eitaa logo
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
365 دنبال‌کننده
259 عکس
74 ویدیو
1 فایل
گلچین اشعار عاشقانه و عارفانه وآئینی 🌸 ارتباط با ما و انتقادات و پیشنهادات: @RuholahQ روح‌الله قادری
مشاهده در ایتا
دانلود
17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی جمالت خبر از دل، اثر از عشق نبود تا خداوند علی گفت و تو را خلق نمود بی‌سبب نیست که در قلب همه جا داری «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» @shernab
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زدم فالی به شوق دیدنت در شام یلدایی مردّد مانده حافظ هم که می‌آیی نمی‌آیی @shernab
به کجا می‌شود از معرکه‌ی عشق گریخت؟ گیرم امروز از اینجا بگذارم بروم @shernab
هر که از عشق، نشان خواست، بخوان نام حسین هر که گفت: اهل کجایید؟ بگو: کرببلا @shernab
وا می‌کند بر روی ما، بن‌بست‌ها را باب الحوائج شد، بگیرد دست‌ها را @shernab
نام حسن، يعني تمام حُسن دنيا ماییم و دستان کريم آل طاها @shernab
دراین هوای بهاری، شدم دوباره هوایی بهار می‌رسد، اما ... بهار من! تو کجایی؟ @shernab
به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید، آمده‌ای سایۀ سرش باشی... اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی... کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید، که خواهرش باشی! @shernab
تو کریم ابن کریمی، تو غریب ابن غریب ماه سجاد! شده برکه‌ی عشقت، دل من باز هم پر زد و آمد که سلامی بدهد زائر چشم تو شد، چون دل جابر، دل من هست همنام تو، مهدی و برایش چقدر چقدر تنگ شده، حضرت باقر، دل من @shernab
36.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کعبه را یاران طواف از شوق نامت مي‌کنند باز کن در، ساقيا ! «مستان سلامت مي‌کنند» @shernab
ما غیوریم ولی قلب صبوری داریم مالکیم؛اذن زمولا برسد می‌جنگیم @shernab
هیچ‌کس مثل من، در این عالم، وسط شعله‌‌ها امام نشد در شروع امامتش چون من، این‌قَدَر دورش ازدحام نشد لشکری نانجیب می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت غیرِ زهرا، به هیچ معصومی، این‌قَدَر گرم، احترام نشد روضه از این شدیدتر هم هست؟ لحظه‌ای که حسین یاری خواست و علی بود اسم من، اما خواستم پا شَوم ز جام نشد به لب تشنه‌ی علی اصغر، به لب تیز ذوالفقار قسم تا به امروز، هیچ شمشیری، اینقدر تشنه در نیام نشد رفتنِ شاهزاده‌ای چون من، به اسیری به یک طرف، اما در سفر، این‌قَدَر غُل و زنجیر، گردن بنده و غلام نشد آه! زینب کجا و بزم یزید؟ او کجا و جواب ابن‌زیاد؟ باز هم صد هزار مرتبه شکر، چون که با شمر همکلام نشد این چهل سال گریه‌ام، شاید از همان روز اربعین باشد هر قَدَر عمه، سعی کرد صبور به حسینش کُند سلام نشد دیدم از زیر چادرش زینب، گفت، طوری که نشنود عباس: رنج‌ها دیده‌ام حسین! اما هیچ جایی شبیه شام نشد گفت: شرمنده‌ام برادر جان! رفتم و بی‌ سه‌ساله برگشتم روی آن زخم‌های بی‌حدش، دست زینب هم التیام نشد منِ سجاد، این‌قَدَر خواندم در مدینه نماز و هیچ‌کدام آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ام خواند، بی‌قیام نشد @shernab