#غزل_روز
دل زود باورم را به کرشمهای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی
به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی
ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم
نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی
چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری
خجل از تو چشمه ای چشم رهی که زنده رودی
|°•°#غزل #رهی_معیری #کافه_شعر °•°|
@sherkhas🖇
#غزل_روز
بر خاطر آزاده غباری ز کسم نيست
سرو چمنم شکوهی از خار و خسم نيست
از کوی تو بی ناله و فرياد گذشتم
چون قافله ی عمر نوای جرسم نيست
افسرده ترم از نفس باد خزانی
کان نوگل خندان نفسی هم نفسم نيست
صياد ز پيش آيد و گرگ اجل از پی
آن صيد ضعيفم که ره پيش و پسم نيست
بی حاصلی و خواری من بين که درين باغ
چون خار بدامان گلی دسترسم نيست
از تنگدلی پاس دل تنگ ندارم
چندان کشم اندوه که اندوه کشم نيست
امشب رهی از ميکده بيرون ننهم پای
آزردۀ دردم، دو سه پيمانه بسم نيست
|°•° #غزل #رهی_معیری #کافه_شعر °•°|
@sherkhas🖇