هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
- فاضل نظری | شعرهای درگوشی
هر که هستی، هر چه هستم، من تو را عاشق ترم
ای که تابیدی چو مهتابی برایم قعر شب
- حافظ | شعرهای درگوشی
قاصدک !
شعر مرا از بر کن؛
برو آن گوشه باغ
سمت آن نرگسِ مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن..
یک نفر یادِ تو را،
دمی از دل نبرد...
- سهرابسپهری | شعرهای درگوشی
با خیال تو بسر بردن، اگر هست گناه
با خبر باش که من، غرق گناهم همه عمر
- فرزاد هاشم زاده | شعرهای درگوشی
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می خوانم از لایتناهی
آوای تو می اردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است وسکوت است و سیاهی
امواج تو ای تو به من می رسد از دور
دریایی و من تشنه ی مهر تو چو ماهی
وین جمله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش می دهد از گویی این شوق گواهی
بعد از تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همراه تو هر چه تو گویی و تو خواهی
- فریدون مشیری | شعرهای درگوشی
تمام عمر دنبال دلیل زندگی گشتم
در آغوش تو فهمیدم که شرحی مختصر دارد
- علی صفری | شعرهای درگوشی
شعری است چشمت شعرِ شورانگیزِ نیمایی
چون شعرِ حافظوار من در اوج گیرایی
- حسین منزوی | شعرهای درگوشی
صبح یعنی منِ دیوانه در آغوش تو بیدار شوم
تو بخندی به منو میخِ همین خنده کِشدار شوم
- سحر رستگار | شعرهای درگوشی
تو به صد آینه از دیدن خود، سیر نِهای
من به یک چشم ز دیدار تو، چون سیر شوم؟
- صائب تبریزی | شعرهای درگوشی
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چند ساعت شده از زندگیم بی خبرم
خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تو، من به تو نزدیک ترم
- امید صباغ نو | شعرهای درگوشی
جان به کف
خنده به لب
شعله به دل
شور به سر
جان فدا در رهِ جانانه ی عشقیم هنوز...
- مولانا | شعرهای درگوشی
هرکس را سر چیزی و تمنای کَسیست
ما به غیر از طُ نداریم تمنای دگر
- سعدی | شعرهای درگوشی
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود
- فاضل نظری | شعرهای درگوشی
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید چیست فرمان شما؟
- حافظ | شعرهای درگوشی
عریانترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند
بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی كند
- محمد علی بهمنی | شعرهای درگوشی
بی دوست آسمان قفسی میشود وسیع
ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است
- مجید ترکابادی | شعرهای درگوشی
مست خیال را به وصال احتیاج نیست
بوی گُلم زِ صحبت گُل بینیاز کرد ...
صائب تبریزی | شعرهای درگوشی
به هر موجی که میگفتم غم خویش
سری می زد به سنگ و باز می گشت
- فریدون مشیری | شعرهای درگوشی
مگر در این شبِ دیر انتظارِ عاشق کُش
به وعده های وصال تو زنده دارندَم
- هوشنگ ابتهاج | شعرهای درگوشی
گذشتم از سرِ عالم کسی چه میداند
که من به گوشهی خلوت چه عالمی دارم
- سیمین بهبهانی | شـــعرهای درگوشی