اجازه سیاه پوشیدن.
برای ماتمش اومد
بعد یه سال چشم انتظاری.
اخر محرمش اومد
میاد دوباره بوی عود. اقا
سینم برات میشه کبود. اما
میگذره این شبا چه زود 2
مثل تموم نوکرا. با اذن و
اجازه امام رضا. میپوشم
لباس مشکی عزا 2
مثل ابر بهارم حسین
باز برات بی قرارم حسین
مثل هر سال برا خواهرت
خیلی دلشوره دارم حسین
با مجلسای روضه امشب
روشن میشه چراغ عرش
پیرهن خونیشو میکوبن
فرشته ها به طاق عرش
بازم کتیبه و علم. اقا
دوباره شعر محشتم. بازم
میپیچه عطر و بوی غم 2
میزنه مادرت صدات. این شبها
ای تشنه اب فرات. ای بی سر
بمیره مادرت برات 2
روضه خونت میشه مادرت
میگه از خشکی حنجرت
میزنه روی سینه میگه
چی اوردن عزیزم سرت
امیرحسین الفت
هزار شکر بنای شما به دعوت ماست
شب محرم تو لحظه قیامت ماست.
کسیکه آمده روضه بهشت را دیده
هرآنکجا که عزای شماست جنت ماست
به جفت کردن هر کفش روضه مغروریم
که نوکری حسینیه ها ریاست ماست
لبی که اسم تورا برد اهل تقوا شد
دم حسین خودش باعث طهارت ماست
حساب گریه برای تو با خود زهراست
و فاطمه به قیامت پی شفاعت ماست
بخاطر تو همه محترم شدیم حسین
همین دوقطره اشکی که هست عزت ماست
هزارشکر که سادات زینبی شده ایم
لباس مشکی ما مظهر سیادت ماست
شعور ما همه با شور میشود معنا
جنون برای شما عقل ما و حکمت ماست
روایت است که هرروضه شعبه حرم است
بهشت کرببلا پس میان هیئت ماست
همیشه ما شب هفتم زگریه میمیریم
شب مصیبت اصغر شب شهادت ماست
پوریا هاشمی
لطف حسین ما را تنها نمیگذارد
گر خلق وا گذارد، او وا نمیگذارد
او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم
مولا به کام غرقاب مارا نمیگذارد
هل من معین او را باید جواب دادن
شیعه امام خود را تنها نمیگذارد
زهرا به دوستانش قول بهشت داده است
بر روی گفته خویش او پا نمیگذارد
ما و فسرده حالی مولا نمیپسندد
مسکین و دست خالی مولا نمیگذارد
از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم
باید که سوخت مارا زهرا نمیگذارد
دل دمادم نينوايي مي شود
بار ديگر کربلايي مي شود
موسم ماه محرم مي رسد
دل به يکباره هوايي مي شود
مي زند دم از حسينِ فاطمه
نغمه ي دل آشنايي مي شود
دست ها سوي ضريحش مي رود
عازم کوي گدايي مي شود
بزم ماتم با صداي نام او
بزم اشکِ با صفايي مي شود
محفل اشک و عزاي عاشقان
شامل لطف خدايي مي شود
اشک ماتم بر عليِ اکبرش
درد عالم را دوايي مي شود
از مرام ساقيِ لب تشنگان
خوي ما هم با وفايي مي شود
در عزاي اصغرِ شش ماهه اش
سينه ها مهد نوايي مي شود
با دل شيداي زينب خواهرش
دل حريم کبريايي مي شود
نالم از ديدار زينب با حسين
آن زماني که جدايي مي شود
جان بسوزد بر رقيه دخترش
در عزايش دل فدايي مي شود
در ميان مجمع ذکرِ حسين
بر دلِ تنگم ندايي مي شود
روح آلوده به عصيان بي دريغ
گفت بر من هم دعائي مي شود؟
اين چه نواست ، وز کجا ميآيد ؟
کاين نغمه به گوش آشنا ميآيد
يا رب چه غبار دلنشيني است که باز
بر لوح دل از خاطره ها ميآيد ؟
اين کيست ، که از قصه پر غصه او
غمهاي دگر ، به انتها ميآيد ؟
اين کيست ، که بر پرده دل چنگ زند
کز شور غمش ، دل به نوا ميآيد ؟
اين کيست ، که از شتاب چرخ عمرش
گرد غم و طوفان عزا ميآيد ؟
اين کيست ، که از شعار آزادي او
بر گوش مجاهدان ، ندا ميآيد ؟
اين کيست ، که هر کس شنود نامش را
با چشم تر و ، نوحه سرا ميآيد ؟
اين کيست ، که هر جا گذرد ، همچو بهار
بوي گل سرخ ، از فضا ميآيد ؟
اين کيست ، که حج خويش ، ناکرده تمام
لبيک به لب ، به نينوا ميآيد ؟
خون در دل عاشقان حق ، ميجوشد
يک لاله عذار حق نما ميآيد
از شهر نبي ، مسافري سرگردان
با قافله اش ، به کربلا ميآيد
اين عاشق سرگشته ، حسين است ، حسين
کاينجا به مشيت خدا ميآيد
اين ذبح عظيم است ، که از بيت خدا
با جمله عزيزان به منا ميآيد
اکبر به شتاب ، از پي ثار الله
با قلب حسين ، پا به پا ميآيد
قاسم که درين سفر بجاي حسن است
آيد به نظر که مجتبي ميآيد
عباس به پاس محمل خواهر خويش
چون ساية زينب ، ز قفا ميآيد
گر جنگ و ستيز است ، خدايا ، در پيش
پس دختر زهرا به کجا ميآيد ؟
کس نيست که بپرسد ز رباب :
با اصغر شش ماهه ، چرا ميآيد ؟
اين زمين کجاست داداش بد جوري دل بي تاب شده
نرسيده کودک شش ماهمون بي خواب شده
نکنه اينجا همون جاست که من آواره مي شم
تو رو از دست ميدم و بي کس و بي چاره مي شم
همون جايي که بابام ميگفت اسيرت مي کنن
از غم برادرت ده روزه پيرت مي کـُنن
همون جا که آدماش با نسل زهرا دشمنن
همون جا که معجر از سر اسيرا مي کـَنن
همون جا که خيزران براي لبهات مي خَرن
واسه دختراشون گوشواره سوغات مي برن
بيا از اينجا بريم تا چهره مون نيلي نشه
صورت بچه هامون زخمي از سيلي نشه
اينجا مي خوان داغ تو به سينه من بزارن
سر تو به روي ني به پيش محمل بيارن
ميخرم برجان خود درد و بلای روضه را
ميكشم برصورتم دست شفای روضه را
پيش تو آخر سياهی روسپيدم میکند
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را
كربلا قسمت نشد عيبی ندارد لاأقل
ای خدا از ما نگيری كربلای روضه را
نام تو آمد ميان پس ميشود احساس كرد
بوی سيب سرخ جاری درفضای روضه را
مادرت با هر حسين ما به سينه میزند
می نشيند ابتدا تا انتهای روضه را
ازبلا و ازمريضی جسم وجانش بيمه ست
مطمئناً هر كسی خورده غذای روضه را
مزه اش زير زبانش هست تا پايان عمر
نوش جان كرده كسيكه قندوچای روضه را
درقيامت ميشودمحشور هرکس با كسی
باخودت محشوركن مابچه های روضه را
محمد حسن بیات لو
دارم غریب و آشنا را می شمارم
این خیل مشغول عزا را می شمارم
هی خواب می بینم پیاده در طریقش
درجاده دارم تیرها را می شمارم
دلتنگ مشهد می شوم هرگاه در راه
سربندهای یا رضا را می شمارم
اما خدارا شکر با انگشت هایم
جامانده های کربلا را می شمارم
پس سعی خودرا می کنم موکب به موکب
این مروه های با صفا را می شمارم
باعقل نه، من با جنون بی شمارم
این لشکر بی انتها را می شمارم
تسبیح من این است در طیِّ طریقش
هر صبح تاول های پا را می شمارم
آن قدر نزدیکم به اوکه دانه دانه
دارم نفس های خدا را می شمارم
هم کربلا هم نوکری هم اشک هم عشق
دارم فقط سود دعا را می شمارم
مهدی رحیمی
راه بود و راه بود و راه بود
کاروان همراه ثارالله بود
کاروان نه قبله گاه عالمین
مرد یا زن جمله عشاق الحسین
پاسدار قافله عباس ماست
روی دوشش پرچم یا مجتبی ست
اینکه چون خورشید روی مرکب است
حضرت زهرای ثانی زینب است
زینب است این اقتدارش بارز است
عقل از درک عقیله عاجز است
پرده های محملش نور جلیست
یارب این دخت علی یا که علیست؟
هم علی و هم حسین و هم حسن
تکیه میکردند بر این شیر زن
سالها مستور مانده آیه اش
چشم همسایه ندیده سایه اش
قامتش دور از نگاه شوم بود
آفتاب از دیدنش محروم بود
قاسم و اکبر به دور محملش
با ابوفاضل نمی لرزد دلش
بار بگشایید اینجا کربلاست
لحظه موعود زینب با خداست
بارالها خسته ام جان بر لبم
زینبم من زینبم من زینبم
نیست جز شهد بلا در باده ام
بر همان عهد ازل اماده ام
این سر و این چادر و این معجرم
این دو دستم این رخم این پیکرم
تو اگر خواهی بیابان میروم
پا برهنه بر معیلان میروم
راضیم آواره گردم از حرم
آتش خیمه بیوفتد بر سرم
هرچه میگویی به چشم ای نور عین
هرچه اما جز جدایی از حسین
میشود آیا خوش اقبالم کنی
جای او راهی گودالم کنی
میشود خنجر ببرد گردنم
زیر سم اسبها باشد تنم
خوب میدانم که غارت میشوم
در شلوغی هتک حرمت میشوم
از غریبه فحش و توهین میخورم
از سنان سیلی سنگین میخورم
آنچه میترسم میاید بر سرم
دست نامحرم میوفتد معجرم
من که یک دفعه نرفتم در گذر
میشوم با شمر و خولی همسفر
سید پوریا هاشمی
@shermoharram
هر چه صدای گریه شود بیشتر بلند
در هیئت بهشت شود این خبر بلند
بر درب خانه ها همه پرچم گذاشتند
جانم ، که نام تو شده از هر گذر بلند
پوسیده است پرچم کفر و هزار سال
این پرچم عزای حسین است سربلند
زهرا دم حسینیه چشم انتظار ماست
پس ناله های او شود از پشت در بلند
نوحو علی الحسین دم روضه های ماست
فابک علی الحسین شد از چشم تر بلند
هرشب به روی تربت تو سجده کرده ایم
با گریه میکنیم سر خود سحر بلند
نوکر زمین فتاده ولی اهل روضه را
از خاک کرده فاطمه با یک نظر بلند
جان را میان صفحه ی مقتل گذاشتیم
آنجا که روی نیزه شده چند سر بلند
زهرا نشسته بود دم قتلگاه و بعد
میشد عصا ز دامن چندین نفر بلند
@shermoharram
رونق هر صبح و هر شام محرم شد حسین
بازدم شد یاابوفاضل ولی دم شد حسین
نام او با هر دل آشفته بازی میکند
بهترین نقش و نگار روی پرچم شد حسین
بارها گفتم حسین و خانه ام آباد شد
در دوعالم مظهر فیض دمادم شد حسین
انبیا هرچه که دارند از حسین فاطمه ست
پس مسیحای خود عیسی بن مریم شد حسین
خواستم تا که خدایم را ببینم در سحر
ناگهان در قاب چشمانم مجسم شد حسین
نه فقط از بنده هایش دستگیری کرده است
درد بی درمان من را نیز مرهم شد حسین
بالحسینِ بند را از پای آدم باز کرد
باب توبه بر تمام خلق عالم شد حسین
نام و یاد او برایم شد مفاتیح النجات
فارج الهم شد حسین و کاشف الغم شد حسین
بی گمان رب تبارک و تعالی مرا
اسم بسیار است اما اسم اعظم شد حسین
علت و معلول از این بهتر ندیده چشم من
باعث و بانی هر باران نم نم شد حسین
اشبه الناس به زهرای شهیده شد حسن
اشبه الناس به شخص مرتضی هم شد حسین
هرکجا هم که روم حسن ختامم کربلاست
چون گریز اکثر مرثیه هایم شد حسین
تا مبادا دشمنش را دست خالی رد کند
محض دِرهم در دل گودال دَرهم شد حسین
@shermoharram
با مدینه چقدر؟ فاصله دارد اینجا
فکر آشفتگی قافله دارد اینجا
کربلا گفتی و یکباره دلم ریخت حسین
از جدائی تو قلبم گله دارد اینجا
این بیابان چقدر خار مغیلان دارد
خبر از پای پُر از آبله دارد اینجا
این سرازیری تل دل نگرانم كرده
همچنان سعی و صفا هروله دارد اینجا
بادهایش دمِ مغرب چه غبار آلوداست
سخن از کف زدن وهلهله دارد اینجا
تو بیا زیرِ زره پیرُهن تنگ مپوش
عده ای قاتل بی حوصله دارد اینجا
حیف ِ ترکیبِ رخت نیست که تغییر کند؟
سر بریدن ز قفا مسئله دارد اینجا
ترسم آخر سرِ یک بوسه مرا پیر کنی
خبر از نیمه شب و نافله دارد اینجا
پایِ گیسویِ تو موهام همه گشته سپید
گیسوان من وتو قائله دارد اینجا
از نظر بازی این قوم دلم می لرزد
غارت چادر و معجر صله دارد اینجا
غبغب ناز علی را زنظر پنهان كن
وای بر حال رباب حرمله دارد اینجا
قاسم نعمتی
@shermoharram