eitaa logo
شعرکده
102 دنبال‌کننده
84 عکس
25 ویدیو
0 فایل
ارتباط و ارسال شعر @khak_mgh
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بگذار خار باشم که به دامنت بچسبم نه چو خاتمی كه از لطف رود از دیار دستت @sherkade_mgh
چو سبوی می پرستان که شود خمارِ دستت بکشم مدام ساقی به سر،انتظارِ دستت به همان محل که شیشه ز تهی شدن عرق کرد ز چه سربلند گردم منِ شرمسارِ دستت چو سبو دو دستِ خود را زده ام به سر که شاید سحری،شبی، بیایم نفسی، به کارِ دستت تو چه تاک آفرینی که بدون خونِ انگور چه شراب ها که ریزد به لب از فشارِ دستت سر زلف خود گرفتی و نگفتی،این دل مست گذرد چگونه سالم ز دو آبشارِ دستت به غدیر دین کامل شود از کفت نمایان چه بگویم و نویسم من از ابتکار دستت تو به تیغ آبدارت قدمی بزن به صحرا که هزار لاله روید سحر از بهارِ دستت بگذار خار باشم که به دامنت بچسبم نه چو خاتمی كه از لطف رود از دیار دستت در مسجدی گدایم که تو در رکوع باشی به خرابه ای خرابم که رسد انارِ دستت سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی مگر آنکه بازجوید رهی از حصار دستت چه گشاد شد کلاهی که به سر نهاد جبریل که هزار شه پرِ او نکند مهارِ دستت دل ما که چشمِ مستت بنموده مستِ چشمت چه تلاش کرده ای که شده هوشیار دستت نه چو صوفی ام ولیکن ز شراب مدح نابت سر من برون نیاید چو مه از مدارِ دستت قلمی که دفتر دل بپذیرد عاشقانه به خدا که نیست الا سر ذولفقارِ دستت دل تاب خورده من نشود ز زانویت صاف مگر آنکه مثل تیغت بشود دچار دستت ز چه رو کمان گرفتی ز چه در کمین نشستی كه به شوق چشم نازت شده ام شکار دستت منم آنکه ایستاده ز غمت چو شمع سوزان نکنم طلب خموشی مگر از شرار دستت به دل و به دیده ی من اثری نماند الا دوسه یادگار پایت، دو سه یادگار دستت مپسند همچو میثم بشوم به نخل راضی خوشم آن زمان که رقصد سر من به دار دستت چو یتیم بی نوایی بنشسته ام به راهی که به کوی مویم افتد نفسی گذار دستت چه خوش است دیده ای که ز نیاز بی نیازی به دو پای لنگ مژگان شده رهسپار دستت ز همان محل که زهرا (س) به دو دست تو دهد دست سر عمرو و درب خیبر نشد افتخار دستت به غدیر خم دو دستت شده یار پاک دستی که به دفن همسرت شد به دو دست، یار دستت ز چه تا ابد نپیچد به خودش طناب از غم که نموده عالمی را همه سوگوار دستت اگر از فراق زهرا کمرت شکست، والله نشنیده و نبیند کسی انکسار دستت تو به شانه ی (غریبت) بگذار دست خود را که زمین و آسمان ها نکشند بار دستت من از عار بی کلاهی ز تو شرمسار بودم که گذاشت منتش را به سرم دوباره دستت به خدا ردیف شعرم شده بود چشمت اما چه کنم كه طبع وحشی شد امیدوار دستت @sherkade_mgh @mohsenghasemi110
اگر چه خالی از اندیشه ی بهارنبودم ولی بهار تو را هم در انتظار نبودم یقین نداشتم اما چرا دروغ بگویم که چشم در رهت ای نازنین سوار نبودم؟ به یک جوانه ی دیگر امید داشتم اما به این جوانی دیگر ، امیدوار نبودم به شور و سور کشاندی چنان مرا که بر آنم که بی تو هرگز از این پیش ،‌سوگوار نبودم خود آهوانه به دام من آمدی تو وگرنه من این بهار در اندیشه ی شکار نبودم تو عشق بودی و سنگین می آمدی و کجا بود که در مسیل تو ، ای سیل بی قرار نبودم مثال من به چه ماند ؟ به سایه ای که چراغت اگر نبود ،‌ به دیواره های غار نبودم @sherkade_mgh
سلام دوست داشتم یک درد دل شاعرانه با شما داشته باشم رفقای شاعر و شعر دوست که کانال شعری میزنید خیلی کار ناپسندی می‌کنید که اسم شاعر را فاکتور می‌گیرید. @sherkade_mgh
دمی از خاک با شوق تجلّی سر برآوردن نمی‌ارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن من از شرمندگی چون لاله‌های واژگون عمری‌ست به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق! برای "خودپرستان" تا به کی "پیغمبر" آوردن تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی‌صبرم چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید به قصد کشتن یک نیمه‌جان صد لشکر آوردن به غیر از وعدهء پاییز معنایی نخواهد داشت برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن یکی از پیله‌‌ها لرزید، چشم شمع‌ها روشن! مبارک باد! از پروانه‌ها خاکستر آوردن @sherkade_mgh
همین، تا پر گشودم از قفس ها سر در آوردم،  غلط کردم به شوق باغ ، گویا پر در آوردم دهان تا باز کردم مُنکرانم طعنه ها کردند  غزل گفتم، گمان کردند پیغمبر در آوردم اگر شمشیر عریان پیشِ رویم بود خندیدم  چو بودا در جواب از جیب ، نیلوفر در آوردم! درختی ساده ام، آری جفای باغبانم را،  هرس پنداشتم، پس شاخه ای دیگر در آوردم! به خود آرایشِ "بَزمی" گرفتم تا بیاسایم  غم از هرسو که آمد بر سرم، ساغر در آوردم‌ جهانِ سخت را آسان گرفتم، شعرِ تَر گفتم  به مضمون ، موم از دکانِ آهنگر در آوردم ندارم عادتِ منت کشیدن، حالِ من خوب است  زِ بس با دستِ خود از پُشتِ خود خنجر در آوردم زِ عُمرِ رفته آهی ماند، بر آیینه ی جانم  طلا در کوره کردم، مُشتِ خاکستر درآوردم! @sherkade_mgh
دیگری وصیّت خواست. گفت: مُردگان منتظرِ تواَند. @sherkade_mgh
گریه به حال دل کلیم این همه از چه می‌کنی؟ اشک مریز اینقدر، شور مکن کباب را @sherkade_mgh
نامه ات را قاصد آورد و نمی‌خواند کلیم از دلش ناید که بردارد ز راهت دیده را @sherkade_mgh
من که در دام آمدم نه از فریب دانه بود غیرتم نگذاشت در دام تو بینم دانه را @sherkade_mgh
گزیدم از میان مرگ ها این گونه مردن را تورا چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را خوشا از عشق مردن ای که طعم تو حلاوت می دهد حتی شرنگ تلخ مردن را چه جای شکوه زاندوه تو،وقتی دوست تر دارم من از هر شادی دیگر غم عشق تو خوردن را تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را کنایت بر فراز دار زد جانبازی منصور که اوج این است این،در عشق بازی پا فشردن را «سیزیف» آموخت از من در طریق امتحان، آری! به دوش خسته، سنگ سرنوشت خویش بردن را مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را کجایی ای نسیم نابهنگام ای جوانمرگی که ناخوش دارم از باد زمستانی فسردن را سیزیف: سیزیف در اساطیر یونان بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین که به قله می‌رسد، سنگ به پایین می‌غلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. آلبرکامو ضمن تعریف داستان سیزیف، به توضیحاتی دربارهٔ ارتباط این داستان و زندگی انسان در این جهان می‌پردازد. وی سیزیف را قهرمان پوچ می‌نامد و می‌گوید هنگامی که سنگ سقوط می‌کند و سیزیف لحظه‌ای درنگ می‌کند و بر می‌گردد، این لحظه‌است که مرا به سیزیف علاقه‌مند می‌کند زیرا وی به شکنجه خویش و پوچ بودن کارش آگاه است و این آگاهی لذت بخش است . @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی جشنواره‌ی شعر غدیر خمینی‌شهر انجمن آیینی ادبی خمینی‌شهر (رواق) از شاعران شهر برای برگزاری همایش غدیر دعوت می‌نماید. موضوع اشعار: _واقعه‌ی غدیرخم _فضایل و مناقب حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) _فضائل و مناقب حضرت موسی بن جعفر (ع) قالب اشعار: کلیه‌ی قالب‌های شعری پذیرفته می شود. هر شاعر حداکثر می‌تواند ۳ اثر به دبیرخانه ارسال نماید. مهلت ارسال آثار: ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ نحوه ی ارسال آثار: پیام رسان ایتا و واتساپ به شماره ۰۹۳۵۶۷۶۵۲۸۲ تاریخ برگزاری: سه شنبه ۵ تیرماه ۱۴۰۳ مصادف با عید سعید غدیرخم از برگزیدگان تجلیل به عمل خواهد آمد.
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين روى دل با كاروان كربلا دارد حسين از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين مى‌برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين... او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى خون به دل از كوفيان بی‌وفا دارد حسين... آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌كند عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين... دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار» كاندرين گوشه عزايى بى‌ريا دارد حسين @sherkade_mgh