eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام ..🔥🔥👏🌸🪴👏🌸🪴🔥🔥🔥 دلسروده نادر...🔥🔥🔥🔥 👏🌸🪴🔥🔥سرودی شاد..برای شب و روزچهارشنبه سوری🔥🔥🔥🪴🌸👏 یادقدیم قدیما .چهارشنبه سوری داشتمی . حال عالی داشتمی .۲.👏👏. جشن زیبا سُنتی. فریدونکناری داشتمی . حال عالی داشتمی 👏👏 دل خِشیه جِونا .روتش بِمپَری داشتمی حال عالی داشتمی. 👏👏 آخرسالره اَما .آروم تش بازی داشتمی . حال عالی داشتمی .👏👏 مهربونی همه تا.باخوبی خِشی داشتمی . حال عالی داشتمی .👏👏 شب و روزهای قشنگ .خله حسابی داشتمی . حال عالی داشتمی .👏👏 برارون و خاخرون .چهارشنبه سوری داشتمی حال عالی داشتمی .👏👏 تومحل پیروجَون .خنه خِشالی داشتمی . حال عالی داشتمی.👏👏 یادگاری خوب و خِش آخرسالی داشتمی حال عالی داشتمی.👏👏 🌸🪴🌸🪴🌸🪴🌸 الهی که همیشه دلهامون شادباشه و ازبلاهای آسمانی و زمینی به دور.....صلوات... ....خادم الحسین توحیدی کریمی ...
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔻عطاشو به لقاش بخشيدم 📖جناب سعدي ميگه: براي يه مستمندي مشكلي پيش امد يكي به او گفت :فلاني وضعش خيلي خوبه اگر بري پيشش حتما كمكت ميكنه مستمند سمت خانه آن فرد رفت وقتي به اونجا رسيد ديد او اخم هایش را در هم كشيده و غضب الود و عصباني نشسته نيازمند چيزي نگفت و از همان جا برگشت به او گفتن چه شد؟ گفت:عطاشو به لقاش بخشيدم... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
بر من که روی ماه تو را فاش دیده‌ام از روز اول رمضان، روز عید بود!
86.5K
......👆 وقتی تمامِ سال، تکراااارِ زمستان است بیهوده دارم می شمارم فصلها را من
صفای مِهر زلال و صفای مشهد تو چه جوششی به دل افتاده از زیارت تو
  غم بی‌حساب بود و کسی باورش نشد حالم خراب بود و کسی باورش نشد لبخند می‌زدم که نفهمند عاشقم شادی نقاب بود و کسی باورش نشد گفتم نگاه می‌کُندَم مست می‌شوم چشمش شراب بود و کسی باورش نشد گفتند این و آن که بگو دوست داری‌اش عشقش سراب بود و کسی باورش نشد پرسید با کنایه که من گفته‌ام بمان؟ این خود جواب بود و کسی باورش نشد 🌾
آتش زدی به جانم، جانت خراب از آتش جوشد ز دیدهٔ من خون جای آب از آتش امشب ز هجر رویت از دیده خون ببارم در چشم من نیاید یک‌لحظه خواب از آتش گفتم که خصم بر من تهمت به ناروا بست این نکته در جوابم آمد خطاب از آتش: بگذر تو چون سیاوش با جان پاک بی‌غش با عشق آن پریوش چونان شهاب از آتش عشق آتش است و سوزد سر‌تابه‌پای عاشق عاشق کجا گریزد با اضطراب از آتش هرچند شمع دارد بس شعله‌های سرکش پروانه را نباشد هیچ اجتناب از آتش هر قطره اشک چشمم دریای آتشینی است بنگر چه خوش تراود صد آفتاب از آتش مخمور چشم مستت در سینه‌ام دل من بر کام من بپیما جامی شراب از آتش تنها نه آتش عشق جان حمید سوزد بنگر چگونه خیزد اشعار ناب از آتش
هر چه از دل می‌خورم از روزی‌ام کم می‌کنند در حریمِ سینه‌ی من دل نبودی کاشکی
کسی با سکوتش، مرا تا بیابان بی‌انتهای جنون برد کسی با نگاهش، مرا تا درندشت دریای خون برد مرا باز گردان مرا ای به پایان رسانیده _ آغاز گردان!
من قول داده ام غزلم را نیاورم تا حرف روی حرفِ شماها نیاورم... اصلاً  قرار بود که گردِ ملال را دیگر به هیچ چهره ی زیبا نیاورم... از آنهمه پرنده که افتاد در قفس حتّی پری برای تماشا نیاورم... یعنی که زیرِ خم شدنِ شانه‌ی درخت بنشینم و به روی خود امّا نیاورم... جانم به‌تنگ آمده دیگر،اجازه هست؟ آن را بیاورم به لبم یا نیاورم..؟ حالا که کارد آمد و از استخوان گذشت بهتر که یادِ قولِ خودم را نیاورم... میخواستم که‌سقط کنم هرچه شعر را نوزادهای زنده به دنیا نیاورم..، اما نشد عفونتِ این چند ساله را در خود فرو بریزم و بالا نیاورم..!