eitaa logo
شعرکده
99 دنبال‌کننده
84 عکس
25 ویدیو
0 فایل
ارتباط و ارسال شعر @khak_mgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی که دره فرو رفت تا دهان در مه نشست سقف ستون های آسمان در مه کشید شانه ی امواج نعش ساحل را به طوق تیغه ی هر رعد ناگهان در مه چه سال ها که گذشت و غرور ماهیگیر شکسته بود در امواج بی کران در مه چه سال ها که خطر از پی خطر میدید پسر به برکت دریا برای نان در مه چه سال ها که نفس از دل نفس می سوخت به قلب حادثه تا مغز استخوان در مه چه سال ها که تهی ٫ دست می کشید از موج چه سال ها که به شن پای ناتوان در مه چه سال ها که ... دوباره پسر به دریا زد در آتشای زمین از تب زمان در مه در آتشای زمین رفت و بر نگشت این بار چشید جرعه ای از جام شوکران در مه و در تلاطم فانوس های دریایی کسی نبود ٫ بگیرد از او نشان در مه **** دو روز بعد زنی می گرفت در بندر سراغ هستی خود را از این و آن در مه دو روز بعد کسی دیده بود در توفان کنار اسکله ای نعش یک جوان در مه دو روز بعد به ساحل نشسته بود آرام دو تخته پاره فقط از سه بادبان در مه **** صلاة ظهر پدر بود و چشم گورستان به جاده های فرو رفته تا خزان در مه صلاة ظهر پدر بود و زیر لب می گفت : سفر بخیر پرستوی داده جان در مه صلاة ظهر پدر بود و می رسید از دور صدای سرفه ی یک مرد در اذان در مه صلاة ظهر پدر بود و خسته بر می گشت به سوی شعله ی شن ها که شد روان در مه صلاة ظهر پدر بود و ناتوان می رفت به سمت کلبه ی چوبی عصا زنان در مه صلاة ظهر در آشوب بادها می خورد سیاهی پر شال زنی تکان در مه @sherkade_mgh