#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹وعدهٔ خدا🔹
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
اما هنوز چشمِ جهانی به راه توست
این جمعه آه میرسی از راه یا هنوز...؟
با اشتیاق رؤیت تو رو به آسمان
هر چشم، خیره است ولی ابرها هنوز...
باران پاک رحمتی و خاک میکشد
هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز
تو وعدهٔ خدایی و جاریست یاد تو
در خواهش مکرّر هر «ربنا» هنوز
در انتظار جمعهٔ تو ندبه میکند
ناحیهٔ مقدسهٔ کربلا هنوز...
📝 #سیدمحمدرضا_شرافت
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #پیامبر_اعظم (صلواتاللهعلیهوآله)
مَن أَجرَى اللهُ عَلَى يَدَيْهِ فَرَجاً لِمُسْلِمٍ فَرَّجَ اللهُ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيَا وَ الآخِرَةِ
خدا به دست هر كسی گشايشى براى مسلمانى پديد آرد، محنت دنيا و آخرت را از او بردارد.
📗 كشف الغمة، ج۱، ص۵۵۴
🔹گرهگشایی از کار مردم🔹
ای موجِ امید، راهی ساحل تو
ای مهر و وفا عجین در آب و گل تو
گر یک گِره از کار کسی باز کنی
رنج دو جهان بَرَد خدا از دل تو
#محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#غزل
🔹سیل بهاران🔹
ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم
ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم...
لب به حرف توبه نگشودیم با موی سفید
در چنین صبحی ز غفلت از دعا غافل شدیم
یاد شنبه، تلخ دارد جمعۀ اطفال را
ما چرا زَاندیشۀ روز جزا غافل شدیم؟
گر چه پیری قامت ما را به صیقل ساخت خم
با چنین روشنگری ما از جلا غافل شدیم
عمر چون سیل بهاران رفت با چندین خروش
ما ز خوابآلودگیها زین صدا غافل شدیم
📝 #صائب_تبریزی
✅ @ShereHeyat
💠 #صحیفه_سجادیه (دعای سی و ششم)
دعاى #امام_سجاد (علیهالسلام) هنگامى كه به ابر و برق مینگريست يا آواز رعد میشنيد:
(۱) اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَيْنِ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِكَ، وَ هَذَيْنِ عَوْنَانِ مِنْ أَعْوَانِكَ، يَبْتَدِرَانِ طَاعَتَكَ بِرَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ، فَلَا تُمْطِرْنَا بِهِمَا مَطَرَ السَّوْءِ، وَ لَا تُلْبِسْنَا بِهِمَا لِبَاسَ الْبَلَاءِ.
(۲) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا نَفْعَ هَذِهِ السَّحَائِبِ وَ بَرَكَتَهَا، وَ اصْرِفْ عَنَّا أَذَاهَا وَ مَضَرَّتَهَا، وَ لَا تُصِبْنَا فِيهَا بِآفَةٍ، وَ لَا تُرْسِلْ عَلَى مَعَايِشِنَا عَاهَةً.
(۳) اللَّهُمَّ وَ إِنْ كُنْتَ بَعَثْتَهَا نَقِمَةً وَ أَرْسَلْتَهَا سَخْطَةً فَإِنَّا نَسْتَجِيرُكَ مِنْ غَضَبِكَ، وَ نَبْتَهِلُ إِلَيْكَ فِي سُؤَالِ عَفْوِكَ، فَمِلْ بِالْغَضَبِ إِلَى الْمُشْرِكِينَ، وَ أَدِرْ رَحَى نَقِمَتِكَ عَلَى الْمُلْحِدِينَ.
(۴) اللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ بِلَادِنَا بِسُقْيَاكَ، وَ أَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنَا بِرِزْقِكَ، وَ لَا تَشْغَلْنَا عَنْكَ بِغَيْرِكَ، وَ لَا تَقْطَعْ عَنْ كَافَّتِنَا مَادَّةَ بِرِّكَ، فَإِنَّ الْغَنِيَّ مَنْ أَغْنَيْتَ، وَ إِنَّ السَّالِمَ مَنْ وَقَيْتَ.
(۵) مَا عِنْدَ أَحَدٍ دُونَكَ دِفَاعٌ، وَ لَا بِأَحَدٍ عَنْ سَطْوَتِكَ امْتِنَاعٌ، تَحْكُمُ بِمَا شِئْتَ عَلَى مَنْ شِئْتَ، وَ تَقْضِي بِمَا أَرَدْتَ فِيمَنْ أَرَدْتَ.
(۶) فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا وَقَيْتَنَا مِنَ الْبَلَاءِ، وَ لَكَ الشُّكْرُ عَلَى مَا خَوَّلْتَنَا مِنَ النَّعْمَاءِ، حَمْداً يُخَلِّفُ حَمْدَ الْحَامِدِينَ وَرَاءَهُ، حَمْداً يَمْلَأُ أَرْضَهُ وَ سَمَاءَهُ.
(۷) إِنَّكَ الْمَنَّانُ بِجَسِيمِ الْمِنَنِ، الْوَهَّابُ لِعَظِيمِ النِّعَمِ، الْقَابِلُ يَسِيرَ الْحَمْدِ، الشَّاكِرُ قَلِيلَ الشُّكْرِ، الْمُحْسِنُ الْمُجْمِلُ ذُو الطَّوْلِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.
(۱) خدايا، اين دو(ابر و برق)، دو نشانه از نشانههاى قدرت تو و دو كارگزار از كارگزاران تواند، كه با رحمتی سودمند یا رنجی زیانبار به فرمانبردارىات شتاب میورزند. پس با این دو نشانه بر سر ما باران فساد و تباهی مبار و بر تن ما جامۀ بلا مپوشان.
(۲) خدايا، بر محمد و خاندانش درود فرست و سود و بركت اين ابرها را بر ما فرو ریز و آزار و زيانشان از ما برگیر. مبادا ما را به آفت ابرها دچار کنی و بر مایۀ زندگانی ما آسیبی فرستی.
(۳) خدایا، اگر اين ابرها را برانگيختهاى كه عذابی آورند و نمایندۀ خشم تو باشند، از خشم تو به خودت پناه میآوریم و آمرزشخواهانه به درگاهت زار میگرییم. پس خشم خود را به سوی مشرکان گسیل دار و آسیاب عذابت را بر سر خداناشناسان به گردش درآر.
(۴) خدایا، خشکی سرزمینهای ما را با ریزش باران خود از میان ببر و با روزیِ خود، وسوسه را از دلهای ما بیروت کن. ما را به غیر خودت سرگرم مساز، و میان ما و سرچشمۀ احسانت فاصله مینداز، چون توانگر کسی است که تو بینیازش کرده باشی و تندرست آن است که تو او را از بلا نگه داری.
(۵) هیچکس را در برابر تو نه وسیلۀ دفاع باشد و نه آن قدرت و نیرو که مانع قهر تو شود. به هر کس هر چه خواهی فرمان دهی و برای هر کس هر سرنوشتی که خواهی رقم زنی.
(۶) پس حمد و ستایش برای توست که ما را از بلا نگه میداری و باید سپاسگزار تو بود که نعمتهای خود را به ما میبخشی؛ چنان ستایشی که حمد و سپاس دیگر ستایشگران را پشت سر نهد و زمین و آسمان را سرشار کند.
(۷) این تویی که عطاهای بزرگ میبخشی و نعمتهای سترگ میدهی. ستایش کم را پذیرایی و شکر اندک را سپاسگزار. نیکوکار و خوشرفتار و صاحب نعمتهای بسیاری. جز تو معبودی نیست و بازگشت همه به سوی توست.
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#مثنوی
🔹تویی دستگیر🔹
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
آنچه تغیّر نپذیرد تویی
وآنکه نمردهست و نمیرد تویی...
هر که نه گویای تو خاموش به
آنچه نه یاد تو فراموش به...
روشنی عقل به جان دادهای
چاشنی دل به زبان دادهای...
از پی توست این همه امّید و بیم
هم تو ببخشای و ببخش ای کریم
چارۀ ما ساز که بی یاوریم
گر تو برانی به که روی آوریم!...
وین چه زبان این چه زباندانی است؟
گفته و ناگفته پشیمانی است...
در صفتت گنگ فرو ماندهایم
من عَرَفَ الله فرو خواندهایم...
چون خجلیم از سخن خام خویش
هم تو بیامرز به اِنعام خویش...
یار شو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چارۀ بیچارگان
قافله شد، واپسی ما ببین
ای کس ما، بیکسی ما ببین
بر که پناهیم؟ تویی بینظیر
در تو گریزیم، تویی دستگیر
جز درِ تو، قبله نخواهیم ساخت
گر ننوازی تو، که خواهد نواخت؟
دست چنین پیش که دارد، که ما
زاری از این بیش که دارد، که ما
درگذر از جرم که خواهندهایم
چارۀ ما کن که پناهندهایم...
📝 #نظامی_گنجوی
🌐 shereheyat.ir/node/2394
✅ @ShereHeyat
#شعر_ملی_میهنی
#غزل
🔹همدلی🔹
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
ارابههای قاتل و آزادراه مرگ
تدبیرهای دفن شده در مسیر رود
ابرِ سیاه پوشِ غمِ جنگلی که نیست
باریده است بر سر این شهر غرقِ دود
پیش نگاه مامِ وطن در میان سیل
از زندگی دوباره کسی دست شسته بود
اما میان حادثهها باز شاعری
از شور و شوق و همدلی و عشق میسرود:
بر غیرت همیشگی مردمم سلام
بر همت همیشگی مردمم درود
از شرق و غرب و راست و چپ زخم خوردهایم
اما به لطف وحدتمان مثل تار و پود،
در هم تنیدهایم و هنوز ایستادهایم
صبحِ فراز بوده اگر یا شبِ فرود
📝 #محمدعلی_علمی
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#غزل
🔹پایان پریشانیها🔹
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما جای چراغانیها
حالیا دست كریم تو برای دل ما
سرپناهیست در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد كه به گل حكم شكفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها
سایهٔ امن كسای تو مرا بر سر، بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهٔ روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
📝 #قیصر_امینپور
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#فتح_خیبر
#غزل
🔹اعجاز خلقت🔹
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
وقت طواف دور حرم فکر میکنم
این خانه بیدلیل ترک برنداشتهست
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینهای برای پیمبر نداشتهست
سوگند میخورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشتهست
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشتهست
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرئیل واژۀ بهتر نداشتهست
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشتهست
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/3728
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#مثنوی
🔹حکم رهایی🔹
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
مغنّیان خوشآواز و مطربان، در آن
به گِرد مَسند او پایکوب و دستافشان...
بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور
به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور
ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود
ز بیوفایی دنیا زبان به نظم گشود
ز مرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری
که اشک دیدۀ هارون ز چهره شد جاری
چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند
که شعر او تن هارون مست را لرزاند
زبان گشود به تحسین، که ای بلندمقام!
کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام
خلیفه را سخنان تو داد آگاهی
ز ما بگو صلۀ شعر خود چه میخواهی
بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی
مرا به حبس بود یک امام زندانی
مراست یار عزیزی چهارده سال است
گهی به حبس و گهی گوشۀ سیهچال است
ضعیف گشته به زیر شکنجهها تن او
بُوَد جراحت زنجیرها به گردن او
من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر
به غیر حکم رهایی موسی جعفر
چو یافت خواهش آن شاعر توانا را
نوشت حکم رهایی نجل زهرا را
نوشته را به همان شاعر گرامی داد
بگفت صبح، امام تو میشود آزاد
ابوالعطاء ز شادی نخفت آن شب را
گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را
بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است
به وقت صبح، عزیزش ز حبس آزاد است
علی الصباح روان شد به جانب زندان
لبش به خنده و چشمش ز شوق اشکافشان
اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان
عزیز ختم رسل را رها کن از زندان
به خنده سندی شاهک جواب او را داد
که غم مدار امامت شود ز حبس آزاد
ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود
در انتظار عزیز دل پیمبر بود
که در گشوده شد و شد برون چهار نفر
به دوششان بدنی بود روی تختۀ در
هزار جان گرامی فدای آن پیکر
که بود پیکر مجروح موسی جعفر
گشوده بود ستم پیشهای به طعنه زبان
که هست این بدن آن امام رافضیان
امام، موسی جعفر که جان فدای تنش
اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش
مشیّعین تن پاک یوسف زهرا
شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا
به اسبها ز ره کینه نعل تازه زدند
چه زخمها که دوباره بر آن جنازه زدند
چنان ز کینه عدو اسب بر تن او تاخت
که در میانۀ مقتل سکینهاش نشناخت...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/2187
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹ماه زندانیست🔹
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانیست
ستارهها اگر از آسمان فرو ریزند
بُوَد روا که به زنجیر، ماه زندانیست...
ز تیرگی، شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیِ اله زندانیست
ز اشک دیده چراغی مگر بر افروزد
سپیدهای که به شام سیاه زندانیست
خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جُرم اینکه ندارد گناه زندانیست
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/2153
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹قفس را مگشایید🔹
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخۀ بشکسته امید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
«تا بال و پرم بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست»
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/232
✅ @ShereHeyat