لَیلَةُ المَبیت
سلام گُلِ قَشنگِ من
فِرشتهٔ زِرنگِ من
میخوام بِگم برای تو
الهی من فَدای تو
داستانِ یک شبِ قشنگ
بِدونِ لحظه ای دِرنگ
به اسمِ لَیلَةُ المَبیت
که نَشنیدی تو زِندگیت
اون قَدیما رَسولِ دین
یعنی محمّدِ اَمین (ص)
مَردم و دَعوت می نِمود
از عُمقِ جان و از وُجود
به اِسلام و دینِ خدا
تا از بُتا بِشَن جدا
ولی یه عِده مَردِ پَست
اَهلِ قُرَیش و بُت پَرست
دُشمَنِ پِیغمبر شُدن
گُفتن که او رو می کُشَن
تَصمیم بَر این شُد که زِ هَر
قَبیله باشه یک نَفر
تا که گُناهِ قَتلِشون
تَقسیم بِشه میونِشون
خُلاصه که چِهل نفر
با شَمشیر و گُرز و سِپَر
به سَمتِ مَنزلِ نَبی
راهی شدن نیمهْ شَبی
گُفتِش خدا به جِبرِئیل
از مَکرِ این قومِ ذَلیل
به حَضرتِ نَبی بِگو
خَبر رو زود بِده به او
اون شَب علیِ مُرتضی
بودِش کِنارِ مُصطفی
خوابید اَمیرَ المومنین
دَر بَستَرِ رَسولِ دین
با جان فِشانیِ علی (ع)
آن شب به لُطفِ حَق نَبی
سالِم بِمانْد و شد خَطر
از جانِ پیغمبر به دَر
شد راهی آن شب سوی ثور
غاری که بود یک جای دور
پیغمبر آنجا شد نَهان
از دَستِ آن قومِ بَدان
گُفتا خدا به عَنکَبوت
تاری بِتَن تو در سُکوت
پرنده ای را هم خدا
فرمود که لانه کُن بِپا
وقتی رسید دشمن به غار
با دیدنِ آن مُرغ و تار
راهی دِگَر رفت و نَبی
شد عازمِ یَثرِب شبی
سالها گذشت و در غَدیر
آن دَم که مولا شد اَمیر
بارِ دِگَر با جانِ خود
حامیِ پِیغمبر بِشد
آری نَدیدَست این جَهان
هَمچون علی بخشنده جان
شاعر
علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
روزِ مُباهِله
سلامِ من به بچه های شیعه
که دنبالِ حقیقتن همیشه
میخوام بِگم یه قِصّه من بَراتون
عَوَضْ بِشه یِکم حال و هواتون
یه قِصّه از یه روزِ خیلی مهم
نَگی یه وقت نگفتی این و بِهم
یه شهری بود به اسمِ شهرِ نَجْران
مسیحی بودن و نَه یک مسلمان
یه روز پیامبرِ خدا مُحَمَّد
یه نامه داد بَراشون از محبَّت
دعوت بِشَن به دینِ خوبِ اسلام
به دینِ مهربونی ، عشق و اِکرام
ولی قبول نکردن و با اِصرار
اسلام و دینِ ما رو کردن اِنکار
خدا بِگفت به حضرتِ محمد
مُباهِلِه بِکُن با اون جماعت
یعنی که مردمانِ شهرِ نجران
بیان و با پیامبر و عزیزان
دُعا کُنن خدا عذاب کُنه اون
کسی رو که نبوده حق باهاشون
روزِ مُباهِلِه رسید و نجران
دیدن پیامبر اومده چه خندان
دستِ امام حسن رو تویِ دستاش
امام حسین رو هم آورده همراش
حضرتِ زهرا و علی رو هم با
خودش آورده بود به همراه
مسیحیا وقتی دیدن که احمد
رسیدْ با خانواده اش به مقصد
ترسیدن و گفتن با هم که حتما
حق با پیامبرِ خداست و قطعا
باید به حرفای نبی کُنیم گوش
این روز و هرگز نکنیم فراموش
شاعر
علیرضا قاسمی
#مباهله
@sherkoodakmazhabi
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
به ما گُفته امامْ صادق (ع) عزیزم
تو شادی های ما خَندون باشید
وَ در غَم های ما مثلِ مُحرم
شما هم مثلِ ما مَحزون باشید
مُحرم فُرصتِ خود سازیِ ماست
واسه این از خدا ممنون باشید
سُرود و جشن و شادیْ باشه بعداً
به دور از گفتهٔ شیطون باشید
تو هر مسجد ، تو هر دسته ، تو روضه
به یادِ کربلا گِریون باشید
به یادِ حضرتِ عباس (ع) و زینب (س)
به یادِ مادری دِلخون باشید
به یادِ تازیانه ، ضَربِ سیلی
به یادِ چِهره ای گُلگون باشید
با خِدمت توی هر موکِب یا هِیأت
شما هم مَردِ این مِیدون باشید
ریا میشه کسی ما رو ببینه
مِثه محسن تو کار پِنهون باشید
قشنگ نیست که واسه توزیع نَذری
شما هم جُزءِ راهْ بَندون باشید
نَبَندید راهِ مَردم رو تو کوچه
یه موقع آخِرت مَدیون باشید
نمازِ صُبحِتون میشه قَضا پس
نَباید تا سَحَر بیرون باشید
بِبَندید با حسین (ع) تا روزِ مَحشَر
یِکی عَهد و بَر این پِیمون باشید
که مثل حضرتِ عباس (ع) و زینب (س)
شما هم واسه او مجنون باشید
به لُطفِ حَق که در جمعِ شهیدان
شما هم در بهشت مِهمون باشید
به یاد شهید عزیز و گرانقدر « محسن حُجَجی »
شاعر
علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
موکِبِ کوچکِ ما
اِمسالْ مُحرَّم آقا
به لُطفِ رَبِّ کریم
با بچه های هیأت
ما هم یه موکِب زدیم
دُرُسته پول نداریم
دُرُسته خیلی کَمیم
ولی با عشقِ شما
تو موکِبا ما سَریم
با چند تا اِستکان و
سَماوَری از قدیم
خادِمِ عاشقاتون
آقا ما از اِمشَبیم
پیچیده بوی اِسپَند
تویِ فَضا با نَسیم
و پَخشِ توی موکِب
زینبِ (س) مَرحوم سَلیم ¹
این اِفتخارِ آقا
خادِمِتون ما شَویم
لُطفِ شما بوده که
اینجا حالا اومَدیم
قشنگه این ثَواب و
به هیچ ثَوابی نَدیم
ما این شَبا به یادِ
سَروَرِ این عالَمیم
به یادِ مولا حُسین (ع)
در سوگ و آه و غَمیم
ما نوکَرِ اباالفضل (ع)
سَقّایِ تِشنه لَبیم
که واسه آب رسوندن
به خِیمه های حَریم
تو کَربلا شهید شد
و شُد مَقامَش عظیم
شاعر
علیرضا قاسمی
۱ . به یاد نوحه زیبا و ماندگارِ ، « زینب زینب » از مرحوم سَلیمِ موذن زاده اردبیلی .
@sherkoodakmazhabi
#اربعین
#امام_حسین
اَشک های قِیمَتی
یادِت میاد عزیزم
وقتی مُحَرَّم رسید
با بچه های هیأت
با هم یه موکِب زدید
دلِ شما به عشقِ
امامْ حُسینْ(ع) می تَپید
حاضِر بودید این عشق و
به کُلِ دُنیا نَدید
اون روز رو یادِتون هست؟
تو دَسته زَنجیر زَدید
حُسینْ ، حُسینِتون رو
حَضرتِ زهرا (س) شنید
گریه هاتون رو از دِلْ
خدایِ مهربونْ دید
اَشکِ شما رو آقا
از روی گونَتون چید
با اِحترامْ اونا رو
میونِ گُلها پیچید
گُذاشتِشون تا وقتی
که روزِ مَحشَر رسید
روزِ حسابْ کتاب و
دِلهُره های شدید
اَشکاتون و شبیهِ
اَلماس و نورِ خورشید
تَقدیمِتون کُنه تا
شما بِشید رو سفید
آره عزیزِ جونَم
خدا به ما ها بخشید
لیاقَتِ گریَه رو
بَرا حُسینِ (ع) شهید
دُعا کُنید همیشه
و تو دُعا تون بِگید
خدایا اون روز نَیاد
که از حُسین (ع) دور بِشید
شاعر
علیرضا قاسمی
@sherkoodakmazhabi