eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹چراغ محفل🔹 اگر می‌خواستی سوزی در آتش، حاصل ما را چرا با داغ زهرا آشنا کردی دل ما را؟ اگر می‌خواستی خاکستر ما را دهی بر باد چرا با اشک بر زهرا عجین کردی گِل ما را؟ اگر می‌خواستی باشیم دور از تربت پاکش چرا دادی به دست دل، عنان محمل ما را؟ اگر ما را پذیرای غم زهرا نمی‌دیدی نمی‌دادی به پیک غم، نشان منزل ما را تو می‌دانی که ما پروانه‌ها ممنون زهراییم که روشن می‌کند هر شب، چراغ محفل ما را در آن روزی که هر کس راه حلّ مشکلش جوید به دست مادر سادات حل کن مشکل ما را به جرم معصیت، خواهی بسوزانی بسوز امّا مسوزان پیش چشم قاتل زهرا دل ما را خدایا! «رستگار» از خویش دارد شرم و می‌گوید: به حقّ فاطمه! بپذیر نقش باطل ما را 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹مطلع‌الانوار🔹 ای تا همیشه مطلع الانوار لبخندت در چارده آیینه شد تکرار لبخندت جان پدر را تا بهشتی غرق گل می‌برد در لحظه‌های روشن دیدار لبخندت لبریز بود از مادری، لبریز چشمانت سرشار بود از عاطفه، سرشار لبخندت نُه سال در دنیای حیدر صبح و ظهر و شب تکرار شد تکرار شد تکرار لبخندت با گردش دستاس خیر و نور می‌پاشید بر هرچه صحرا هرچه گندمزار لبخندت وقت دعا بود و سر سجاده گل می‌کرد با گفتن «الجار ثم الدار» لبخندت از روزۀ بی‌نان و بی‌خرما چه شیرین‌تر وقتی که باشد لحظۀ افطار لبخندت اما چرا این روزها دیگر نمی‌خندی اما چرا این روزهای تار لبخندت.‌.. مثل گلی توفان‌زده پژمرد، پرپر شد بعد از پدر بعد از در و دیوار لبخندت این روزهای آخری یک‌بار خندیدی اما چه تلخ است آه تلخ این‌بار لبخندت با چشم‌های خسته تا تابوت را دیدی بر چشم‌های فضه شد آوار لبخندت :: مادر جهان ما یتیم عشق و احساس است قدری بخند ای مهربان بگذار لبخندت… چادر نماز دخترم از یاس لبریز است تابیده بر این چادر گلدار لبخندت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/120@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹صبر🔹 برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادان‌ها بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را چه می‌فهمد کسی این در برای شخص پیغمبر تداعی می‌کند دروازۀ عرش معلا را اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اسری» را اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند؟ مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را.. چه می‌بینم خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را.. دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل از آن در می‌برد هر روز و هر شب رزق دنیا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید! علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5853@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چادر خاکی🔹 در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده‌ست علی خانه‌نشین نیست ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست... انصار هم از خطبۀ تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده؟ کو دامن مولا؟ تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست معاویه چه کاره‌ست قرآنِ سر نیزه که قرآن مبین نیست! ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که به جز نام تواَش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست «المنّة ‌للّه» که این است و جز این نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1964@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹داغ تو🔹 آتشی داغ تو در سینۀ من روشن کرد باید از شعلۀ‌ آن تا به ابد شیون کرد قامت صبر مرا داغ تو در کوچه شکست ماجرای در و دیوار چه‌ها با من کرد مانده‌ام بر دل تو میخ در آتش زده است یا دل سوخته‌ات خون به دل آهن کرد؟ شمع چشمان کبودت ز غمم سوخت چنان که غریبی مرا بر همه کس روشن کرد جامۀ رزم به تن داشت علی، پیش از این بعد تو پیرهن صبر، دگر بر تن کرد 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹معنی والشمس 🔹 آهای باد سحر! باغ سیب شعله‌ور است برس به داد دل مادری که پشت در است چهل نفر، همه نامردهای جنگ‌آور به صف، مقابلِ حوریه‌ای که یک نفر است چه غنچه‌ای‌ست که پرپر شده‌ست کنج حیاط در آشیانۀ بلبل چقدر بال و پر است نگفتم از پسر سوم علی سخنی که سِرّ مُستَتر اهل‌بیت، این پسر است پسر چه عرض کنم پیر عالم امکان پسر نیامده از راه، حیدر دگر است پسر نیامده از راه، معنی والشمس پسر نیامده از راه، عین والقمر است پسر نیامده از راه، آه خواهد رفت پسر نیامده از راه، راهی خطر است گرفت صورت خود را مقابل آتش پسر به خاطر مادر، نیامده سپر است غم تمام پسرهای او، بزرگ ولی غم نیامده فرزند او بزرگ‌تر است قرار نیست بگیرد قرار بعد از او دل شکستۀ مردی که از قضا پدر است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1981@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹...نشد🔹 خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم، هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد دست مادر آخرش واشد، نمی‌گویم چطور اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد من فقط می‌دانم آن روز و در آن کوچه، چه شد من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد حال و روزش فکر می‌کردم که بهتر می‌شود هر چه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد... آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد... چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1196@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹یک آسمان کبوتر🔹 عطر تن پیمبر از این خانه می‌رود بال ملک معطر از این خانه می‌رود از اینکه مهر مادر من آب بوده است هر چشمی آمده، تَر از این خانه می‌رود وقتی در آخرین نفسش آه می‌کشد یک آسمان کبوتر از این خانه می‌رود... حیف از گلی که خانه‌نشینی نصیب اوست حیف از گلی که پرپر از این خانه می‌رود دیدی چه زود گرد یتیمی به دل نشست دیدی چه زود مادر از این خانه می‌رود... هر جا که می‌روی برو ای دل ولی بدان راه بهشت آخر از این خانه می‌رود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1971@ShereHeyat
گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد شب شهادت زهرا علی به خود می‌گفت: گل محمّدی من چه زود پرپر شد! خزان چه کرد که در چشم اشک‌بار علی تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد به باغ حُسن کدام آفتاب ناب، افسرد که در مدار افق هرچه بود، پرپر شد؟ برای تسلیت اهل باغ آمده بود! شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت بنفشه‌ای که سحر در سجود، پرپر شد ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزّت داشت گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/97@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹کوثر جوشان حق🔹 تو آمدی و زن به جمال خدا رسید انسانِ دردمند، به درک دعا رسید تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید هاجر هر آنچه هروله کرد از پی تو کرد آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید.. داغ پدر، سکوت علی، غربت حسین شعری شد و به حنجرۀ کربلا رسید در تلّ زینبیه غروبت طلوع کرد با داغ تو قیامت زینب فرا رسید با محتشم به ساحل عمّان رسید اشک داغ تو بود بار امانت به ما رسید تسبیح توست رشتۀ تعقیب واجبات قد قامت الصّلاتی و حیّ علی الصّلات.. :: شب‌گریه‌های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد.. طفلانِ تشنه هروله در اشک می‌کنند ایّامِ تشنه‌کامی مادر تمام شد آن شب حسن شکست که آرام‌تر! حسین چشم حسین گفت: برادر! تمام شد.. زاینده است چشمۀ زهرایی رسول باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد باور مکن که فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود :: شب آمده‌ست گریه‌کنان بر مزار تو دریا شکست موج‌زنان در کنار تو بعد از تو چله‌چله علی خطبه خواند و سوخت چرخید ذوالفقار علی در مدار تو زینب کجاست؟ همسفر خطبه‌های خون دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟ باران تیر و نعش غریبانۀ حسن آن روزگار زینب و این روزگار تو گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو تو سوگوار زینب و زینب غریب شام تو سوگوار زینب و او سوگوار تو بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد دست نوازشی که کشیدند تیغ شد.. :: ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو آتش گرفت خیمۀ گردون ز آه تو آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد؟ آیا چه بود غیر محبت گناه تو؟ ساقی علی‌ست، کوثر جوشان حق تویی ما تشنه‌ایم تشنۀ لطف نگاه تو در چشم من تمام زمین، سنگ قبر توست گردون کجا و مرقد بی‌بارگاه تو در کربلای چند، شهید غمت شدیم سربندهای فاطمه بود و سپاه تو از خانۀ تو می‌گذرد راه مستقیم راهی نمانده است به حق، غیر راه تو.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2046@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹دلواپس پدر🔹 در لغت معنی شبح یعنی سایه‌ای در خیال می‌آید یا به تعبیر دیگری انگار ابر روی هلال می‌آید سایه‌ای مانده بود از مادر وقت برخاستن نشست، نشست عرق سرد روی پیشانی اشک امانم نمی‌دهد که پر است مو به مو قصه از پریشانی شانه از دست مادرم افتاد قصه آتش شد آن زمانی که ریخت آوار شهر بر سر ما همۀ شهر آمدند آن روز طرف خانۀ محقر ما هیزم آن‌قدر هم نیاز نبود.. مادر من خودش یدالله است کارشان را پر از مخاطره کرد دست انداخت دور شال پدر کار را یک غریبه یکسره کرد نام آن مرد را نمی‌گویم روز آخر امیدوارم کرد روز آخر بلند شد از جا شستشو کرد، گردگیری کرد سخت مشغول کار شد اما... چادر از صورتش کنار نرفت تا بگیرد امانت خود را دست پیغمبر آمد از دل خاک پدر خاک آب شد از شرم رد شد آن شب سکوتش از افلاک همه دلواپس پدر بودیم غسل از زیر پیرهن سخت است غرق در خون شود کفن سخت است جان خود را به خاک دادن، بعد دست‌ها را به هم زدن سخت است پدرم خویش را به خاک سپرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3546@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹 چشم‌انتظار 🔹 ..رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش انار تازه بچیند برای او در عرش کمی بلندتر از گریه‌های کودکشان درخت‌های جهان در حیاط کوچکشان کنار باغچه، زن داشت ربنا می‌کاشت برای تک‌تک همسایه‌ها دعا می‌کاشت و بی‌قرارتر از کودکی که در بر داشت غروب می‌شد و زن فکر شام در سر داشت چه خانه‌ای‌ست که حتی نسیم در می‌زد فدای قلب تو وقتی یتیم در می‌زد صدای پا که می‌آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هر شب پدر بودی فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود صدای پا که می‌آید... علی‌ست شاید... نه... همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه... نسیمی از خم کوچه، بهار می‌آورد علی برای حبیبش انار می‌آورد خبر دهان به دهان شد انار را بردند و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم... اما... به چادرت ننشیند غبار هم... اما... قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی فدای نافله‌ات! از خدا چه می‌خواهی؟ رمق نمانده برایت... شفا نمی‌خواهی؟ صدای گریۀ مردی غریب می‌آید تو می‌روی همه جا بوی سیب می‌آید تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی‌ماه به عزت و شرف لا اله لا الله.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1908@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹مادر هستی🔹 دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار داده‌ست تکیه مادر هستی به دیوار هر لحظه دردی تازه داغی تازه دارد در چشم خود غم‌های بی‌اندازه دارد مثل شبی تیره‌ست دنیای مقابل تنها هلالی مانده از آن ماه کامل گاهی که بر دیوار و در دارد نگاهی آهی به لب می‌آورد از درد آهی لبریز از دردست اما غرق احساس دستی به پهلو دارد و دستی به دستاس آه این نسیم با محبت، مادرانه دستی کشیده بر سر و بر روی خانه شرمندۀ احساس او شد خانه‌داری با هر نفس آه از در و دیوار جاری شب، نیمه‌شب، خسته شکسته، مات، مبهوت دستی به سر می‌گیرد و دستی به تابوت از خانه بیرون می‌رود ناباورانه جان خودش را می‌برد بر روی شانه خورده گره با گرد غربت سرنوشتش در خاک پنهان می‌شود پنهان بهشتش «نفسی علی...» آه از دل پر درد او آه «یا لیتها...» آه از دل پر درد او آه این روزها دستی به سمت ذوالفقار است... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/101@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹به هجر یار قسم🔹 به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم، به دیر پایی شب‌های انتظار قسم، به باغ سبز شهادت، به خون سرخ شهید به روشنای سپیده، به نوبهار قسم، به آشنایی غم با دل صبور علی به روشنایی قلب امیدوار قسم، به بی‌صفایی صبح مدینه بی‌زهرا به بی‌وفایی دنیا، به شام تار قسم... به آتش دل مسکین، به آه سرد اسیر به اشک چشم یتیم و به چشمه‌سار قسم اگر چه قلب جهان غرق در جراحت شد شبی که فاطمه در خاک خفت، راحت شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4419@ShereHeyat
چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت جهان و کُن فیکونش در اختیار تو بود عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟ خمید قامت او زیر بار اندوهت اگرچه دست علی را عصای صبر گرفت پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد تو را ز دست علی در میان قبر گرفت تمام غربت خود را گریست در دل چاه که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/93@ShereHeyat
🔹شهید آمد🔹 پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه نگاهش از طراوت خیس‌تر، بال و پرش تازه تنش عطر تشّهد دارد و انگار می‌روید به لب‌ها ورد و تسبیح نماز آخرش تازه نپوسیده به پیشانی او سربند «یازهرا» به روی لب تو گویی ذکر حیدرحیدرش تازه من و تو زندگانِ مرده و پوسیده‌ایم، اما یکی برگشته از میدان که جسم پرپرش تازه چه معصومانه لبخندی‌ست بر لب‌های او، گویی که می‌خندد به روی مادرِ غم‌پرورش تازه و مادر در بغل او را کشیده نوحه می‌خواند به میدان آمده گویی علی‌ِّ اکبرش تازه دل بی‌باورانِ خاک هرگز می‌کند باور پس از چندین و چندین سال مردی باورش تازه؟!... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5856@ShereHeyat
از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹حسرت زیارت🔹 قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو «توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو» خدا به یُمن شما رزق می‌دهد ما را زمین نشسته سر سفرۀ قناعت تو هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش نمی‌رسد به بلندای استقامت تو چه آمده به سر ماهِ رویت این شب‌ها که در توان علی هم نبوده رؤیت تو هنوز کوثر این اشک‌ها خروشان است چگونه سرد شود داغ بی‌نهایت تو تو رفته‌ای و جهان قرن‌هاست می‌سوزد و مانده روی دلش حسرت زیارت تو چقدر دست غزل در برابرت خالی‌ست بگو چگونه درآییم از خجالت تو 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4411@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹رسم تسلیت🔹 دخترم، بی‌تو بهشتِ جاودان شیرین نبود بیش از این دوری، سزای صحبتِ دیرین نبود... آمدی ای مهربان، اما چرا افسرده‌ای؟ با تو در دنیا که بودم، خاطرت غمگین نبود در مدینه تا تو را می‌دیدم ای نخل امید، صحبت از گل بود، اما حرفی از گلچین نبود لالۀ باغ مرا دیدند مردم،‌ داغ‌دار این‌که رسم تسلیت، این شیوۀ تسکین نبود... میهمان من شدی با گوشۀ چشم کبود راستی آن‌جا مگر چشم حقیقت‌بین نبود؟ صورت نیلی و بازوی کبود، ای روزگار! آن سفارش‌ها که من کردم، جوابش این نبود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3530@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹دارالشفای درد جهان🔹 آن شب که دفن کرد علی بی‌صدا تو را خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمی‌شکست ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را زین درد سوختیم که ای زُهرۀ منیر کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود فریاد روشنی‌ست ز چندین جفا تو را تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را... تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را... دادند در بهای فدک آخر ای دریغ گلخانه‌ای به گسترۀ کربلا تو را... پهلو شکسته‌ای و علی با فرشتگان با گریه می‌برند به دارالشفا تو را دارالشفای درد جهان، خانۀ علی‌‌ست زین خانه می‌برند ندانم کجا تو را؟!... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4418@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹یاس کبود🔹 ..باید از فقدان گل خون‌جوش بود در فراق یاس مشکی‌پوش بود یاس بوی مهربانی می‌دهد عطر دوران جوانی می‌دهد یاس‌ها یادآور پروانه‌اند یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند.. یاس در هر جا نوید آشتی‌ست یاس، دامان سپید آشتی‌ست در شبان ما که شد خورشید؟ یاس بر لبان ما که می‌خندید؟ یاس یاس یک شب را گل ایوان ماست یاس تنها یک سحر مهمان ماست بعد روی صبح پرپر می‌شود راهی شب‌های دیگر می‌شود یاس مثل عطر پاک نیّت است یاس استنشاق معصومیّت است یاس را آیینه‌ها رو کرده‌اند یاس را پیغمبران بو کرده‌اند یاس بوی حوض کوثر می‌دهد عطر اخلاق پیمبر می‌دهد حضرت زهرا دلش از یاس بود دانه‌های اشکش از الماس بود داغ عطر یاس زهرا زیر ماه می‌چکانید اشک حیدر را به چاه عشق محزون علی یاس است و بس چشم او یک چشمه الماس است و بس اشک می‌ریزد علی مانند رود بر تن زهرا: گل یاس کبود.. گریه کن حیدر که مقصد مشکل است این جدایی از محمد مشکل است.. این دل یاس است و روح یاسمین این امانت را امین باش ای زمین.. گریه کن زیرا که گل‌ها دیده‌اند یاس‌های مهربان کوچیده‌اند.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1284@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹قبر بی‌نشان🔹 مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید به خاكبوسی آن قبر بی‌نشان ببرید اگر نشانی شهر مدینه را بلدید كبوتر دل ما را به آشیان ببرید كجاست آن جگر شرحه‌شرحه تا كه مرا به سوی سنگ مزارش كشان‌كشان ببرید مرا كه مهر بقیع است در دلم چه شود اگر به جانب آن چار كهكشان ببرید كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا برای جامه دریدن به سوی آن ببرید كسی صدای مرا در زمین نمی‌شنود فرشته‌ها! سخنم را به آسمان ببرید نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/116@ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹بحر رحمت🔹 ای بهشت از نور رویت، دل‌پذیر خوبی‌ات در هر دو عالم بی‌نظیر.. از دعایت ابر غفران، اشک‌ریز از دعایت، بحر رحمت، موج‌خیز کن دعا، تا مردمان، یک‌‌رو شوند تا ملائک، جمله آمین‌گو شوند کن دعا، ای عرش اعلیٰ پایه‌ات پیش از اهل خویش، بر همسایه‌ات.. گر نمی‌گفت از تو همسر یا پدر کس نبود از حَسب حالت، با خبر.. چون پیمبر را به رو، در، وا کنی شرم از مهمان نابینا کنی تاول دستان کاری، پند تو خطِّ بند مشک، گردنبند تو روح ایمان دیدۀ بیدار توست با یتیمان‌ مهربانی کار توست... در جهان، تسبیحت ای نیکوسرشت خلق را یک در، ز درهای بهشت از غمت ای پیش حق، با آبرو ابر بغضی تلخ، دارم در گلو بغضم آیا از حدیث کربلاست یا ز یادِ دردِ پهلوی شماست؟ در دلم این بغض غوغا می‌کند آخرِ این شعر، سر، وا می‌کند 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹آب و آینه🔹 چو موج از سفر ماهتاب می‌آید از آب و آینه و آفتاب می‌آید نمی‌توان چو به خورشید روبرو نگریست به روز واقعه هم با نقاب می‌آید دریچه‌ای بگشا سوی آن طلیعۀ نور سپیدۀ سحری با شتاب می‌آید دری به باغ نبوت گشود از گل سرخ شگفت نیست که بوی گلاب می‌آید صدای فاطمه در کائنات پیچیده‌ست صدا بزن که ببینی جواب می‌آید گلی که سایه فتد بر تنش ز پای نسیم چه بر سرش ز هوای خراب می‌آید خطابۀ تو که خون گلوی مرغ حق است چو آیه‌های خدا با کتاب می‌آید فدک بهانۀ حق‌جویی و ارادۀ توست خروش بر ستم چیره راه سادۀ توست :: پدر به دست تو، گر می‌نهاد بوسه به‌جاست که دست پاک تو و همسر تو دست خداست... چقدر سادگی زندگیت شیرین است بساط خانۀ تو لیف سادۀ خرماست تمام مَهر تو آب است و چند درهم سیم همان که در نظرت هیچ نیست، این دنیاست محل زندگی‌ات یک اتاق روشن و سبز به طول مِهر، به ابعاد پاکی و تقواست تو آن‌چنان و... بیا حشر و نشر ما بنگر اگر که شیعه بمیرد ز شرم روت رواست خدا کند ز تو نوری رسد به باور ما زِ مهر، سایه‌ات افتاده باد بر سر ما.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1949@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹آیات سجده‌دار🔹 عاشق شده‌ست دانه به دانه هزار بار دل‌خون و سینه‌چاک و برافروخته «انار» فریاد بی‌صداست ترک‌های پیکرش از بس‌که خورده خونِ دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار در سرزمین گرم، انار آتشین شود یاقوت را می‌آورد آتشفشان به بار با دست خود به حوصله پنهان نموده است یک دانه از بهشت در او آفریدگار آن میوه‌ای که ساخته تسبیحی از خودش شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار آن میوه‌ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار نامی که داده است به زن قیمتی دگر نامی که داده است به مردان هم اعتبار آن نام را می‌آورم، اما نه بی‌وضو دل را به آب می‌زنم، اما نه بی‌گدار جبر آن زمان که پشت در خانه‌اش نشست برخاست آن قیامت عظمی به اختیار رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل گویی محمد است به معراج رهسپار شد عرصه‌گاه تنگ، ولی ماند پشت در چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار در خون خضاب شد تن یاران بعد از او آن‌ها که نام «فاطمه» را می‌زنند جار من از کدام یک بنویسم که بوده‌اند حَجّاج‌ها به ورطۀ تاریخ بی‌شمار آن‌ها که با غرور نوشتند ساختیم دریاچه‌های احمری از خونِ این تبار از کربلا به واقعۀ فَخ رسیده‌ایم از عمق ناگوارترین‌ها به ناگوار محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت از استخوان فاطمیان چوبه‌های دار بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم محکوم می‌کند حسنک را به سنگسار در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاری‌ست همچنان خون شهید اول و ثانی چون آبشار عثمانیان به مذهب بس که تاختند در سبزه‌زار چالدران سرخ شد غبار اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه نام علی‌ست روی لبِ شیعه آشکار بیت از هلالی جُغتایی نشسته است از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار: «جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار تا صدهزار بار بمیرم برای یار» فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است، راه بی‌حدی از شعر تا شعار اینک مدافعان حرم شعله‌پرورند تا در بیاورند از آن دودمان دمار با تیغ آبدیده‌ای از نوع اعتقاد با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار زهراست مادر من و من بی‌قرار او آن نام را می‌آورم آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز پیغمبران پیاده می‌آیند و او سوار فریاد می‌زنند که سر خَم کنید، هان! تا از صراط بگذرد آیات سجده‌دار هرجا نگاه می‌کنم آنجا مزار اوست پنهان و آشکار چنان ذات کردگار‌ این‌ها که گفته‌ایم یکی بود از هزار اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1311@ShereHeyat