eitaa logo
شعرکده
99 دنبال‌کننده
84 عکس
25 ویدیو
0 فایل
ارتباط و ارسال شعر @khak_mgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی که دره فرو رفت تا دهان در مه نشست سقف ستون های آسمان در مه کشید شانه ی امواج نعش ساحل را به طوق تیغه ی هر رعد ناگهان در مه چه سال ها که گذشت و غرور ماهیگیر شکسته بود در امواج بی کران در مه چه سال ها که خطر از پی خطر میدید پسر به برکت دریا برای نان در مه چه سال ها که نفس از دل نفس می سوخت به قلب حادثه تا مغز استخوان در مه چه سال ها که تهی ٫ دست می کشید از موج چه سال ها که به شن پای ناتوان در مه چه سال ها که ... دوباره پسر به دریا زد در آتشای زمین از تب زمان در مه در آتشای زمین رفت و بر نگشت این بار چشید جرعه ای از جام شوکران در مه و در تلاطم فانوس های دریایی کسی نبود ٫ بگیرد از او نشان در مه **** دو روز بعد زنی می گرفت در بندر سراغ هستی خود را از این و آن در مه دو روز بعد کسی دیده بود در توفان کنار اسکله ای نعش یک جوان در مه دو روز بعد به ساحل نشسته بود آرام دو تخته پاره فقط از سه بادبان در مه **** صلاة ظهر پدر بود و چشم گورستان به جاده های فرو رفته تا خزان در مه صلاة ظهر پدر بود و زیر لب می گفت : سفر بخیر پرستوی داده جان در مه صلاة ظهر پدر بود و می رسید از دور صدای سرفه ی یک مرد در اذان در مه صلاة ظهر پدر بود و خسته بر می گشت به سوی شعله ی شن ها که شد روان در مه صلاة ظهر پدر بود و ناتوان می رفت به سمت کلبه ی چوبی عصا زنان در مه صلاة ظهر در آشوب بادها می خورد سیاهی پر شال زنی تکان در مه @sherkade_mgh
می رود از کوه بالا، تا خدا پائین بیاید می رود تنها ولی با مرتضی پائین بیاید لب به لب دارد خدا قرآن دهانش می گذارد عشق جبریل است این که تا حرا پائین بیاید فرصت تقریر اول درس خود را داشت جبریل رتبه اش تا هیچ هم بی مصطفی پائین بیاید عشق بازاری شود شهری که احمد را ببیند بشکند بازار یوسف، ادعا پائین بیاید او خودش میخانه و با ربنای هر قنوتش ساغری لبریز از انگورها پائین بیاید سیب سرخی مژده ی خیر کثیرش می رساند همره خیرالبشر خیرالنسا پائین بیاید می برد دست علی را در غدیر خم به بالا تا ولا با آیه ی قالوا بلی پائین بیاید آنقدر در سجده می ماند خدا را می ستاید تا که از دوشش امام مجتبی پائین بیاید آتشی مزد رسالت را ادا کرده است اری آه اگر خاکسترش در کربلا پائین بیاید @sherkade_mgh
بیابان در بیابان اشتر مست جنون میرفت جهالت را مهار افتاده در دست جنون میرفت بیابان در بیابان مرده ریگی خالی از حی بود اگر میرُست ،خاری بادهای سامش از پی بود بیا بشنو حدیث کینه های اوس و خزرج را به یغما رفتن اندیشه ی توحیدی حج را خدای مردمان همسنگ سنگ و چوب نازل شد به فرمان هبل آیین ابراهیم باطل شد قبیله باده نوش بزم عیش و نوش در شبها جهالت شرک را فریاد نوشانوش بر لبها دهان گورها نوزاد دختر را صلا میداد پدر با دست خود، فرزند را در گور جا میداد نفیری کاینچنین در پرده ی تاریخ مستور است نوای مویه های دختران زنده در گور است زمین در خواب مرگ و آسمان از تیرگی پر بود شکست خویش را چشم انتظار یک تلنگر بود سواری شب نورد از جاده هایی دور پیدا شد که از خط غبارش دفتری از نور پیدا شد امانت دار میراث اولوالالباب می آید به جسم این کویر تفته روح آب میآید تمام ریگهای این بیابان میشناسندش تمام اختران چون ماه تابان میشناسندش شب است و وعده گاه یار دارد چشم در راهش ستاره میچکد از آسمان بر چهره ماهش شبی با حق تکلم کرد و برتر از کلیم آمد کلید گنج بسم الله رحمن الرحیم آمد خلیل بت شکن با او که بت ها را براندازد فلک را سقف بشکافد که طرحی نو در اندازد صدایی آشنا در گوش جان او صلا میداد به دستش ساقی آن شب ساغر قالوا بلی میداد بخوان پروردگارت را ! نگو خواندن نمیدانم که من جای تو میگویم که من جای تو میخوانم فرود آمد زکوه نور و از معبود خلعت داشت زهی آن قامت موزون که تشریف نبوت داشت زمینی پیکر اما هفت گردون زیرگام او محمد آن که محمود است خُلقش همچو نام او @sherkade_mgh
هر چند امیدی به وصال تو ندارم یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی در آینه ی چشم زلال تو ندارم می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی جز عشق جوابی به سوال تو ندارم ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم از خویش گریزانم و سوی تو شتابان با این همه راهی به وصال تو ندارم @sherkade_mgh
دلت گرفته... الهی که غم نداشته‌ باشی فدای چشمت اگر دوستم نداشته‌ باشی دم غروب مرا در خودت ببار که چیزی در آن هوای غریبانه کم نداشته باشی عجیب نیست... من آن‌قدر خُرد‌ و خسته‌ام از خود که حال و حوصله‌ام را تو هم نداشته باشی «دچار آبی دریای بیکرانم و تنها» اگر هوای مرا دم‌ به دم نداشته باشی به جرم کشتن این خنده‌ها در آینه... سخت‌است کسی به غیر خودت متهم نداشته باشی غمم تو هستی و شادم اگر به سر نمی‌آیی منم غم تو… الهی که غم نداشته باشی @sherkade_mgh
تو را این‌گونه می‌نامند مولای تلاطم‌ها و نامت غرش آبی آوای تلاطم‌ها تو را این‌گونه می‌فهمند مجذوبان كه اربابی و نامت مونس هموارهٔ شب‌های بی‌خوابی تو را پیغمبر بی‌سرترین پیغام می‌دانند تو را بنیان‌گذار اصلی اسلام می‌دانند و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن‌سوتر تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند... تو را كه مصطفی همواره از جبریل می‌پرسید علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را می‌دید برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می‌كردند برای تو شهید كربلایی گریه می‌كردند... زمین می‌ماند و تو در ظهر شورانگیز عاشورا و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا به پیش بادها استاده‌ای، ای روح طوفانی نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی خدا را هرچه با اثبات خود اثبات می‌كردی تمام عقل‌ها و روح‌ها را مات می‌كردی كنون من مانده‌ام بین سرود و مرثیه حیران منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظه‌ای باران... قلم از عشق تو آقا زیارت‌نامه می‌خواند و فطرس در جوار تو برایت نامه می‌خواند یكی از نامه‌ها خیس است همراهش سلام ماست و تو با مهربانی می‌نویسی این غلام ماست @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب مرا بدون تجسس قبول کن ای شاهراه ملک تقدس قبول کن دل را که آتش است به گهواره خودت چون بال داغدیده فطرس قبول کن این نوکرانه های مرا گرچه مبتدی است از نوکر بدون تخصص قبول کن از روح خود بدم به تن خاکی همه تن را که نیست غیر گِل رُس قبول کن دل را که حبس سینه تنگ است یا حسین اندازه جواز ترخص قبول کن در امتحان بندگی و عشق هر که کرد در راه کربلات تنفس قبول کن اشکی که ریختیم کنار فرات را از ما شبیه توبه یونس قبول کن این بیت های خط خطی و نا ردیف را از شاعر بدون تخلص قبول کن @sherkade_mgh
روزیِ شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده زور بازوی تو بی‌حد و عدد خواهد شد بعد از این ام‌بنین، ام‌اسد خواهد شد با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه ولی کعبه بر او مُحرم شد در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت در حقیقت «لک لبیک برادر» می‌گفت! این اباالفضل که از قبله فراتر می‌رفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر می‌رفت علی‌اکبر به ثنا گویی او می‌آید: چقَدَر منبر کعبه به عمو می‌آید.. گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد مسجدی بود که بابای من آبادش کرد از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز «کاشف‌الکرب» تویی خندۀ ارباب تویی «پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی روی چشم تو بُود جای حسن جای حسین هست مابین دو ابروی تو بین‌الحرمین.. تیغ چرخانده‌ای و پیش تو طوفان هیچ است لشکری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است وسط جنگ زمین را به زمان دوخته‌ای فن شمشیرزنی را ز که آموخته‌ای؟ ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ «أشهد أن علیاً ولی الله» بگو او علمدار حسین است ببخشید مرا مدح او کار حسین است ببخشید مرا @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی» تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمه‌ها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی @sherkade_mgh
ارادت به نام علی دارم و پناهی به بام علی دارم و دلی مست جامِ علی دارم و مدال غلامِ علی دارم و به این نوکری و ارادت خوشم خوشم در هوایت نفس می‌کشم دخیلم به موی تو یا بن الحسین دو دستم به سوی تو یابن الحسین من و آرزوی تو یابن الحسین فدای عموی تو یابن الحسین دخیلم دخیل ضریحی که نیست پناه من خسته غیر از تو کیست به نام ابالفضل راهم بده نگاهی دمی بر نگاهم بده ببین خسته جانم، پناهم بده برات خلاص از گناهم بده فدای تو و نام تو؛ یا علی! رسیدم سر بام تو؛ یا علی! تو که آمدی سجده‌ها پا گرفت عبادت به لطف تو معنا گرفت دعا با دعای تو بالا گرفت دعای قنوت تو ما را گرفت به یک ربّنایت حسینی شدیم به لطف دعایت حسینی شدیم تویی زینت ذکر و سجاده‌ها تویی مستی ناب این باده‌ها تویی محور صبر آزاده‌ها رهایم نکن در دل جاده‌ها رهایم کنی راه گم می‌کنم تو را گاه و بی گاه گم می‌کنم شب ظلمت و غم به سر می‌رسد زمان طلوع سحر می‌رسد شبی از مدینه خبر می‌رسد از این خاندان یک نفر می‌رسد که بانی ایوان طلا می‌شود مدینه خودش کربلا می‌شود @sherkade_mgh
ای خالق راز و نیاز عاشقانه در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه ای آسمان پیشانی‌ات، ای ابر ای کوه سجادۀ تو دشت‌های بی‌کرانه دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت گنجشک‌های بی‌شماری آشیانه تسبیح می‌گویی تمام طول شب را با اشک‌هایت دانه دانه دانه دانه فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟ در چشم‌هایت داری از کوثر نشانه فریاد عاشوراست موج پرچمی که وادی به وادی می‌بری بر روی شانه وقتی که در حال مرور کربلایی عالم سراسر می‌شود پروانه‌خانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مادرت، آن شهربانوی زمانه @sherkade_mgh
گیرم که به هر حال مرا برده‌ای از یاد گیرم که زمان خاطره‌ها را به فنا داد گیرم نه تو گفتی، نه شنیدی، نه تو بودی آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد... با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی؟ یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد؟! یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟ یک ذره دلت تنگ نشد خانه‌ات آباد؟! این بود سزایِ منِ دلخسته‌ی عاشق؟ شیرین رقیبان شده‌ای از لجِ فرهاد؟! باشد، گله‌ای نیست..! خدا پشت و پناهت احوالِ خودت خوب، دمت گرم، دلت شاد... @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیر و دلی 💘 که حاشیه‌ی دفترم کشید شد خط قرمزی که به دور و برم کشید در پیش آفتاب مرا رو سفید کرد دستی که ماه نیمه شبی بر سرم کشید شانه‌به‌سر گذاشت اگر سر به شانه ام خنجر گرفت در کف و بر حنجرم کشید شد غیب بین راه به یک پلک ناگهان در ابتدای کوچه اگر در برم کشید آنقدر سرد بود که قلبم کباب کرد با شعله‌ای که از دل خاکسترم کشید پرواز کرد بی‌خبر از من هزار بار بویی که از شکستن بال و پرم کشید یک روز عهد بست و شبی ناگهان شکست با سیل عاشقان که به چشم ترم کشید وقتی به غیر خون دل از من نمانده بود یک کاسه کرد یک شب و یک جا سرم کشید @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم پیش‌شان سر بر نمی‌آرم، رعایت می‌کنم هم‌چنان که برگ خشکیده نماند بر درخت مایه‌ی رنج تو باشم رفع زحمت می‌کنم این دهانِ باز و چشم بی‌تحرّک را ببخش آن‌ قدر جذّابیت داری که حیرت می‌کنم کم اگر با دوستانم می‌نشینم جرم توست هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا؟ در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می کنم @sherkade_mgh
دوش ‌خود را ‌سر به ‌دامان تو می‌ديدم ‌به‌ خواب كاش می‌مُردم! چرا بيدار كردم خويش را @sherkade_mgh
نمانده شور شکفتن برایِ‌مان، باران! کویر و باز کویر است هر کران، باران! طنین چهچههٔ عاشقانه دیگر نیست تو غیرتی کن و نَم‌نَم غزل بخوان، باران! چه ناله‌های قشنگی دل حزینم داشت به هم‌نوایی آواز ناودان، باران! شبی که سرزده می‌آمدی به گونهٔ من چه شورها که نمی‌شد به‌پا از آن! باران ببین چگونه صدایم تَرک‌تَرک شده است تو را چقدر بخوانم به صد دهان؟ باران سراغی از دل تنگم بگیر، پوسیدم بیا به خلوت من، آی مهربان! باران! ببار، چشم زمین‌گیر من _یقین دارم_ نمی‌رسد به تو دیگر از آسمان، باران! @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیم دو جام بود که با نیت شراب زدیم دو گل که با عطش بوسه های پی در پی به روی پیرهن سرخشان گلاب زدیم نه از هوس که ز جور زمانه! لب به شراب اگر زدیم برای دل خراب زدیم... مؤذنا به امید که می زنی فریاد؟! تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم مگرد بی سبب ای ناخدا که غرق شده است جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم! @sherkade_mgh
باز آ که از جدایی تیغ تو زخمها چون ماهیان تشنه دهن باز کرده اند @sherkade_mgh
دلی گرفته و چشمی به راه دارم من مخواه بی تو بمانم، گناه دارم من... به رغم خانه‌خرابی و دربه‌در شدنم چه بیت‌ها که از آن یک نگاه دارم من غمت به زندگی‌ام رنگ تازه بخشیده است سپید مویم و بختی سیاه دارم من به لطف دائمِ ساقیِ دست و دل باز است اگر که حال خوشی گاه‌گاه دارم من دریغ! یار فراموشکار من عمری است که پشت پنجره چشمی به راه دارم من @sherkade_mgh
آنانکه عابدند، به وقت اذان خوشند آنانکه زاهدند، به یک تکه نان خوشند از هر دو تا نگار، یکی ناز می‌کند عشاق روزگار، یکی در میان خوشند نانی که می‌پزند به همسایه می‌رسد این خانواده با خوشی دیگران خوشند این سفره دارها که شدم میهمان‌شان بعد از بیا، بروست، ولی با بمان خوشند ما می‌خوریم و اهل کرم شکر می‌کنند با این حساب بیشتر از میهمان خوشند جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عشاق با معامله‌های گران خوشند با اخم خویش راه فرار مرا ببند صیاد اگر علی‌ست، همه با کمان خوشند در نقطه نقطه‌ی دل شیعه حرم زدند بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند وقتی دخیل‌ها گره این درند و بس این خانواده نیز گداپرورند و بس اینان که سنگ را به نظر فضه می‌کنند از کودکی قبیله‌ی‌شان زرگرند و بس در آستان شمع که طور مقدس‌ست پروانه‌ها همیشه مقرب‌ترند و بس دل دادن و ندادن ما دست ما نبود اینان به شیوه‌ی خودشان دلبرند و بس بگذار بشکنند دلم را یکی یکی اینجا فقط شکسته دلی می‌خرند و بس ارباب زاده‌ها همه ارباب می‌شوند چون بنده‌زاده‌ها که همه نوکرند و بس این خانواده‌ای که مرا صید کرده‌اند حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس وقتی میان کوچه‌ی ما راه می‌رود یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس ای بهترین! یگانه‌ترین آفریده‌ها! پیغمبر تمام پیمبر ندیده‌ها! بیدار بود از سر شب تا سحر، پدر می‌زد صدات با همه جای جگر، پدر آهویی و به دام تو افتاده است شیر عمه اسیر توست، ولی بیشتر، پدر لیلا زیاد محضر آن دو نمی‌رسید تا خوب ارتزاق کند از پسر، پدر خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی خیلی نیاز داشت بگویی: پدر، پدر تو یوسفی و دور مشو از مقابلش وابسته است بر روی تو آنقدر پدر پیش پدر رسیدی اگر، قد بلند کن در آرزوی سرو رشید است هر پدر ای مظهر صفات نبی! هیچ کس به تو این قدر احترام نکرده مگر پدر به به! به این مقام که پایین پا پسر به به! به این مقام که بالای سر پدر از بس نشسته موی تو را شانه کرده است حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است حاضر شدم برای اویس قرن شدن شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن حاضر شدم برای "تو" ازخویش بگذرم دیگر مرا بس‌ست گرفتار "من" شدن لب‌های تو همین که به خود آب می‌زند نزدیک می‌شود به عقیق یمن شدن میل رسول دیدن تو چاره‌ش آینه‌ست پس واجب است محو درین خویشتن شدن تنها تو می‌توانی ازین کارها کنی ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن دل آن زمان که خانه‌ی مهر تو می‌شود اقرار می‌کند به بهشت عدن شدن ای خاک پای مرکب تو کیمیای من جنت برای مردم و خاکت برای من وقتی که نیست خاک رهت، سر برای چه؟ وقتی که نیست در حرمت، پَر برای چه؟ اهل کرم مقابل در ایستاده‌اند با این وجود پس، زدنِ دَر برای چه؟ وقتی تو سُفره‌ی حسنی پهن کرده‌ای پس سرزدن به سُفره‌ی دیگر برای چه؟ گر تو ادامه‌ی علی کوفه نیستی پس آمده‌ست این همه لشگر برای چه؟ ای خاک بر سر همه، تاج سرم شکست افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟ مغرب نیامده‌ست هنوز ای مؤذنم بالای نیزه رفته‌ای آخر برای چه؟ ما سعی می‌کنیم ولی یک عبا کم ست اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟ عمه اگر برای من و تو نیامده‌ست پس دست برده است به معجر برای چه؟ ای سایه تو بر سر عمه! بلند شو به احترام معجر عمه بلند شو @sherkade_mgh
سراغش را گرفتم از خودِ معراج ، معراجی که آن بالاست علی بالاتر از معراج و هم دوش نبی و هم قد مولاست @sherkade_mgh
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سخت‌تر نیشخندِ دوستان اما دو چندان سخت‌تر خنده‌هایم خنده‌ی غم، اشکهایم اشکِ شوق خنده‌های آشکار از اشکِ پنهان سخت‌تر چید بالم را و درهای قفس را باز کرد روزِ آزادی‌ست از شبهای زندان سخت‌تر صبح، گل آرام در گوش چنار پیر گفت: هر که را تن بیشتر پرورد، شد جان سخت‌تر مرگ آزادی‌ست وقتی بال و پر داری، کنون زندگی سخت است اما مرگ از آن سخت‌تر @sherkade_mgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت -ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است... نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت درست روی همین صندلی تو را دیدم نگاه خیره ی تو... لحظه ای که لال گذشت - چه ساعتی ست ببخشید؟... ساده بود اما چه ها که از دل تو با همین سؤال گذشت... گذشت و رفت و به تو فکر می کنم ـ تنها ـ دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت @sherkade_mgh
از همان راهی که آمد گل ، مسافر می شود باغبان بیهوده می بندد در گلزار را @sherkade_mgh
نشاط عید هم از دوری‌ات غم‌انگیز است بیا اگر تو نباشی، بهار، پاییز است چگونه خنده کند آن‌که در فراق رُخت همیشه کاسه‌ی چشمش ز اشک، لبریز است؟ به رونمای جمالت چه آورم با خود؟ که جان هر دو جهان در بهاش ناچیز است سحرگهان که تو را می‌زنم صدا مهدی! ز نکهت نفسم صبح، عطرآمیز است لبی که وصف تو گوید چو صبح، خندان است دلی که یاد تو باشد چو گل، سحرخیز است چگونه کوه گناهم ز پا در اندازد؟ مرا که رشته‌ی مهر تو دست‌آویز است خط امان من از فیض دست‌بوسی توست چه بیم دارم اگر تیغ آسمان، تیز است؟ جحیم با تو بهشت گل است "میثم" را بهشت اگر تو نباشی ملال‌انگیز است @sherkade_mgh