبیر می‌شود مسموم دست کینه شدی ـ وه ـ چه جانگداز زینب ز داغ آن دلِ خون، پیر می‌شود تو نور چشم فاطمه بودی برادرم! یک شهر، در فراقِ تو دلگیر می‌شود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1033@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹بردباری🔹 با من بیا هرچند صبرش را نداری یک جا مرا در راه تنها می‌گذاری باشد بیا اما مپرس از رازهایم با خضر باید سر کنی با بردباری راهی شدم بین سکوت و باز دیدم یک کاروان پشت سرم حرف است آری لا سیف، لا دین، لا فتی و لا مروت در بازگشت دورهٔ بی ذوالفقاری گم می‌شود فریادهایم بین این شهر مثل نفَس‌های مسیحی بی‌حواری از دست‌های سردشان بیعت گرفتم از سینه‌هاشان وعده‌های جان‌نثاری سجاده را اما کشید از زیر پایم یک روز، دستی از همین دستان یاری هم بر دلم داغ وفا مانده‌ست از این قوم هم دارم از آن روی پایم یادگاری من صلح کردم، خوب می‌دانستم آن‌ها خود می‌گذارند اسم آن را سازگاری وقتی خیال پستشان راحت شد از جنگ گفتند دشمن‌شادمان کردی به خواری! گفتم «چه برخیزم چه بنشینم امامم» گفتند سیریم از احادیثِ شعاری! در چشم‌های خیره‌ات تردید پیداست موسای بی‌طاقت! کماکان بیقراری بشنو! ولی پایانِ دیدار من و توست تأویل آن چیزی که صبرش را نداری می‌رفت در تسخیر غاصب کشتی نوح با رخنهٔ صلح من از نو گشت جاری هذا فراق ـ ای آشنا ـ بینی و بینک باید مرا با غربتم تنها گذاری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5251@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹از باب جبرائیل...🔹 آن‌جا که دلتنگی برای شهر بی‌معناست جایی شبیه آستان گنبد خضراست جایی که سرسبز است با شوق کبوترهاش جایی که تصویرش برای ذهن‌ها زیباست... از شش جهت نور است در آیینه‎های آن از شش جهت انگار تصویر خدا پیداست... عاشق شدن حرف کمی از وسعت آن است در هم گره خورده‌ست این دل‌ها که از بالاست آن‌‌سوتر از این عرش، آبادی نمی‌بینم این بارگاه نور، بی‌شک آخر دنیاست... از باب جبرائیل تا منبر غزل‌خوان است هر چشم بارانی که در این شهر پابرجاست روزی هزاران آیه می‌بارد بر این مردم این‌جا همان باغ بهشتی... جنة الماواست... با لهجۀ خورشید می‌آید سروشی ناب این جذبه از چشمان سبز سید بطحاست این‌جا شبستان در شبستان روز در روز است این‌جا حریم خاندان لیلة الاسراست زیر عبای خویش می‌گیرد زمین را، او پیغمبر امروزها... پیغمبر فرداست... این‌جا هوا ابری‌ست باران در نفس دارد این‌جا هوا بغض است... بغضی در گلوی ماست از کوچه‌هایی که به جنت می‌زند پهلو عطر غریبی می‌وزد... این عطر اعطیناست بغضی گرفته جان من را خوب می‌دانم بغض گلوگیر زمین در ماتم زهراست... پژواک درد و داغ تو در شهر پیچیده‌ست غربت پس از این روزگاران باز هم پیداست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3758@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹أيها الصّبور🔹 ...من زائر نگاه توام از دیار دور آن ذره‌ام که آمده تا پیشگاه نور در نام تو چه حس غریبی نهفته است در نام تو چه خاطره‌ها می‌شود مرور آقا غریب هستی و وقت سرودنت حسی غریب در دل من می‌کند ظهور من هم غریب مثل تو یا أيها الغریب من کی صبور مثل تو یا أيها الصّبور با تو چقدر ماهیتم فرق می‌کند مانند ایستادن شب در حضور نور در پیشگاه آینه مرد مقربی تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی ای نور روشنای دل و خانهٔ نبی ای جایگاه عرشی تو شانهٔ نبی روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است نور تو ابتدای جهان، روح عالم است از قلب تو ندیده‌ام آقا رحیم‌تر از بخشش و کرامت دستت کریم‌تر حاتم به دست بخشش تو بوسه‌ها زده است نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است... سنگ صبور، مأمن غم‌ها و دردها ای خانه‌ات پناه همه کوچه‌گردها صلحت حماسه‌ای‌ست که با روضه توام است صلحت چقدر آینه‌دار محرم است باید شناخت صبر و شکیبایی تو را باید گریست یک دهه تنهایی تو را در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه غربت همیشه با دل تو توام است، آه هر لحظهٔ تو بوده نشان از غریبی‌ات وای از غم دل تو، امان از غریبی‌ات هر روز شهر بر غمت افزود وای من دشنام بود و نام علی بود وای من عمری غریب بوده ولی صبر کرده‌ای مانند لحظه‌های علی صبر کرده‌ای شیعه همیشه داشته داغی وسیع را داغ وسیع غربت تلخ بقیع را یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام یک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام یک قطعه که شنیدن آن گریه‌آور است آن قطعه‌ای که مدفن مخفی مادر است شیعه همیشه داشته داغی وسیع را داغ وسیع غربت تلخ بقیع را در این هجوم درد و غم و داغ بی‌امان صبری دهد خدا به دل صاحب‌الزمان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2776@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آن شهیدی که...🔹 کیست او؟ آن‌که بین خانۀ خود، مکر دشمن مجاورش بوده‌ست او که انگار در تمام قرون، هرچه غربت معاصرش بوده‌ست او که از روزهای کودکی‌اش، شعله در خانۀ دلش افتاد دم‌ به‌ دم داغ ظهر عاشورا، در نفس‌های آخرش بوده‌ست نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش آن شهیدی که سیدالشهدا، هر شب جمعه زائرش بوده‌ست صلح او تیغ در نیام علی‌ست، کربلا جلوۀ قیام علی‌ست باطن تیغ مرتضاست یکی، فرق قصه به ظاهرش بوده‌ست آن زمان که مسافری خسته، لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکرِ آب و نان مسافرش بوده‌ست «دوستان را کجا کند محروم، او که با دشمنان نظر دارد» دشمنش میهمان سفرۀ اوست، چه‌ رسد آن‌که شاعرش بوده‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3274@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صراط المستقیم من!🔹 همه گویند مجنونم همه گویند «دیوانَه‌م» دلیل عاقلانه بودنش را من نمی‌دانم همیشه رود می‌فهمد که جریان چیست در پایان شبیه برکه‌ها در حسرت دریا نمی‌مانم صراط المستقیم من! رئوف من! رحیم من! تو را این گونه می‌بینم تو را این گونه می‌دانم تو با چشمان خود پشت سر من آب می‌ریزی تو با دستان خود رد می‌کنی از زیر قرآنم تمام راه، زحمت‌های من بر روی دوش توست مرا شرمنده‌تر از این نکن حالا که مهمانم اگر شمس‌الشموسی این تو و این چهرۀ زردم بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزانم «ضمانت‌گاه» شاید باعث آرامشم باشد که همچون آهوی سرگشته‌ای از خود گریزانم حدیث نور را من سلسله در سلسله خواندم رسیدم تا به نیشابور فهمیدم مسلمانم چرا هدهد نمی‌بینم میان این کبوترها؟ میان صحن تو انگار در ملک سلیمانم اگرچه چند باری آمدم مشهد به پابوست خدا می‌داند از هرچه نرفتن‌ها پشیمانم به من لطفی کن ای چشمه، به حق آن لب تشنه به من لطفی کن ای باران که عطشانم ببارانم شب جمعه‌ست فردا لحظۀ موعود می‌آید میان جمکران در محضر تو ندبه می‌خوانم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/598@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آهِ آینه‌ها🔹 ای دل سوختگان شمع عزای حرمت اشک ما وقف تو و کرب‌وبلای حرمت در هوای محن‌آلودۀ غربت، آید عطر گل‌های بهشتی ز فضای حرمت شمعدان‌ها همه در سوز و گداز از داغت تیره از آهِ مَلَک، آینه‌های حرمت می‌شود خاطرۀ غربت زهرا ترسیم خلق را در نظر از حال و هوای حرمت برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت هر طرف باز شود پنجره‌های حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدی‌ات زائر و ای کاش که می‌دانستم که گذارد قدم آن ماه،‌ کجای حرمت یادِ آن روز که شد روضۀ تو کرب‌وبلا شاهد کرب‌وبلایت، شهدای حرمت دولت آل علی تا به ابد پاینده‌ست این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا ای برافراشته تا عرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه سایۀ مرحمت‌آمیزِ لوای حرمت هدیه کرده‌ست «مؤید» به غزالان حرم غزلی را که سروده‌ست برای حرمت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5760@ShereHeyat